آنا دی آرماس بازیگر «بالرین»:
مثل یک دختر مبارزه کردم/ پول غذا نداشتم ولی کلاس زبان رفتم!
به گزارش فیلمنتنیوز، آنا دی آرماس بازیگر کوبایی-اسپانیایی هالیوود، حدود ۱۰ سال است که به آمریکا مهاجرت کرده و در سینمای هالیوود، مسیر پیشرفت را بهخوبی طی کرده است. او ژانرهای مختلفی از درام گرفته تا اکشن، همه را تجربه کرده و همیشه هم موفق بوده است. آخرین فیلم او «بالرین» (Ballerina) است که به تازگی اکران شده و در گیشه با استقبال فوقالعاده مخاطب مواجه شده است. «بالرین» اسپینآفی از مجموعه پرطرفدار «جان ویک» است که ماجرای آن بین قسم سوم و چهارم این فرانچایز میگذرد.
مجله معتبر کولایدر (Collider) با دی آرماس در مورد همبازی شدن با کیانو ریوز، تام کروز و مجلههای زرد، صحنههای اکشن فیلم «بالرین»، تمرین های فشرده بدلکاری با گروه طراحی اکشن یازده۸۷ (Eleven87) برای ایفای نقش ایو و معنای مبارزه همچون یک دختر در این فیلم مصاحبه کرده و البته در مورد سختیهای زندگی در آمریکا بدون دانستن زبان انگلیسی هم پاسخهای جالبی از او دریافت کرده است. با هم ترجمه بخشهایی از این مصاحبه را بخوانیم.
* تبریک! وارد دنیای جذاب «جان ویک» شدید. با توجه به هیجان زیاد طرفداران فیلم «بالرین» چه احساسی نسبت به ایفای یک نقش اول در دنیای جان ویک دارید؟
– احساس میکنم مسئولیت بزرگی است یا حداقل برای من اینطور است. در عین حال، عشق و محبت هواداران را هم کاملا حس می کنم. واکنش مردم به حضورم در این پروژه فوقالعاده است. واقعا برای این فیلم هیجانزده هستند و قرار است چیزی را که انتظار دارند به آنها بدهیم.
* چه چیزی شما را جذب فیلمنامه «بالرین» کرد؟
– وقتی فیلمنامه هنوز کامل نشده بود، سازندگان با من تماس گرفتند و موضوع را در میان گذاشتند. از همان اول که کارگردان چند دقیقه در موردش با من صحبت کرد و صفحات اولیه را فرستاد، پتانسیل بالای فیلم را فهمیدم. تصور بازی در اسپینآفی از جان ویک، خیلی ذوقزدهام کرد. کاری که چاد استاهلسکی و کیانو ریوز با این فیلمها انجام دادهاند و این همه تماشاگر به سینما کشاندهاند، بینظیر است و به همین دلیل این پیشنهاد بزرگ را خیلی زود پذیرفتم.
* شخصیت ایو ماکارو در «بالرین» چگونه است و چه جنبههایی از او برای شما جذاب بود؟
– «بالرین» بین قسمت سوم و چهارم جان ویک اتفاق میافتد. ایو ماکارو یک بالرین قاتل یتیم است که میخواهد انتقام پدرش را بگیرد. ایو در فیلمهای دیگر جان ویک معرفی شده، اما «بالرین» داستان ریشههای اوست و اینکه این کاراکتر چه زندگیای داشته است. صفحات اولیه فیلمنامه پر از توصیف اکشن بود، اما من قلب داستان را هم میدیدم. شخصیت او یک مسیر زیبا دارد. جنبه احساسی شخصیت در فیلم بسیار مهم است و من به خودم گفتم: «اوه، شک ندارم که باید این نقش را بازی کنم».
* کار کردن با کیانو ریوز چطور بود؟ خیلیها دوست دارند با او همبازی شوند.
