درباره جدیدترین ساخته آری استر
«ادینگتون»؛ کرونا در دل یک وسترن آمریکایی
به گزارش فیلم نت نیوز، وقتی کرونا آمد، جهان ناگهان متوقف نشد، این سادهسازی تاریخ است. جهان به حرکت ادامه داد، اما حرکتی عجیب و وارونه، شبیه به قطاری که از ریل بیرون زده اما هنوز با شتاب به سمت نامعلوم پیش میرود. خیابانها ساکت شدند، مغازهها کرکرهها را پایین کشیدند و شهرها نفسهایشان را حبس کردند. سکوتِ بیرون اما، درون خانهها به همهمهای بیپایان بدل شد: صدای اخبار، هشدارهای تلفن همراه، ویدئوهایی که از یک سوی دنیا به سوی دیگر پرتاب میشدند. فیدهای شبکههای اجتماعی، پر از آمار مرگ، شایعات مهارنشدنی و «حقایقی» که بهسرعت از واقعیت جلو میزدند. در این طوفان دیجیتال، حقیقت کوچکتر و محوتر میشد و دروغ، پُررنگتر، مسلطتر و اغواگرتر. هرکس نقشه خودش را از واقعیت داشت؛ مرزها نه در جغرافیا که در باورها کشیده شده بود. در چنین بستر لرزانی، آری استر با فیلم «ادینگتون» (Eddington) محصول ۲۰۲۵ سراغ همین تجربه جمعی میرود، اما او بهجای آنکه پاندمی را در قالب مستند یا درام اجتماعی ثبت کند، آن را در دل یک وسترن معاصر و خشن مینشاند.
ادینگتون با زیرنویس فارسی در فیلم نت
داستان
«ادینگتون» تازهترین تجربه آری استر، در ظاهر یک وسترن معاصر و در باطن روایتی درباره فروپاشی اجتماعی پس از پاندمی کروناست. فیلم ما را به شهری کوچک در نیومکزیکو میبرد؛ جایی که همهچیز زیر سایه ترس، بیاعتمادی و جنگ روایتهاست. کلانتر سالخورده و خسته (جواکین فینیکس) و شهردار جاهطلب و خونسرد (پدرو پاسکال)، دو چهره متفاوت از قدرت هستند، اما هر دو در عمل، بیشتر شبیه گروگانهای شرایطند تا رهبران فعال. کلانتر و شهردار دو نسخه متضاد از قدرت را نمایندگی میکنند؛ یکی با چشمانی همیشه مشکوک، دیگری با لبخندی همیشه آماده، اما در نگاه استر، هر دو بیش از آنکه کنشگر باشند، قربانی شرایط هستند؛ شرایطی که از دل پاندمی، فضای سیاسی ملتهب و جنگ روایتها زاده شده است. پشت این جدال محلی، بازتاب اعتراضات «جان سیاهان مهم است» و شکافهای عمیق اجتماعی آمریکا موج میزند. از همان ابتدا، فیلم به شکافهای سیاسی و اجتماعی آمریکا و فضای رسانهای آلوده اشاره میکند، اما هر چه جلوتر میرویم، این ایدهها به جای عمیقتر شدن، بیشتر در حد پسزمینه باقی میمانند.
روایت و ساختار
فیلم با ساختاری تکهتکه و گاهی سردرگمکننده پیش میرود؛ نه به این دلیل که استر بیدقت است، بلکه چون جهان واقعی پاندمی هم همینگونه بود. روایتها نیمهکاره میماند، شایعه جای حقیقت را میگیرد، و بیننده مدام در تعلیق میماند که چه بخشی از داستان واقعاً رخ داده و کدام ساختهی ذهن شخصیتها یا رسانههاست. ایده استر این است که حس آشفتگی و پراکندگی روزهای قرنطینه را بازسازی کند. در عمل اما، این ساختار گاهی بیش از آنکه به فیلم عمق بدهد، ضرباهنگ را نابود میکند. صحنههایی هست که معلوم نیست قرار است اطلاعات تازه بدهند یا فقط فضای تعلیق را کش بدهند. نتیجه این میشود که تماشاگر به جای درگیر شدن با داستان، مدام منتظر است قطعات گمشده بالاخره پیدا شوند و گاهی اصلا پیدا نمیشوند.
