«انارهای نارس» درباره چیست؟

برزخ بین معیشت و مصیبت

- 4 دقیقه مطالعه

فیلم «انارهای نارس» توسط پلتفرم فیلم‌نت به نمایش خانگی وارد شده است. در این مطلب یکی از نقدهای قدیمی را در مورد این فیلم بازخوانی کرده‌ایم.

به گزارش فیلم‌نت نیوز، پلتفرم فیلم‌نت به‌تازگی فیلم «انارهای نارس»، نخستین ساخته بلند مجیدرضا مصطفوی را عرضه کرده است. این فیلم محصول ۱۳۹۲ است و آنا نعمتی، پژمان بازغی، مهران رجبی، قطب‌الدین صادقی و مجید مشیری در آن ایفای نقش کرده‌اند. به مناسبت این اتفاق، نگاهی انداخته‌ایم به یکی از نقدهایی که در زمان اکران عمومی «انارهای نارس» بر این فیلم نوشته شدند. خواندن این نقد می‌تواند تصویری از جایگاه «انارهای نارس» در سینمای آن روز ایران برای ما ایجاد کند. شما را به خواندن متن کامل این یادداشت دعوت می‌کنیم.

این نقد در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۹۳ در روزنامه شرق منتشر شد.

سال هاست سینمای ما به دلیل میل به روایت طبقه متوسط و مصائب آن به واسطه بسط اجتماعی این طبقه و موقعیت دراماتیکی که برخوردار است و البته سایه سینمای فرهادی، کمتر سراغ طبقه کارگر و فرودست جامعه رفته و دشواری زیست- جهان آنها را دستمایه روایت خود قرار داده است. «انارهای نارس» مجیدرضا مصطفوی از جشنواره سال پیش و «خداحافظی طولانی» فرزاد موتمن در جشنواره امسال دو نمونه از فیلم های قابل تاملی هستند که به درون زندگی طبقه کارگر رفته و مصائب این طبقه، زندگی روزمره، روابط حسی-عاطفی و رویاهای آنان را در بستر دوقصه متفاوت روایت کرده اند. هرچند این دو فیلم تفاوت های ساختاری با هم دارند، اما قصه آدم هایی از این قشر و طبقه، شباهت زیادی به هم دارد و درد مشترکی است که فریادش کمتر در گوش شهر می‌پیچد. چنان‌چه انسی (آنا نعمتی) بعد از همه بلا و مصیبتی که بر سرش تلنبار می‌شود، تنها در گوشه خانه بی‌آنکه کسی صدایش را بشنود، فریاد می‌زند؛ فریادی که صدای قطار بیرون خانه، حتی آن را به گوش همسایه نیز نمی‌رساند.

«انارهای نارس» را می‌توان روایتی تلخ از زندگی زنی دانست که در برزخ بین معیشت و مصیبت گرفتار شده و بار اضافه تقدیر اجتماعی را به دوش می‌کشد که نه لزوما برساخته تقدیر الهی که بیش از این، برآمده از بی‌تدبیری اجتماعی است که او را فراتر از مصائب زن بودنش به عنوان یک زن طبقه کارگر بودن در رنج خویش فرو می‌برد. فیلم‌های با این مضمون کم نداریم. انسی «انارهای نارس» را مثلا می‌توان با طوبی «زیر پوست شهر» یا مهتاب کرامتی در فیلم «بیست» مقایسه کرد و البته قصه‌های بی‌شمار دیگری که نشان می‌دهد در زیر پوست این شهر بی دروپیکر، چه زنانی که رنج مضاعف مصیبت تنگدستی و گرفتاری را تجربه نمی‌کنند. شاید برخی از آنها باورپذیرتر از انسی هم باشند، نه به دلیل شخصیت درون قصه که به واسطه انتخاب آنا نعمتی برای ایفای این نقش! بدون شک او تمام تلاش خود را برای بازی خوب ارایه کرده و البته موفق هم می‌شود. او یک‌تنه و البته با بازی درونی و کنترل‌شده‌تر به ویژه در بهره‌گیری دراماتیک از میمیک صورتش در کنشمندی‌های مختلف حسی/ عاطفی، چه آنجایی که با حمایت‌های احساسی خود از ذبیح، به تکیه‌گاهی برای او بدل می‌شود و چه آنجا که غم سنگین به کمارفتنش را بر دوش می‌کشد یا نوع مواجهه‌ای که با طوبی سادات، پیرزنی که پرستاریش را می‌کند، دارد. اما مساله این است که با وجود بازی خوب نعمتی، این شمایل بر صورت و فیزیک چهره او نمی‌نشیند و گاه باید در گزینش بازیگر فراتر از توانمندی حرفه‌ای، به نشانه‌شناسی‌های اجتماعی/ روانی هم توجه داشت و اینکه آیا مثلا فیزیک و شمایل ظاهری فلان بازیگر می‌تواند به باورمندشدن آن کاراکتر و پذیرش مخاطب کمک کند یا خیر. به عبارتی دیگر صورت بازیگر نیز فارغ از سیرت بازیگریش باید بتواند آن شخصیت را از حیث دراماتیکی، صورت‌بندی کند.

