فیلم «نهنگ» به کارگردانی دارن آرونوفسکی مدتی است با دوبله اختصاصی در پلتفرم فیلمنت در دسترس مخاطبان قرار دارد. به این بهانه، نگاهی به کارنامه سینمایی دارن آرونوفسکی، کارگردان «نهنگ»، انداختهایم.
به گزارش فیلمنت نیوز، فیلمی که این روزها حسابی سروصدا به پا کرده و بین موافقان و مخالفانش بحث به راه انداخته، «نهنگ» ساخته جدید درن آرونوفسکی است؛ یکی از جنجالیترین فیلمسازان معاصر با کارنامهای کنجکاویبرانگیز و چشمگیر که البته همیشه آثارش در ترازوی تحسین و شکست مدام به نوسان درمیآيند و تماشاگر را با این سوال مواجه میکند که شاهد روایتی هستیم در باب رستگاری یا عذاب بیپایان هستی؟ در هر صورت بهترین راه برای یافتن جواب درباره «نهنگ» مراجعه به خود آرونوفسکی و فیلمهایی است که پیش از این ساخته.
پی (۱۹۹۸) / Pi
دهه نود دوران ورود استعدادهای تازه به سینما بود؛ نسلی از فیلمسازان کارشان را در ابتدای دهه شروع کردند و ظرف چند سال به نامهایی تثبیتشده تبدیل شدند و نسل بعدی در سالهای پایانی از راه رسیدند و در هزاره جدید فرصت درخشش برای آنها فراهم شد. یکی از تازهنفسها که اواخر دهه نود کارش را شروع کرد و با همین فیلم اول مورد توجه قرار گرفت، درن آرونوفسکی بود. «پی» نه فقط به زمان خودش، هنوز هم فیلم رادیکالی به حساب میآید؛ یک تریلر سیاهوسفید و روانشناختی درباره یک ریاضیدان که در دوگانه کار کردن برای کلهگندههای والاستریت و همکاری با عالمی یهودی برای کشف رازهای الهی در قالب رشتههای عددی گیر افتاده و آخر سر تلاش برای کشف معنا یا درک بیمعنایی او را به جنون میرساند.
مسیری که آرونوفسکی در اولین فیلمش طی میکند، تقریبا به الگویی تبدیل میشود که در کل کارنامهاش قابل ردیابی است. شخصیتی که برای یافتن معنا از جهان پیرامونش تا ویرانی پیش میرود و خودش را از بین میبرد. کم نیست تعداد منتقدانی که باور دارند آرونوفسکی بعد از «پی» همچنان دارد خودش را به شیوههای مختلف تکرار میکند و افراطی که شاید به صورت غریزی و شهودی در این فیلم کوچک به آن رسیده بود، بعدا و با وجود دست بازتر و بودجههای بیشتر هرگز تکرار نشد.
مرثیهای برای یک رویا (۲۰۰۰) / Requiem for a Dream
الان را نگاه نکنید که خیلی از مخاطبان نسل جدید به غیر از موسیقی متن کمنظیر فیلم، شاید چیزی درباره «مرثیهای برای یک رویا» نشنیده باشند؛ حدودا بیست سال پیش ساخته آرونوفسکی یکی از پرسروصداترین محصولات سینما و سوژه بحثهای داغ و ناتمام بود، هم به دلیل روایت و شخصیتپردازی و هم بازیهای فرمی. در اصل با چند داستان موازی مواجهیم با شخصیتهایی که هر یک خواسته یا ناخواسته با شکلی با مفهوم اعتیاد درگیر میشوند و تا فروپاشی و نابودی پیش میروند.
اگر سختگیرانه نگاه کنید، میتوانید کل فیلم را تقلیل بدهید به داستانی عبرتآموز درباره عواقب بلای خانمانسوز اعتیاد که با شیطنتهای بصری همراه شده و حتی شاید با «رگگیری» دنی بویل در یک منظومه قرار بگیرد، که آن هم اعتیاد و بازیهای فرمی عنصر شاخصش بود و این کارگردان تجربهگرای انگلیسی را در دهه نود به شهرت جهانی رساند. اما «مرثیهای برای یک رویا» را وقتی در چشماندازی کلی از کارنامه آرونوفسکی ببینید، باز هم میرسیم به روایتی از سفر شخصیتها به سوی ویرانی؛ تلاش برای یافتن معنا و تلاش برای فرار از بیمعنایی در فیلمهای آرونوفسکی فرق چندانی ندارد و نهایتا سرنوشتی مشابه و تلخ را به دنبال میآورد.