رسانه و جنگ تصویرها
یکی از بهترین ایدههای فیلم، تمرکز روی نقش رسانهها در شکلدادن به واقعیت است. استر چند سکانس قدرتمند دارد که دوربین را روی صفحه موبایل یا تلویزیون قفل میکند و اجازه میدهد تصویر قبل از دیالوگ حرفش را بزند. وقتی یک ویدئوی دستکاریشده میتواند آرامش شهر را نابود کند، فیلم دقیقاً به هدفش میرسد. پدرو پاسکال شهرداری را خلق میکند که بهخوبی فهمیده در عصر پساحقیقت، تصویر مهمتر از واقعیت است؛ سیاستمداری که با تسلط بر زبان بدن و لبخند کنترلشده، دروغ را بهعنوان حقیقت میفروشد. فینیکس در سوی دیگر، با نگاههای سنگین و صدای شکسته، کلانتری را میسازد که زیر بار بیاعتمادی و خستگی خرد شده، شخصیتی که گویی از کابوسهای «Hereditary» بیرون آمده است، اما مشکل اینجاست که این ایدهها پراکنده و کمتعدادند. فیلم به جای اینکه این خط را تا انتها دنبال کند، مدام به شاخههای فرعی کماثر میپردازد و تمرکزش را از دست میدهد.
تصویر و فضا
فیلمبرداری با قابهای پهن و نورگیری طبیعی، بیابانهای باز را به مکانی خفهکننده بدل میکند؛ جایی که افق بیانتها نه نشانه آزادی، که یادآور قرنطینهای بیپایان است. موسیقی بابی کریلیک و دنیل پمبرتون، مانند تپشهای قلب در گوش میپیچد و گاه با صدای وزش باد یا قطار دوردست ترکیب میشود؛ تجربهای متناقض، درست مثل روزهایی که در خانه محبوس بودیم اما ذهنمان هزار کیلومتر دورتر پرسه میزد، اما گاهی نماها بیش از حد طولانی و ایستا هستند و به جای تشدید تنش، ریتم را میکشند.
مضامین و نمادپردازی
استر بار دیگر سراغ موضوع مورد علاقهاش میرود: جامعهای در بحران. «ادینگتون» میخواهد آیینهای باشد برای سالهای ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲، همان روزهایی که مردم یاد گرفتند با ماسک نفس بکشند، اما ارتباط انسانی را از دست دادند.
مشکل اینجاست که برخی نمادها و پیامها بیش از حد مستقیم هستند و به جای اینکه در بطن درام حل شوند مثل پلاکاردهایی آماده روی داستان چسبانده شدهاند. همین بیظرافتی باعث میشود فیلم در لحظاتی به جای روایتگری، شبیه یک بیانیه تصویری شود.
جمعبندی
“Eddington” فیلمی است با ایدههای قوی، لحظات درخشان و فضاسازی قابلتحسین، اما دچار همان آشفتگیای است که قصد داشت به تصویر بکشد. بخشهایی از فیلم، نمونه عالی استفاده از ژانر برای نقد اجتماعی است، اما بخشهای دیگر، در کشوقوسهای ساختاری و نمادپردازیهای بیرمق گم میشوند.
برای مخاطبانی که به دنبال تجربهای حسی و بازاندیشی در مورد آن سالهای تاریکاند، فیلم ارزش دیدن دارد ولی برای کسانی که یک روایت منسجم و بدون حاشیه میخواهند، «ادینگتون» بیش از حد پراکنده و سنگین خواهد بود.
میلاد فتاحی
۴ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
نقد ترغیب کننده ای بود 👌
من اول با دیدن پدرو پاسکال ترغیب شدم فیلمو ببنیم ولی الان که نقدو خوندم فهمیدم علاوه بر چهره مورد علاقم فیلم هم باید جالب باشه
نقد هيجان انگيزي بود👌👌👌
ترغيب به ديدن فيلم شدم
همیشه نقدها میتونن نسبت به سلیقه یا دیدگاه منتقدان متفاوت باشن
این نقد به طرز دقیق و ریز بینانه میتونه کاملترین و جامع ترین نقد در مورد این فیلم باشه
حتی دقت این نقد میتونه برای افرادی که این فیلم رو مشاهده کردن جاذبه ای برای مشاهده مجدد داشته باشه
یا افرادی که علاقه ای به ژانر وسترن نداشته باشه