بااین حال، «انارهای نارس» بهترین محک برای توان بازیگری آنا نعمتی بود که انسی را به شخصیتی برجسته در کارنامه حرفه‌اش بدل می‌کند. «انارهای نارس»، البته قصه‌اش دیر شروع می‌شود؛ تقریبا در دقیقه ۴۰، گره اصلی داستان شکل گرفته و با افتادن ذبیح از ارتفاع و به کمارفتنش، فیلم در وضعیت تعلیق قرار می‌گیرد. کندی ریتم قصه و روایت، در کنار آغاز دیرهنگام قصه، دو ضعف عمده‌ای است که فیلم از آن رنج می‌برد. بااین حال پایان‌بندی قصه و بلاتکلیفی دراماتیک آن نشان می‌دهد، ظاهرا فیلمساز قصد نداشته، قصه را به سرانجام برساند و این با ذات پیرنگی که برمی‌گزیند و نوع نگاه و زاویه دید اثر همخوانی دارد؛ به این معنی که قرار است صرفا یک موقعیت رنج‌آور که واجد سویه‌های رئالیسم اجتماعی نیز هست، پشتوانه قصه قرار گرفته و این تعلیق نمایشی خود به بازنمایی معلق بودن وضعیت آدم‌هایی بدل شود که در قصه می‌بینیم. آدم‌هایی که لزوما حاشیه‌نشین نیستند، بلکه در حاشیه نگه داشته شده‌اند. سخنان عموی انسی (مهران رجبی) درباره شغل او و آلاخون والاخون بودن ذبیح و عدم ثبات و امنیت شغلی‌اش و اینکه مثلا هنوز بیمه نیست، کدهایی است که نشان می‌دهد فیلمساز قصد داشته غیرمستقیم به نقد وضعیت اجتماعی پرداخته و به نوع سیاست‌ها و مدیریت کلانی که موجب می‌شود انسان‌هایی از جنس انسی و ذبیح زندگی رنج‌آوری داشته باشند با نگاهی انتقادی بنگرد.

مساله انسی و ذبیح مثل قصه آدم‌های طبقه متوسط، از جنس تضاد بین زیست مدرن و سنتی نیست که آنها در برساخته شکاف طبقاتی/ معیشتی‌ای هستند که برآمده از نظام ناکارآمد اجتماعی است، اگرچه این دو در وضعیت نابسامان و نامعلومی زندگی می‌کنند و فشار معیشت بر دوش آنها سنگینی می‌کند، اما همچنان با امید زندگی می‌کنند. صحبت‌های انسی با طوبی سادات، پیرزنی که از او پرستاری می‌کند، درباره اینکه قرار است ذبیح قطعه زمینی بخرد و در آن انار بکارد یا با پس‌انداز اندکی که دارند و وامی که قرار است بگیرند، خانه نقلی در آن بسازند و حتی بیش از اینها امیدی که انسی بعد از وقوع حادثه برای ذبیح و باوجود صحبت‌های تلویحی عمو مبنی بر مرگ ذبیح همچنان در درونش حفظ کرده، فیلم را باوجود تلخ بودنش به اثری افسرده و مایوس بدل نمی‌کند.

اگر رویاهای آنها از جنس انارهایی نارس است که به یک آرزوی دست‌نیافتی بدل می‌شود، اما امید همچنان در آنها زنده است و این وضعیت را می‌توان بازنمایی نمادینی از وضعیت معیشت مردم در یک دهه گذشته و امید شکل گرفته با تغییرات سیاسی جدید رخ داده، دانست که قرار است از طریق امیدبخشی در دل مصیبت و وضعیت رنج‌آور، تصویری از شرایط اجتماعی روز باشد؛ بازتابی بصری از آدم‌هایی که زیر بار این وضعیت ناگوار و نابسامان اجتماعی له می‌شوند و رویاهای آنها نارس و کال باقی می‌ماند.

شاید فرزندی که در شکم انسی است، تصویری از همان امیدی باشد که ما در ضمیر ناخودآگاه خویش برای خوشبختی در آینده می‌پرورانیم.

رضا صائمی

برچسب‌ها: انارهای نارس،برگزیده،فیلم نت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها