جیک شرایر کارگردان «صاعقهها»:
ابرقهرمانها هم افسرده میشوند/ فلورنس پیو با موی کوتاه!
به گزارش فیمنتنیوز، جیک شرایر، کارگردان خلاق و نوآور با فیلم «صاعقهها» (*Thunderbolts)، دنیای سینمایی مارول (MCU) را وارد فاز جدیدی کرده است. او که پیش از این با سریال تحسینشده «بیف» (Beef) توانایی خود را در پرداختن به درامهای عمیق و شخصیتپردازیهای پیچیده ثابت کرده بود، حالا با تیمی از شخصیتهای خاکستری و پرفراز و نشیب، دنیای بلاکباسترهای ابرقهرمانی را توسعه داده است.
فیلم «صاعقهها» که با همان نام «تاندربولتس*» هم معرفی شده، بدون شک یکی از بهترین پروژههای اخیر مارول است. جیک شرایر، کارگردانی که شهرتش را از آثار مستقل و سریالهای تاثیرگذاری چون «بیف» (Beef) به دست آورده، حالا سکان هدایت یک تیم متفاوت از قهرمانان (یا ضدقهرمانان) را در دست گرفته است. او با دیدگاهی تازه و تمرکز بر ابعاد روانشناختی و انسانی ابرقهرمانها، سعی دارد روایتی متفاوت و زمینی از جهان پرزرق و برق مارول ارائه دهد.
شرایر در گفتوگو با هالیوودریپورتر، جزییات جذابی از فرآیند ساخت «صاعقهها» و نگاه روانشناسانه خود بیان کرده است که ترجمه بخشهایی از آن را با هم میخوانیم.
* با توجه به اینکه جان واتس و کریستوفر فورد، دو هماتاقیتان در دانشگاه نیویورک هم از فارغالتحصیلان دنیای سینمایی مارول (MCU) بودند، مسیر حرفهای شما به «صاعقهها»، کمی از پیشتعیینشده به نظر میرسد. آیا جان واتس در این مسیر نکاتی از دنیای مارول را به شما آموخت؟
– بله، او خیلی چیزها به من یاد داد. جان و کریس فورد که خالق «جنگ ستارگان: خدمه اسکلت» (Star Wars: Skeleton Crew) و نویسنده «ربات و فرانک» (Robot & Frank) اولین فیلم من بود، هماتاقیهای من در دانشگاه بودند. خیلی از همین رفقا برای اکران اولیه فیلم میآیند. واقعا خوششانسم که چنین دوستانی دارم. بیشتر چیزهایی که در مورد فیلمسازی میدانم را از همین همکاری و ساخت مشترک فیلمها یاد گرفتم.

جان با آن همه تجربه و موفقیتش در مارول، به نوعی به من کمک کرد تا بفهمم چرخ سینمای مارول چطور میچرخد و کوین فایگی (رئیس مارول استودیوز) دنبال چه چیزی است. کوین همیشه میگوید: «هیچوقت از تلاش برای بهبود دست نکشید. کلی چیز خوب اینجا هست که میتوانیم بهترشان کنیم، پس بیایید در مورد بهبودشان صحبت کنیم». نسخه IMAX این فیلم را یک ماه زودتر از زمانبندی تمام کردیم، اما تا لحظه آخر داشتیم تغییرات ظریف اعمال میکردیم. اگر با این نگرش بیایید و برای بهبود پروژه، ایدههای جدید داشته باشید، مارول واقعا جای خوبی برای کار است. از همان ابتدا کوین واقعا ما را در این مسیر هل داد، اما از جان هم خیلی ممنونم. واقعا خودش را درگیر پروژه کرد. هنگام تدوین هم کنارم بود و کاتهای فوقالعادهای پیشنهاد داد. داشتن دوستان با معرفت و بااستعداد خیلی خوب است.
* سال ۲۰۲۳ به عنوان تهیهکننده اجرایی و کارگردان در سریال «بیف» همکاری داشتید که بعدا برنده جایزه امی شد. قبلا در مصاحبهای گفته بودید قبل از شروع فیلمبرداری «بیف»، ایده «تاندربولتس*» را مطرح کردید، اما از همان اول میخواستید فلسفه ساختاری «بیف» را به کار ببرید. چطور توانستید آن تعادل ظریف بین درام و کمدی را از «بیف» به یک فیلم بزرگ مارول منتقل کنید؟ به ویژه وقتی تنهایی و افسردگی یک ابرقهرمان مطرح است.
