زندگی با طعم آینده
۱۰ فیلم که چشماندازی متفاوت از دنیای آینده ارائه میدهند
به گزارش فیلمنت نیوز، یکی از جذابیتهای پرشمار سینما این است که میتواند تماشاگر را با دنیاهایی آشنا کند که در زندگی واقعی امکان دیدن آنها را ندارد. تلاش برای به تصویر کشیدن جهان احتمالی آینده یکی از جذابترین جنبههای این رویکرد محسوب میشود. در این مطلب به ۱۰ فیلم سینمایی پرداختهایم که دیدگاههایی منحصربهفرد و تاملبرانگیز در مورد آینده ارائه دادهاند. در این آثار میتوان تنوع قابلتوجهی، چه از نظر تصویر ظاهری دنیای آینده و چه در رابطه با آنچه از ارتباطات انسانی ارائه میدهند، پیدا کرد. برخی از این فیلمها به اخلاقیات زندگی در دوره رباتها و هوش مصنوعی میپردازند، گروه دیگری ماهیت واقعیت را زیر سوال میبرند و تعداد دیگری نشان میدهند که روابط عاطفی یا نحوه کنترل جامعه از سوی حکومتها در جهان آینده چطور خواهد بود.
۱. فیلم متروپلیس (فریتز لانگ، ۱۹۲۷)
اغراق نیست اگر بگوییم فیلم صامت «متروپلیس» اثری بود که نحوه تصویرسازی از جهان تحت سیطره فنآوری را برای فیلمسازان آینده تثبیت کرد. داستان «متروپلیس» در شهری بزرگ در آینده میگذرد که اختلاف هولناک طبقاتی آن را در بر گرفته است. لانگ در این فیلم به درگیری بین ثروتمندانی که در آسمانخراشهای مجلل زندگی میکنند و کارگران ستمدیدهای میپردازد که در فضاهای خفه زیرزمینی زحمت میکشند تا شهر سرپا بماند. تصاویر بهیادماندنی فیلم، از ساختمانهای سربهفلککشیده و ماشینآلات صنعتی تا ربات انساننمایی بهنام ماریا که سعی میکند بین کارگران تفرقه بیاندازد، آثار علمیتخیلی پرشماری را تحت تاثیر خود قرار داده است. از نظر مضمونی هم پرداختن «متروپلیس» به موضوعاتی چون تبعات صنعتیشدن، نابرابری، و رابطه بین انسان و ماشین، در بسیاری از آثار آیندهنگر تاریخ سینما تکرار شد.
۲. فیلم ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی (استنلی کوبریک، ۱۹۶۸)
استنلی کوبریک در «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» نهتنها مرزهای داستانسرایی سنتی را درنور دید بلکه به پیشرفت نگاه غالب در فیلمهای آیندهنگر هم کمک کرد. «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» حماسهای سینمایی است که تکامل بشریت، پیشرفتهای فنآوری و پرسشهای بنیادین وجودی را یکجا بررسی میکند. فیلم با طلوع انسان آغاز شده و نحوه کشف ابزار توسط انسانهای اولیه را نشان میدهد. سپس به عصر اکتشاف فضایی میرویم تا گذشته و آینده انسان به یکدیگر متصل شوند. تصویری که کوبریک، از این لحظه به بعد، از یک سفر فضایی پیش چشم ما قرار داد، آنقدر واقعگرایانه بهنظر میرسید که بعدها در اکثر فیلمهای علمیتخیلی سینمای آمریکا بهشکلی کموبیش مشابه تکرار شد. هال ۹۰۰۰ که وحشت امروزی ما از هوش مصنوعیِ کنترلنشده را بازتاب میدهد، تصاویر فیلم از بیوزنی بشر در فضا، سکوت ترسناک فضا، ایستگاه فضایی در حال چرخش و فضاپیمای پر از جزئیات، همگی عناصری آشنا برای تماشاگر امروز بهنظر میرسند. نقش کوبریک را در تثبیت این ایدهها و تصاویر نباید فراموش کرد. اما دیگر نکته کلیدی «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» این است که تمام این جنبههای درخشان فنی فرصتی برای پرسیدن سوالاتی عمیق هستند که هنوز هم در کانون توجهات قرار دارند: چه چیزی باعث پیشرفت انسان میشود؟ آیا فنآوری میتواند از انسانیت پیشی بگیرد؟ امکانات نوین فنی چقدر میتوانند درک ما از جهان و از خود را پیش ببرند؟ با طرح چنین پرسشهایی، «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» از یک روایت صرف فراتر رفته و به سفری حسی و فکری برای تماشاگر برای اندیشیدن به اسرار هستی تبدیل میشود.