– اولین روزی که کیانو ریوز را ملاقات کردم سال ۲۰۱۵ بود. تازه فیلم اول «جان ویک» را تمام کرده بود و داشت سر میز ناهار برای ما تعریف میکرد. شگفتانگیز بود چون من با دیدن فیلمهای او مثل «سرعت» (Speed) و سهگانه «ماتریکس» (Matrix) بزرگ شدم و آن موقع اصلا تصورش را هم نمیکردم که روزی با او همبازی شوم. حتی همین الان هم فکر کردن به اینکه بخشی از چیزی هستم که امپراتوری سینمایی اوست و اینقدر برایش زحمت کشیده، حس خوبی به من میدهد. پیوستن به این پروژه و بودن کنار کیانو ریوز، برایم یک پیشرفت بزرگ در بازیگری بود. همین که سر صحنه فیلمبرداری کنارش باشی، تنها با نگاه کردن خیلی چیزها یاد میگیری. هرگز متوقف نمیشود. مثل من است: ما هر دو کمالگرا هستیم. میخواهیم بارها و بارها یک کار را تکرار کنیم تا کاملترین سکانس ضبط شود بنابراین وقتی فیلمبرداری میکنیم، شنیدن کات از کارگردان خیلی سخت است.
* طراحی مبارزه ها در این فیلم بسیار عالی است. کدام یک از تکنیکهای مبارزه برایت ساده و کدام سخت بود؟
– در طول تمرین با گروه اکشن یازده۸۷، کشف کردم که لگدهای بلند بسیار خوبی دارم و این ضربات برایم راحت است! با توجه به اینکه قبلا باله تمرین کرده بودم، گفتم: «ایو ماکارو یک بالرین است. بیایید به سراغ لگدهای بلند برویم!» حرکت دشوار برایم یک نوع لگد بود که گام نفوذ (penetration step) نامیده میشود. در این حرکت، شما با یک پا به سمت زانوی حریف میروید و همزمان با پای دیگر، یک لگد چرخشی انجام میدهید. هدف این است که فرد مقابل را به زمین بیندازید. نمیدانم توضیح من واضح است یا خیر، اما این حرکت بسیار بسیار دشوار بود. بیننده با دیدن فیلم حتما متوجه خواهد شد کدام حرکت را میگویم، چون یک ضربه خاص است.
* کاملا توانستم تجسم کنم! گروه موفق یازده۸۷ (87eleven) طراح بدلکاری «بالرین» بوده است. میدانم شیوه این گروه معروف اینطوری است که ابتدا بازیگر را تشویق میکنند و آموزش میدهند که بخش بزرگی از بدلکاریهایش را خودش انجام دهد. میتوانید به یک صحنه خاص با حضور خودت در فیلم اشاره کنی که ممکن است مخاطب بگوید: غیرممکن است این آنا د آرماس باشد؟
– تیم طراحی اکشن یازده۸۷ شگفتانگیز است! روشی که به من آموزش دادند بسیار هوشمندانه بود و باعث شدند با یک شیب مناسب، چیزهای خیلی زیادی یاد بگیرم. اغراق نمیکنم، اما از یادگیری انجام یک حرکت چرخوفلک گرفته تا دیوانهکنندهترین چیزهایی که در فیلم میبینید، پیش رفتیم. توانستیم وقت بگذاریم و ببینیم در چه زمینههایی خوب هستم و صرفا بر نقاط قوتم تکیه کنم. حرکات بسیار دشواری بود. اکشنی شامل کنترل و جابجایی شدید، پرشها و مواردی از این قبیل که باید انجام میدادم. همهچیز دشوار بود. حتی نگهداشتن یک اسلحه خیلی سخت بود. آن اسلحهها آنقدر سنگین هستند که حملش به تنهایی خیلی سخت است. چه برسد به مبارزه، دویدن و شلیک کردن در حرکت.

* چیزی که به صراحت در فیلم بیان میشود، ایده مبارزه همچون یک دختر است. آیا میتوانی کمی در مورد پذیرش ایده و نیز تکامل این مفهوم در فیلم توضیح دهی؟
– یکی از بزرگترین جنبههای فیلم «بالرین» این است که ما داستان اصلی این شخصیت را در فیلم میبینیم. او را میشناسیم، اما اطلاعات بسیار کمی از او داریم. از جایگاهی بسیار آسیبدیده به این نقطه رسیده و باید بفهمد چه خبر است، چه اتفاقی برای پدرش افتاده و از تمام جزییات سر در آورد. در آن صحنه که به او گفته میشود: «مثل یک دختر مبارزه کن!» او در اوج ناامیدی است و دوران بسیار سختی را پشت سر میگذارد و این جمله برایش مثل یک کشف بزرگ است. متوجه میشود چیزهایی که فکر میکند نقطه ضعفش است را میتواند تغییر داده و از آنها به نفع خود استفاده کند.
مبارزه همچون یک دختر در واقع میتواند نقطه قوت او باشد. ناگهان، دنیایش تغییر میکند. این موضوع باعث میشود از تمام تواناییهای خود آگاه شود. حالا میتواند کارهایی انجام دهد که پیشتر امیدی به انجامش نداشت. این تحول، انگیزه بسیار قوی در طول فیلم است. مخاطب میتواند شاهد رشد و تحول شگرف درونی و فیزیکی او باشد.
* مثل یک دختر مبارزه کن، مرا یاد زندگی خودت انداخت.۱۰ سال پیش به آمریکا مهاجرت کردی و انگلیسی بلد نبودی. این مسیر چقدر چالشبرانگیز بود؟
– راستش هرگز تصمیم نداشتم که به لسآنجلس بیایم. حتی فکر نمیکردم که کلا به ایالات متحده نقل مکان کنم. هالیوود یا چیزی شبیه به آن هم که اصلا در مخیلهام نمیگنجید. فقط یکجورهایی سر راهم قرار گرفت و اتفاق افتاد. فرصتش پیش آمد و چسبیدم، اما روزهای چالشبرانگیزی بود. خیلی وقتها احساس میکردم دیگر نمیتوانم ادامه بدهم و خیلی آسیبپذیر شده بودم، اما واقعا مثل یک دختر مبارزه کردم.
* شنیدهام که در ابتدای کارتان در آمریکا، تمام پولتان را صرف کلاسهای انگلیسی میکردید.
– پول اجاره نداشتم. ایجنت و وکیلم و همه کسانی که دور و برم بودند، مجبور میشدند به من پول قرض بدهند تا پول اجاره و خوردوخوراکم را پرداخت کنم. همه نزدیکانم البته به موفقیت من ایمان داشتند. گاهی که ناامید میشدم، ایجنتم به من امیدواری میداد و میگفت مسیرت روشن است. خودم هم اولویتهایم را مشخص کرده بودم و میخواستم هر طور شده به هدفم برسم. قبل از این که حتی بتوانم انگلیسی صحبت کنم، شروع کردم به تست دادن در پروژههای مختلف. اوایل که فقط فیلمنامه را حفظ میکردم!
* بازی کردن به زبانی دیگر چه چالشهایی دارد؟ به خصوص وقتی که مجبور بودید دیالوگها را بدون درک کامل معنای آنها حفظ کنید.
– وقتی زبان بلد نباشی هر کاری بسیار پیچیده است، اما بازیگری فقط گفتن دیالوگها نیست. دیالوگها بدون میمیک درست و حس بازیگر، هیچ معنایی ندارند. باید حس کنید چه میگویید و چگونه خط بازی و نمایش را پی بگیرید. روی کلمات مهم تاکید کنید و فرهنگ چیزی را که بازی میکنید، بفهمید. گاهی پیش میآمد که کارگردان به صورت بداهه، دیالوگی را سر صحنه تغییر میداد و من خیلی عذاب میکشیدم. گاهی هم بازیگر بداههپردازی میکرد و من میمردم و زنده میشدم! چون نمیفهمیدم چه گفته. به گوشهای میرفتم و گریه میکردم. یادم میآید به تاد فیلیپس (کارگردان فیلم «سگهای جنگی» ۲۰۱۶ War Dogs) میگفتم: «خواهش میکنم دیالوگ را تغییر ندهید. کلی وقت گذاشتم تا همینها را حفظ کردم». این شرایط به من حس ناکافی بودن میداد. احساس می کردم به آن صحنه تعلق ندارم و جایگاهم نیست. این احساسات باعث میشد افسردگی سراغم بیاید. با این حال خوشحالم که آن روزهای سخت گذشته است.