– خود فیلم هم میگوید زمانی میتوانید کاری بزرگ انجام دهید که به گروهی از افراد فوقالعاده تکیه کنید که مسیر فکری مشترکی با شما داشته باشند. چیزی که این پروژه را خاص کرد، تیم همکاران بزرگی بود که داشتیم. از پیشنویس اول اریک پیرسون تا وقتی که لی سونگ جین آمد و چندین پیشنویس دیگر نوشت، تمام همکارانم حرفهای بودند. بعد جوانا کالو در مرحله تولید کار را ادامه داد. او هم در «فصل اول بیف» با گروه کار کرده بود. این سریال عملا نقشهراه ما بود و معتقد بودیم که فرصتی بهوجود آمده تا داستانی در مورد درونیات و افسردگی یک ابرقهرمان بسازیم و کنارش کلی کمدی و اکشن داشته باشیم. یکی از دوستان نزدیک خودم با مشکل افسردگی دستوپنجه نرم میکند و خیلی از ویژگیهای شخصیت محوری فیلم را بر اساس چیزهایی که او تجربه کرده، نوشتم. این حوزه جای کار زیادی داشت و من داستان را هم بر اساس روحیات او پیش بردم.
* اما لحن کمدی فیلم را تا حد زیادی حفظ کردید.
– میدانم که فیلم حال و هوای کمدی هم دارد و این عمدی بود. شاید کمدی فیلم از جاهایی بیاید که معمولا مخاطب انتظار ندارد و شاید ریتمش فرق داشته باشد. همیشه در فیلمهای مارول، کمدی هم وجود دارد. کسی که با مشکلات روحی و تنهایی از نوع شخصیتهای فیلم درگیر است، هیچ وقت دوست ندارد دیگران با این مشکلات سادهانگارانه برخورد کنند یا حتی بگویند سخت نگیر… حل میشود. ایده اصلی این است که فرد بتواند به کمک دیگران، مشکلش را تحمل کند، بنابراین خیلی وقتها حواسم بود که اصل مشکل افسردگی را زیر سوال نبرم. میخواستم در موردش صادق باشم و بگذارم همینطور بماند. میخواستم نشان بدهم که ابرقهرمانها هم ممکن است دچار افسردگی شوند و نباید از آن خجالت کشید. راستش افراد زیادی هستند که در عین وجود مشکلاتی نظیر افسردگی، از بامزهترین آدمهایی هستند که میشناسم. به همین دلیل وجود کمدی غیرمنطقی نیست و تعمدا بخشی از کار است، صرفا نه به خاطر اینکه با یک فیلم مارول سروکار داریم، بلکه میخواستم دنیای شخصی کاراکترها واقعی و صادقانه به نظر برسد.
* آیا فلورنس پیو از اول قرار بود موهای کوتاه داشته باشد؟
– وقتی با او در مورد فیلم تماس گرفتم و نقش یلنا در فیلم را به او پیشنهاد دادم، گفت عالیه! هستم! و بعد از کمی مکث گفت: «وای! من تازگی موهام رو کاملا کوتاه کردم!» گفتم «خب، بیا در موردش حرف میزنیم. میتونیم باهاش آن کنار بیاییم!»
در واقع در عمل انجامشده قرار گرفتیم. فلورنس در هر شرایطی فوقالعاده است، با اینحال به دلایل زیاد خوشحالم که مجبور شدیم با همین شرایط او را گریم کنیم و فکر می کنم اتفاقا خیلی هم خوب شد و کاراکترش باورپذیر شده بود.