۳. فیلم پرتقال کوکی (استنلی کوبریک، ۱۹۷۱)
داستان «پرتقال کوکی» در آیندهای هولناک میگذرد و داستان مجرمی به نام الکس (مالکوم مکداول) را روایت میکند که نوعی شیفتگی غیرعادی به خشونت صریح دارد و همین امر منجر به زندانیشدن و تلاش سیستم حاکم برای «اصلاح» او میشود. فیلم کوبریک هم خشونت افسارگسیخته را نقد میکند و هم نشان میدهد که چگونه ابزار نوین در آینده ممکن است از سوی قدرتها برای کنترل افراد و سرکوب هویت فردیشان مورد استفاده قرار گیرد. در جهان آیندهنگرانه «پرتقال کوکی»، انطباق از فردیت مهمتر است و همین است که تماشای فیلم را به تجربهای تاثیرگذار و ترسناک تبدیل میکند.
۴. فیلم سولاریس (آندری تارکوفسکی، ۱۹۷۲)
میگویند «سولاریس» پاسخ تارکوفسکی به «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» کوبریک بود. چه این ادعا را بپذیریم و چه نه، شباهتها و تفاوتهای نگاه تارکوفسکی با رویکرد کوبریک قابل توجه است. اگر «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» بنیاد ذات بشر را از زمان ایجاد سلاحهای اولیه تا عصر فضا فاقد تغییرات عمده دیده و انسان را در مقابل جهان همچون ذرهای جلوه میدهد، در فیلم تارکوفسکی بهنظر میرسد عناصر ژانر علمیتخیلی در ارتباطی تنگاتنگ با ذات و درون انسان تعریف شدهاند. «سولاریس» کاوشی در مورد حافظه، گذشته، اندوه و محدودیتهای درک انسان است. فیلم در مورد سیارهای مرموز بهاسم سولاریس است که بهشکل عجیبی درونیترین افکار و خاطرات سرکوبشده آدمها را آشکار میکند. «سولاریس» اثری فلسفی است که به امکانات و محدودیتهای تعامل نوع بشر با ناشناختهها میپردازد و بیش از پرداختن به بحثهای مرتبط با فنآوری سعی میکند نقبی به درون انسانها بزند.
۵. فیلم بلید رانر (ریدلی اسکات، ۱۹۸۲)
بلید رانر» را، بهدرستی، نقطهعطفی در فیلمهای علمیتخیلی میدانند. این فیلم تحسینشده ریدلی اسکات نگاهی بدبینانه و ضد آرمانشهری از آینده دارد. فیلم در فضایی پر از آسمانخراشها، ماشینهای پرنده، و نور نئون میگذرد و گروهی از موجودات مهندسیشده را نشان میدهد که نمیتوان آنها را از انسان تشخیص داد. «بلید رانر» نشان میدهد که چطور در آینده ممکن است حتی نتوان مرز انسان را با موجودات دیگر بهدرستی معین کرد و همین امر ممکن است به پیچیدگیهای عاطفی و هراس ناشی از پیشبینیناپذیر بودن دیگران منجر شود. فیلم از لحنی فلسفی برخوردار است و مفهوم زنده بودن را در ذهن مخاطب به چالش میکشد.
۶. فیلم ماتریکس (واچوفسکیها، ۱۹۹۹)
«ماتریکس» بهعنوان نقطهعطف دیگری در ژانر علمیتخیلی، پیشرفتهترین جلوههای بصری روز را با پرسشهای عمیق فلسفی ترکیب میکند. در این فیلم، انسان بدون آنکه خود بداند در واقعیتی شبیهسازیشده زندگی میکند که توسط هوش مصنوعی برای به بردگی گرفتن آنها شکل گرفته است. نئو (کیانو ریوز) برای رهایی از این بردگی، یک سفر قهرمان را بهشیوهای کلاسیک طی کرده و در این مسیر نهتنها به حقیقت پی میبرد بلکه متوجه پتانسیل خود برای ایجاد تغییر در دنیا میشود. واچوفسکیها در این فیلم هم یک اکشن هیجانانگیز به مخاطب عرضه کردهاند، هم تفسیری قابلتامل از مفاهیمی همچون انتخاب، آزادی و ماهیت واقعیت را به تصویر کشیدهاند، و هم دیدگاهی بدبینانه نسبت به آینده را با نگاهی عمیقا مومنانه به ذات انسان در هم آمیختهاند. بیدلیل نیست که «ماتریکس» بهسرعت به یک پدیده فرهنگی تبدیل شد.
۷. فیلم فرزندان بشر (آلفونسو کوارون، ۲۰۰۶)
کوارون در دل آینده تیرهوتاری که در «فرزندان بشر» به تصویر کشیده است، نوع بشر را زنجیرهای نشان میدهد که باید به هر قیمتی ادامه پیدا کند. در این فیلم، آیندهای نزدیک نمایش داده میشود که در آن بشریت بهدلیل شیوع نوعی ناباروری جهانی با خطر انقراض روبهرو شده است. قهرمان فیلم، نئو (کلایو اووین) فردی است که ناچار میشود وظیفه محافظت از اولین زن باردار در چند دهه اخیر را بر عهده بگیرد. «فرزندان بشر» فیلمی عمیقا معاصر است که مسائلی چون بحران پناهندگان، فروپاشی اجتماعی و دولتهای سرکوبگر را به تصویر میکشد و در فضایی چنین ناامیدکننده نشان میدهد که حفظ آخرین رگههای امید از چه اهمیتی برخوردار است؛ حتی اگر به قیمت قربانیشدن گروهی از انسانهای قهرمان تمام شود.