* آیا این چالش زبانی مانع برقراری ارتباط عمیق با همبازیان شما در پروژههای اولیه نمیشد؟
یادم میآید در اولین فیلمم در هالیوود، «دستهای سنگی» ( ۲۰۱۶ Hands of Stone)، وقتی رابرت دنیرو را از نزدیک دیدم، خیلی حال عجیبی داشتم. دلم میخواست میلیونها سوال از او بپرسم اما نمیتوانستم و انگلیسی بلد نبودم. خیلی حس بدی بود. همینطور با کیانو ریوز و بعدتر با تاد فیلیپس و هر کسی که کار کردم. به مرور البته اوضاع بهتر شد و توانستم به نوعی با کیانو ارتباط برقرار کنم و با او صمیمی شوم و به او نشان دهم در سینما چه تواناییهایی دارم. به تدریج دوستان زیادی در سینما و هالیوود پیدا کردم، اما آن حس ناتوانی اولیه خیلی آزارم داد و مسیر سختی را طی کردم تا دوست به معنای واقعی پیدا کنم.
* در حالی که مشغول فیلمبرداری «بالرین» در بوداپست بودید، متوجه نامزدی اسکار برای بازی در نقش مریلین مونرو در فیلم موطلایی (Blonde) شدید. دریافت این خبر در حین کار چه حسی داشت؟
– وقتی سر کار فیلمبرداری هستم و همه تمرکزم روی کار است، عاشق این اتفاقها هستم. یک خبر خوب مثل روز تولدم یا چیزهایی شبیه به همین خبر نامزدی اسکار، اتفاق شگفتانگیزی است که انرژیام را برای ادامه کار چند برابر می کند.
* نامزدی برای یک نقش دراماتیک در فیلم «بلوندی»، در حالی که مشغول یک فیلم اکشن بزرگ بودید، باید هم چیز شگفتانگیزی باشد.
– به خودم گفتم ببین چه حرفه فوقالعادهای داری؟ ببین چه کارهایی میتوانی انجام دهی! یاد روزهای سخت بدو ورودم به آمریکا افتادم. در شرایطی سخت زندگی میکردم. رسیدن به این نقطه، دقیقا همان چیزی بود که آرزویش را داشتم. معمولا اینطور است که شما یا فقط یک ستاره اکشن هستید و فقط میتوانید آن کار را انجام دهید، یا فیلمهای مستقل کمبودجه میسازید که افراد زیادی نمیتوانند آنها را ببینند چون به سختی تبلیغ میشوند بنابراین، اینکه بتوانم هر دو جنبه را مدیریت کنم و همهچیز را به روش خودم داشته باشم، شگفتانگیز است. آنجلینا جولی هم در فیلم «آقا و خانم اسمیت» می درخشد و هم در فیلم «ماریا». خوشحالم که من هم این توانایی را داشتهام که در چند ژانر متفاوت نقشآفرینی کنم و اعتماد کارگردانان مختلف را جلب کنم.
* در حال حاضر روی چه پروژههایی کار میکنید و همکاری با تام کروز و تیم او چگونه است؟
– چند پروژه دارم که هنوز محرمانه هستند. کارم را در سریال «موزها» (Bananas ) دیوید راسل با اسکار آیزاک تمام کردهام و در حال حاضر برای چند پروژه در لندن هستم که با توجه به همبازیام در فیلم «عمیقتر» (Deeper) یعنی تام کروز، ماههاست که سوژه نشریات زرد شدهایم. روی یک پروژه با داگ لیمن و کریستوفر مککواری کار میکنیم که واقعا کارشان را بلدند و یک تیم عالی بسیار دوستداشتنی هستند. فرآیندی که داریم، شگفتانگیز است و البته تمرین های دیوانهواری انجام میدهم. کار کردن با تام کروز کلا در یک لِوِل دیگر است و او هر روز استانداردها را بالا و بالاتر میبرد، اما بسیار سرگرمکننده است.
* و برنامه بعدی؟
– تصمیم دارم چند ماه استراحت کنم تا بفهمم کجای کار هستم و میخواهم در سینما چه کنم.
ترجمه و تنظیم: جهانگیر شاهولد