* یکی از موفقیتهای فیلم این است که خیلی خوب توانسته با دنیای سینمایی مارول (MCU) ارتباط برقرار کند و مخاطب با فیلم غریبه نیست، اما در عین حال یک فیلم مستقل است و بیننده مجبور نیست فیلمهای قبلی را تماشا کرده باشد. چه توصیهای به کارگردانان فیلمهای فرنچایزی دارید که میخواهند این تعادل را برقرار کنند؟
– در این مورد هم توصیه کوین فایگی آویزه گوشم بود. کوین روز اول به من گفت: «هی، یه چیزی بساز که اگر مردم هیچکدام از این فیلمهای قبلی رو ندیده بودند، باز هم تا تیتراژ آخر فیلم توی سالن بمونن.» وقتی یک گروه عالی از نویسندهها داشته باشید، دیالوگهای ظریفی به کار اضافه میکنند که ارتباط با فیلمهای قبلی را حفظ کند و البته به استقلال فیلم ضربه نزند. مثلا وقتی یلنا میگوید: «فکر میکنم این پوچی از وقتی خواهرم مُرد شروع شده»، دارید برای مخاطب جدید توضیح میدهید که او یک خواهری داشته که مرده است. مخاطبی که فیلم قبلی فرانچایز را دیده، متوجه میشود او در مورد کی حرف میزند و به چه داستانی اشاره میکند و این باعث غنای عاطفی فیلم هم میشود. بیننده نباید احساس کند وسط یک قسمت از یک سریال رها شده است.
فیلم «صاعقهها» را با دوبله اختصاصی در فیلمنت ببینید
به همین دلیل فکر می کنم نویسنده فیلمهای فرانچایزی باید همیشه دنبال راههایی باشد که بتواند مخاطب را با داستان همراه کند و در عین حال کارگردان بتواند داستان را مال خود کند تا یک فیلم کامل داشته باشد. کار در دنیای مارول مثل یک سریال تلویزیونی نیست و برای ساختن یک فیلم خوب باید یک قوس جدید داشته باشی. باید یک مشکل جدید، یک خواسته جدید، یک نیاز جدید داشته باشی و یک جای جدید برای رفتن پیدا کنی. این کار باید به شکلی انجام شود که به شخصیتهایی که برای مخاطب آشنا هستند، بیاحترامی نشود. بیشترین چیزی که وقتمان را گرفت، همین بود.
* میتوانید یک بازیگر دنیای مارول را مثال بزنید که در «صاعقهها» به بازی خود ادامه داده و برای نقشآفرینی در این فیلم، به کاراکتر گذشتهاش تکیه کرده است؟
– فکر میکنم همه واقعا مایل بودند کار جدیدی ارائه دهند، اما وقتی با کسی مثل سباستین استن کار میکنی، نمیتوانی شخصیتپردازی را از صفر شروع کنی. او بازیگر فوقالعادهای است و در بسیاری از این دست فیلمها مثل «فالکون و سرباز زمستان» هم بوده و در دنیای مارول یک نماد است. شخصیت او گذشته مشخصی دارد. کاراکتری دارد که شخصیتهای جدید ما هنوز به آن نقطه نرسیدهاند بنابراین باید راهی پیدا کنی که به آن شخصیت یک قوس جدید در این دنیا بدهی. وقتی با ویژگیهای قبلی خود بالانس شد، یک چالش جدید پیش پایش بگذاری تا داستان درست پیش برود.

با خودمان فکر کردیم چه کار جالبی میتوانیم انجام دهیم؟ گفتیم شاید وقتش رسیده از یک زاویه جدید به این کاراکتر نزدیک شویم مثلا وارد سیاست میشود تا در یک مسیر جدید به مردم کمک کند و بعد متوجه میشود سیاست چقدر میتواند خستهکننده باشد به همین دلیل خودش وارد عمل میشود و حس میکند از اول به تیمی از ابرقهرمانها تعلق داشته. حالا با اطلاع از پشت پرده سیاسی، به دلیل اهداف انسانی ماموریتی جدید طراحی میکند و باید این تیم را با خود همراه کند و چیز خاصی به آنها ارائه دهد. تماشای سباستین در این نقش واقعا جذاب بود.