۸. فیلم تلقین (کریستوفر نولان، ۲۰۱۰)
چقدر میتوانیم به آنچه در اطراف خود میبینیم اعتماد کنیم؟ آیا آنچه با عنوان حریم شخصی میشناسیم قرار است به یک خاطره تبدیل شود؟ فرآیند نفوذ به ذهن دیگران و کنترل آنان تا کجا میتواند ادامه پیدا کند؟ «تلقین»، فیلم بزرگ و تحسینشده کریستوفر نولان، داستان دنیایی را روایت میکند که در آن فنآوری به مردم اجازه ورود به ذهن دیگران و دستکاری رویاهای آنان را میدهد. در این دنیا، فردی بهنام دام کاب (لئوناردو دیکاپریو) ماموریت کاشت یک ایده در ناخودآگاه یک فرد دیگر را بر عهده میگیرد. «تلقین» پرسشهای مهمی را در مورد مرز واقعیت و رویا مطرح کرده و نگاه جدیدی به مفهوم کنترل میاندازد. جدا از آن، روایت پیچیده و چندلایه فیلم، بازی هوشمندانه نولان با مفهوم زمان، جلوههای تصویری چشمگیر و موسیقی تاثیرگذار هانس زیمر «تلقین» را به تجربهای همهجانبه تبدیل کردهاند.
۹. فیلم او (اسپایک جونز، ۲۰۱۳)
تعقیبکنندگان سینمای ایران احتمالا پرسش اساسی حمید هامون (خسرو شکیبایی) را در فیلم «هامون» (داریوش مهرجویی، ۱۳۶۹) به یاد میآورند: «به سر عشق چی اومد؟». فیلم «او» به همین پرسش محوری پرداخته و مفاهیم عشق و تنهایی را در عصر دیجیتال بررسی میکند. داستان فیلم در آیندهای نزدیک میگذرد؛ زمانیکه هوش مصنوعی به بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره تبدیل شده است. در چنین دنیایی، فردی بهاسم تئودور (خواکین فونیکس) عاشق یک سیستم عامل هوش مصنوعی بهاسم سامانتا (اسکارلت جوهانسون) میشود که فقط بهشکل صوتی با او در ارتباط است. آنچه برای مخاطب «او» نگرانکننده تلقی میشود، واقعگرایانه شدن هوش مصنوعی است که باعث میشود انسان مرز احساسات خود را گم کند. امروز که هوش مصنوعی بهسرعت با زندگی روزمره ما آمیخته شده است، اهمیت فیلمی مثل «او» را بیشتر میفهمیم. در شرایطی که میتوانیم همچون یک رفیق صمیمی با هوش مصنوعی صحبت کنیم و پاسخهایی ظاهرا همدلانه از پدیدهای دریافت کنیم که در ذات خود فاقد احساسات متعارف بشری است، پرسشهای بنیادین فیلم «او» راه خود را به درون زندگی ما باز کردهاند.
۱۰. فیلم مگالوپولیس (فرانسیس فورد کاپولا، ۲۰۲۴)
«مگالوپولیس» یکی از تازهترین آثار آیندهنگر سینما محسوب میشود. پروژه جاهطلبانه کاپولا داستان یک آمریکای خیالی را روایت میکند که «رم جدید» خوانده میشود و حالوهوا و شیوه ادارهاش یادآور روم باستان است. در این دنیا، دانشمند و آرشیتکتی به اسم سزار (آدام درایور) ماده جدیدی بهنام مگالون ابداع کرده که با استفاده از آن میتواند آرمانشهری آیندهنگر بسازد اما در راه اجرای این پروژه بلندپروازانهاش با موانعی از سوی سیاستمداران روبهرو میشود.
کاپولا با روایت این داستان بهشکلی پیچیده و سوررئال سعی میکند نسبت به پاگیری شکل تازهای از استبداد از سوی افراد تازهبهدورانرسیده هشدار داده و راهحلی برای این معضل بزرگ و خطر نابودی دموکراسی آمریکا ارائه دهد.
هر چند فیلم بهعلت مشکلاتی بنیادین از جمله آشفتگی روایی، شعاریبودن و سادهنگری موفق نبود و با حملات بسیاری از منتقدان هم روبهرو شد اما میتوان در مورد تصویری که کاپولا از آمریکای (یا شاید جهان) امروز عرضه کرده است اندیشید.
آریا قریشی