چشمه (۲۰۰۶) / The Fountain
بشر تمام عمر خود را در راه کشف راز هستی و حیات صرف کرده و در حالی که چیزی جز عشق نمیتواند پاسخ این سوال ازلی و ابدی باشد؛ شاعرانه است ولی از نظر علمی و فلسفی هم میتواند قابل اثبات باشد؟ آرونوفسکی در سومین تجربه فیلمسازیاش، به سراغ ایدهای جاهطلبانه رفت و بودجه بیشتری را هم طلب کرد، اما حاصل شکست بود، چه در گیشه و چه در جلب نظر منتقدان که باعث شد «چشمه» چندان دیده نشود و زود از یادها برود.
در فیلم با سه داستان موازی مواجهیم که از نظر مفهومی در پایان با هم منطبق میشوند؛ کاوشگری که در دوران استعمار به دنبال درخت زندگی برای نجات جان ملکه است، مردی که به دنبال درمان بیماری همسر رو به موتش میگردد و مردی که در آينده با پدیدهای فرازمینی روبهرو شده. در هر سه روایت هم نقشهای اصلی را هیو جکمن و ریچل وایز ایفا میکنند. تجربه آرونوفسکی در «چشمه» مشابه همان کاری بود که چند سال بعد واچوفسکیها در«اطلس ابر» در ابعادی عظیمتر به سراغش رفتند و در عمل با شکستی به مراتب سنگینتر مواجه شدند!
کشتیگیر (۲۰۰۸) / The Wrestler
این داستان را حتما بارها و بارها شنیدهاید؛ آدم از رده خارج شدهای که یک بار دیگر شانس بهش رو میکند تا خودی نشان دهد و طعم پیروزی را بچشد. چنین قصهای باید شرحی باشد از تلاش برای بازگشت و امید به بقا، اما در «کشتیگیر» با روایتی از رنج و تلاش برای خودویرانگری در گام آخر مواجهیم و حضور دوباره کشتیگیر بازنشسته و فراموششده به جای فرصتی برای بازگشت، مسیری است به سوی پایان. برای همین برخلاف ظاهرش، «کشتیگیر» چندان شبیه درامهای ورزشی نیست و آرونوفسکی میل به ویرانی را این بار هم در جایی یافته که انتظارش را ندارید.
با مرور زمان، مهمترین نکتهای که درباره فیلم به یاد مانده، نقشآفرینی میکی رورک است که درست مانند کاراکتر اصلی انگار از زیر خروارهار خاک بیرون آمده و به یاد تماشاگر میاندازد که بیدلیل نبود زمانی برای خودش حسابی برو و بیا داشته. «کشتیگیر» برای رورک از نامزدی برای جایزه اسکار فراتر نرفت، که احتمالا در تاریخ همیشه ازش بهعنوان یکی از مناقشهبرانگیزترین انتخابهای آکادمی یاد خواهد شد، در عوض او را به هالیوود برگرداند؛ هرچند که این بازگشت هم زیاد طول نکشید.
قوی سیاه (۲۰۱۰) / Black Swan
موفقیت بدون درد و رنج ممکن نیست و حتی در لطیفترین رشتههای ممکن، مثلا باله، هم پیروزی به دست نمیآید مگر با زخمها و خونهای بسیار. ساده و سطحیترین برداشت ممکن از «قوی سیاه» همین است و اصلا آرونوفسکی فیلمش را روی چنین تصوری بنا کرده. اما در ادامه با کشمشی ویرانگر از تلاش یک بالرین برای رسیدن به بهترین نسخه از خودش مواجهیم که مرزهای عقلانیت را درمینوردد و با مخدوش شدن فاصله میان عینیت و ذهنیت، پی میبریم که هیچ دشمنی بزرگتر از خود ما نمیتواند جلوی راهمان را بگیرد.