* فیلم از نظر جلوههای بصری بسیار موفق است. تا حد امکان بر استفاده از جلوههای عملی (in-camera effects) تاکید داشتید. میتوانید سکانسی مثال بزنید که خیلی از کارگردانها ممکن است از جلوههای ویژه استفاده کنند، اما شما جلوههای عملی را ترجیح دادید و چرا؟
– سعی کردیم تا جایی که میشود از جلوههای ویژه دوری کنیم و تصاویر را فیلمبرداری کنیم مثلا بدیهی است که از لحاظ فنی نیازی نیست فلورنس پیو از دومین ساختمان بلند دنیا بپرد، اما وقتی او خودش تصمیم گرفته این کار را بکند، من جلویش را نمیگیرم و از امکانات فیلمبردارم استفاده میکنم تا صحنهای واقعی در فیلمم بگذارم. در این فیلم کلی اکشن واقعی وجود دارد. یک جنبه دیگر این است به طور سنتی در دنیای مارول، جلوههای بصری به اندازه داستان فیلم اهمیت دارد. همین موضوع باعث شد بتوانم به گریس یان بهعنوان طراح تولید که در فیلم «موروثی» (Hereditary) کار فوقالعادهای انجام داده و من در «بیف» با او کار کردم، اختیار تام بدهم که بتواند یک دنیای سوررئالیستی کامل بسازد. نماهای نزدیک ضبط و بعد با جلوههای ویژه گرافیکی تقویتش کنیم. همینطور اندرو [دروز پالرمو] فیلمبردار، یکی از بهترین کارهایش را در نورپردازی و طراحی آن صحنهها انجام داد. علتش این است که ما داریم سعی میکنیم یک داستان انسانی بگوییم و باید فیلم هم همان بافت را داشته باشد.
* چند ترکیب از شخصیتهای تیم «صاعقهها» را آزمایش کردید تا به گروه فعلی رسیدید؟
– تقریبا از اول همان چیزی بود که در فیلم میبینید. اریک پیرسون پیشنویسهای اولیه را با برایان چاپر در مارول توسعه داد و در اولین پیشنویسی که من پیش از آغاز کار خواندم، اساسا ترکیب همین بود. بعد یک کاراکتر محوری به پیشنویس اضافه شد که عملا تنها تغییر مهم بود. شخصیتهای حاشیهای مثل مل (با بازی گرالداین ویسونافن ) یا گری (با بازی وندل پیرس) را هم البته توسعه بیشتری دادیم تا در فیلم کمی تاثیرگذار باشند. بعدش بیشتر بحث این بود که چطور میشود راهی پیدا کرد تا قوسهای شخصیتیشان را به هم ربط دهیم.

* اسامی بازیگران فیلم «صاعقهها» پیش از معرفی و قبل از اکران و انتشار تیزر، در یک رویداد سینمایی لو رفت. از این موضوع نگران نشدید؟
– من هم همزمان با خیلیها ناگهان خبرش را خواندم. حفظ اطلاعات چنین فیلمهایی سخت است. رسانهها توجه زیادی دارند و کنکاش میکنند. هنگام بازاریابی کلی چیز لو میرود، بنابراین در شرایطی که طرفداران مارول تشنه شنیدن اخبار جدید از فیلم محبوبشان هستند، نمیتوان چیز زیادی را مخفی نگه داشت. با اینحال معتقدم همه اینها دارند به سمت یک هدف بزرگتر پیش میروند و این بخش هم، قطعهای از یک پازل بزرگتر و یک بستر وسیعتر است. وقتی بعد از انتشار اخبار بازیگران نگران اسپویل فیلمنامه شدم، جان واتس گفت: «وقتی بیننده در سینما مینشیند و چراغها خاموش میشوند، غرق داستان میشود و همه آن حرفوحدیثها را فراموش میکند.» این حرفش آرامش زیادی به من داد.
* آخرین سوال: همیشه در هنگام فیلمبرداری حداقل یک لحظه وجود دارد که بازیگران و عوامل بعد از ضبط یک صحنه خوب، به هم دست میدهند و همدیگر را بغل میکنند. در فیلم «صاعقهها» چنین لحظهای داشتید؟
– دو بار در یک روز! دومین روز فیلمبرداری بود. اولیاش وقتی بود که فلورنس با امنیت کامل از دومین ساختمان بلند دنیا با موفقیت پرید و همان یکبار هم برداشت کردیم. بعدش همه خوشحال بودیم و کلی دست دادیم و نفس راحتی کشیدیم. همان روز قبل از ناهار، رفتیم به یک خیابان که گریس یان کاملا با غرفههای غذای محلی طراحیاش کرده بود و تنها در یک برداشت، فلورنس با یک اجرای عالی در حالی که در همان خیابان قدم میزد، یک طبقه کامل از یک ساختمان را منفجر کرد و ساعت ۱ ظهر کارمان تمام شد! نمیدانم در زندگیام باز هم چنین لحظه انرژیک و سرشار از حس موفقیت و احساس خوب همه عوامل، باز هم تکرار میشود یا نه.
تنظیم و ترجمه: جهانگیر شاهولد