در جشنواره کن ۲۰۲۳ از آخرین ساخته ژان-لوک گدار رونمایی شد.
به گزارش فیلمنت نیوز، با اینکه نزدیکترین همکارهای ژان-لوک گدار (یعنی فابریس آرانیو، ژان-پل باتاگیا و نیکول برُنِز) اعلام کردهاند که فیلمهای دیگری از گدار به زودی رونمایی میشوند، فیلمهایی که گدار مواد خام و دستورالعمل تکمیل آنها را به جای گذاشته، اما «اعلانیه فیلمی که هرگز نخواهد بود: جنگهای مسخره» آخرین فیلمی است که او در زمان حیاتش تمام و کمال ساخته است. آنچه روی پرده میبینیم اساسا مجموعهای از نماهایی است از صفحههایی از دفترچه یادداشتِ آمادهسازیِ اعلانیهای برای فیلمی که نساخته (همان «جنگهای مسخره»). بنابراین فیلم، طرح کلی از اعلانیه یک فیلم است. هرچند از نظر فرمی این کار بدون سابقه است، اما سروشکل آن اصلا جدید نیست. گدار چندین بار [فیلم]جستارهایی درمورد آمادهسازی فیلمهای بلندش ساخته است ــ مثلا «فیلمنامه هرکس برای خودش» (۱۹۷۹)، «فیلمنامه برای فیلم مصائب» (۱۹۸۲)، «یادداشتهایی در مورد فیلم سلام بر مریم» (۱۹۸۳) ــ کارهایی که نشان میدهند ایدههای شکلگیری یک فیلم به اندازه خود فیلم اهمیت دارند، فیلمهایی که درواقع مجموعهای تداعیکننده تصاویر، صداها، احساسات و فرمها هستند و برای همین هرگز یک کل، یک کل تمام را شکل نمیدهند. برای گدار که اولین فیلم کوتاهش «عملیات بِتُنریزی» (۱۹۵۵) مستندی بود درمورد ساختن یک سد، هر فیلم به مثابه یک فضای ساختوساز است، و هر فضای ساختوسازِ یک فیلم، خودش یک فیلم است. «اعلانیه فیلمی…» به معنای دقیق کلمه کاری رادیکال است و به همین سبب تمامی هنرهای گدار را در هم میآمیزد: فیلمﹾکولاژی که شامل نقاشی (تصاویری بدون حرکت که برای مدتی معین دیده میشوند)، موسیقی (صدا و ریتم، حتا پیش از آمدن تصاویر) و شعر (نقل قولهایی که چون یک رنگ، یک تصویر، یک تکه موسیقی حضور دارند) است. فیلمی که همچنین یک کتاب، یک نمایشگاه، یک گفتوگو بین دو دوست خواهد بود…
احساسی که ما را دربرمیگیرد برای این است که گدار آنجا [در فیلم] حضور دارد. اولا برای اینکه ما بیش از همیشه در نزدیکترین حالت به دستهای در حال کار کردن او هستیم، دستهایی که مینویسند، خط رنگی زیر جملات میکشند، کاغذها و جملات را به هم میچسبانند. و بعد به این دلیل که در بین قطعات موسیقی و تکههای حاشیه صوتی فیلمهایش، صدای سالخورده او را میشنویم، صدایی آرام و لرزانتر از همیشه. گدار بیش از هرچیزی روی پژواکهایی از [کارهای] شارل پلیسنیه، نویسنده کمونیست بلژیکی انگشت میگذارد، نویسندهای که گدار دوست داشت اقتباسی براساس «کارلوتا»، یکی از داستانهای کوتاهش انجام دهد. جایی در فیلم گدار با خودش میگوید: «او پرترههایی از چهره افراد میکشید.» و ناگهان صفحههای دفترچه پاره میشوند تا جا را برای نماهایی از چهره زنان از فیلمهای دیگر گدار (مخصوصا «موسیقی ما») باز کنند و ما میفهمیم از طریق پلیسنیه، گدار درواقع دارد در مورد خودش صحبت میکند و دقیقا در همین حال گویی دارد پس از مرگش، توصیفی از کارهای خودش پیش روی ما میگذارد. بله، او هم پرترههایی از چهرهها کشید. جای دیگری در فیلم روی صفحهای از دفترچه یادداشتی نوشته شده که: «فقط تکهای». و «اعلانیه فیلمی که هرگز نخواهد بود» درست همچون آخرین نجوای مردی در آستانه رفتن، ما را از خود بیخود میکند. اندوهناک نیست، بلکه حقیقتا درخشان است. ساده و زلال مانند آخرین طراحیِ یک نابغه.
مترجم: حسین عیدیزاده
منبع: نامه به سینما