این را اگر با اجرای ناتالی پورتمن و کارگردانی چشمگیر، و شاید به تعبیری خودنمایانه، همراه کنید، برای طرفداران و تحسینکنندگان «قوی سیاه» کفایت میکند اما منتقدان فیلم اعتقاد دارند که آرنوفوسکی روندی ریاکارانه را برای بازی دادن مخاطب دنبال میکند و برای رسیدن به تاثیر مدنظرش دست به بزرگنمایی میزند. بعد از سیزده سال، تماشای دوباره فیلم شاید باعث شود که موافقان و مخالفان با تجدید نظر در ایدههای قبلی، جای خود را با همدیگر عوض کنند!
نوح (۲۰۱۴) / Noah
حدود یک دهه قبل، موجی راه افتاد برای بازسازی روایتهای مذهبی و حماسی در قالب بلاکباسترهای مدرن، که همهشان با شکست مواجه شدند و در نتیجه این موج خیلی زود آرام گرفت. پرسروصداترین نمونه «نوح» بود که با حواشی بسیار به اکران رسید و بعد با واکنشهای سرد از صحنه خارج شد. داستان نوح و ساختن کشتی برای نجات هستی را احتمالا همه میدادند، اما آرونوفسکی سعی کرد در عین وفاداری به بافتار یهودی روایت، قرائتی تازه ارائه دهد. برای همین در فیلم دقیقا نمیدانیم که نوح پیامر دارد نقش یک ناجی را ایفا میکند یا ماموریتی را برای مجازات نوع بشر بر عهده گرفته.
اما در هر صورت سیری که از سر میگذراند تجسمی عینی از همان چیزی است که بهش میگویند جنون الهی. هرچند روایت در پرده پایانی و پس از وقوع وعده الهی مبنی بر طوفان از رمق میافتد و داستان روی بخشی تمرکز میکند که در روایتهای معمول کمتر دیدهایم، چیزی که بیشتر در ذهنها باقی مانده سلیقه و طراحی بصری متفاوت فیلم است که در مواردی فضای بیزمان و مکان انیمههای ژاپنی را به یاد میآورد. «نوح» را شاید بشود یکی از آخرین نقشآفرینیهای مهم راسل کرو نیز در نظر گرفت که در سالهای اخیر جایگاه سابق خود را از دست داده و به دیدن او در فیلمهای درجه دو عادت کردهایم.
مادر! (۲۰۱۷) / Mother!
آرونوفسکی ادعا کرده که اصل فیلمنامه را ظرف بیست روز و تحت تاثیر همزیستی با جنیفر لارنس نوشته. نویسندهای که به بنبست خلاقیت دچار شده، همراه همسرش در خانهای زیبا و دور از هیاهو به زندگی مشغول است. ناگهان سروکله مهمانان ناخوانده پیدا میشود که آرامش آنها را به هم میزنند. مهمانی و دردسر تمامی ندارد و تا جایی پیش میرود که غیر از جنون و ویرانی چیزی باقی نمیماند. «مادر!» شبیه فیلمی از رومن پولانسکی شروع میشود و شبیه ساختههای لوئیس بونوئل ادامه پیدا میکند و در پایان به جایی میرسد که برای تفسیر و تحلیل آن باید نمادها و نشانهها را کنار هم بگذارید.
دقیقا از همین جاست که مسیر طرفداران و منتقدان فیلم از هم جدا میشود. به راحتی میتوانید کل داستان را در قالب استعارهای از آفرینش و داستانهای عهد عتیق در نظر بگیرید و به رابطه میان خالق و مخلوق، ذات آفرینش و پیوند آن با زایش و ویرانی و سرگذشت زمین/ جهان بپردازید و «مادر!» را اثری عمیق و فلسفی بخوانید. اما همین فرآیند میتواند ناامیدکننده باشد چون به قدری آشکارا و آگاهانه اتفاق میافتد که جای چندانی برای کشف و کاوش در زیر و روی اثر باقی نمیگذارد. در هر صورت، فارغ از منتقدانی که به تحسین تمام و کمال فیلم پرداختند، «مادر!» اثری شکستخورده در نظر گرفته شد.
[فیلم «نهنگ» را میتوانید در این لینک با دوبله اختصاصی فیلمنت تماشا کنید.]اشکان جاویدی
منبع: هفت صبح