درباره سریال «بیگانه: زمین»/ ترس زیر پایمان نفس می‌کشد!

- 8 دقیقه مطالعه
پنج قسمت نخست فصل اول، بیش از هر چیز، مثل بازگشت به فضایی آشناست: راهروهای باریک، نورهای سرد، سایه‌هایی که انگار نفس می‌کشند و در انتظار فرصتی برای بلعیدن قربانی‌ هستند.

به گزارش فیلم نت نیوز، سریال «بیگانه: زمین» ساخته‌ نوآ هالی، محصول ۲۰۲۵ و پخش‌شده از شبکه‌ هولو، مثل صدایی قدیمی در دل تاریکی است. صدایی که یک‌بار شنیده‌ایم اما دوباره به سراغمان آمده تا یادمان بیندازد ترس هیچ‌وقت نمی‌میرد. هالی، که پیش‌تر با سریال‌های فارگو و لژیون مرزهای روایت را شکسته بود، حالا به سراغ میراثی آمده که مثل گنجینه‌ای شیشه‌ای و مقدس است. وظیفه‌ سازنده اصلا ساده نیست: باید خاطره‌ فیلم‌های کلاسیک «بیگانه» را زنده نگه دارد و در عین حال دلیلی تازه بیاورد برای این‌که چرا هنوز باید بیگانه را دید و مهم‌تر از این دو، چرا باید همچنان به ساخت این فرنچایز ادامه داد.

سریال بیگانه: زمین در فیلم نت

پنج قسمت نخست فصل اول بیش از هر چیز مثل بازگشت به فضایی آشناست: راهروهای باریک، نورهای سرد، سایه‌هایی که انگار نفس می‌کشند و در انتظار فرصتی برای بلعیدن قربانی‌اند. پالت رنگی سریال سرد و فلزی است؛ سفیدهای بیمارستانی، سبزهای سمی و سیاهی‌هایی که مثل دیواری بلند، هر لحظه بیننده را محاصره می‌کنند. هالی خوب می‌داند ترس واقعی در «نشان ندادن» نهفته است، در آن لحظه‌ای که سکوت کش می‌آید و ذهن تماشاگر خودش هیولا را می‌سازد. اما سریال فقط به نوستالژی قانع نیست. موجودات تازه‌ای متولد شده‌اند؛ شبیه به کابوس‌های آشنا اما پیچیده‌تر، کشیده‌تر و بی‌رحم‌تر. طراحی مدرن آن‌ها مثل زخمی تازه روی بدنی قدیمی است. تماشای این هیولاها یادمان می‌آورد که «بیگانه» همیشه فقط درباره‌ فضانوردها و سیارات ناشناخته نبوده، بلکه درباره‌ی ترسی درونی هم بوده؛ ترسی از خودمان، از مرز باریکی که انسان را از غیرانسان جدا می‌کند. در لایه‌ای عمیق‌تر، سریال همان نقد اجتماعی جاودانه را تکرار می‌کند: طمع شرکت‌های بزرگ و عطش بی‌پایانشان برای قدرت می‌تواند دنیا را به کجا بکشاند؟ این‌جا ترس فقط از هیولاها نیست، بلکه از انسان‌هایی است که آینده‌ بشریت را به بهای سود و منفعت با بینش شخصی می‌فروشند. شاید همین حقیقت تلخ است که «بیگانه» را همیشه زنده نگه داشته است: این‌که خطر اصلی از بیرون نمی‌آید، بلکه از درون خود ماست.

مهم‌ترین تغییر در «بیگانه: زمین» معرفی شخصیت‌هایی است که از دل نسل زد برخاسته‌اند. وندی، با بازی درخشان سیدنی چندلر، شخصیتی هیبریدی است: نیمه‌انسان، نیمه‌بیگانه. او همزمان قربانی و تهدید است؛ هم یادآور ترس‌های کلاسیک بیگانه و هم بازتابی از نسلی که در جهانی پر از بحران‌های زیست‌محیطی، اخبار جعلی و سرمایه‌داری افسارگسیخته به بلوغ رسیده‌اند. وندی نه فقط یک کاراکتر که استعاره‌ای است از این‌که نسل جدید چگونه ناخواسته به بخشی از هیولایی تبدیل شده که علیه آن می‌جنگد. سیدنی چندلر در نقش خود بازی‌ای ارائه می‌دهد که هم‌زمان لطیف و خشن است. در هر نگاه و حرکتش تضاد موج می‌زند، هم نگران و دلتنگ برادرش است و هم زبان موجودات فضایی را می‌فهمد و نوازششان می‌کند. شخصیت او مثل آینه‌ای است که نشان می‌دهد بیگانگی فقط امری ظاهری نیست بلکه در درون انسان‌ها هم ریشه دارد. دیگر بازیگران هم در خدمت فضاسازی تیره‌ سریال‌اند، بی‌آن‌ که اغراق‌آمیز جلوه کنند.

از سوی دیگر، روایت با چهره‌ای غیرمنتظره از سرمایه‌داری همراه است: صاحب کمپانی قدرتمند و تاثیرگذار در دنیا که در ادامه متوجه می‌شویم یکی از دلایل سقوط سفینه است، نه فردی باتجربه و سن و سال‌دار بلکه پسری کم‌ سن ‌و سال است. این انتخاب جسورانه، دنیای امروز را نمایش می‌دهد، عصری که در آن ثروت و تصمیم‌های کلان در دست کسانی است که هنوز جهان را درک نکرده‌اند اما با سرمایه و تکنولوژی خود سرنوشت میلیون‌ها انسان را تغییر می‌دهند. همین کودک–مدیر، یادآور این واقعیت است که گاهی خطرناک‌ترین‌ها نه موجودات بیگانه بلکه آن‌هایی هستند که هنوز خام و ناپخته‌اند. «بیگانه»، از ابتدا نقدی تند به سرمایه‌داری بود؛ از همان لحظه‌ای که شرکت‌ها حاضر بودند برای سود، جان خدمه را فدا کنند. «بیگانه: زمین» این مضمون را به‌روز کرده و نشان می‌دهد که رقابت میان شرکت‌های ثروتمند حالا دیگر فقط بر سر منابع نیست، بلکه بر سر کنترل زندگی و حتی ژنتیک انسان‌هاست. موجودات بیگانه در این سریال شاید محصول طبیعت باشند اما هیولای واقعی همان شرکت‌هایی‌ هستند که با حرص بی‌پایان‌شان، مرز میان انسان و غیرانسان را پاک می‌کنند.

ریتم سریال گاهی بیش از حد کند می‌شود، آن‌قدر که سکوت و انتظار به جای ایجاد تعلیق، خستگی می‌آورد. اتفاقی که مخصوصا تا قبل از قسمت پنجم بسیار مشهود است، اما اپیزود پنجم اوج سریال است و بیننده را به آینده اثر بسیار امیدوار می‌کند. یکی دیگر از مشکلات پروژه‌های این چنینی این است که سازندگان اثر گاهی آن‌قدر در ادای دین به نسخه‌های کلاسیک غرق می‌شوند که مرز میان «وفاداری» و «تکرار» از دست می‌رود. این خطر همیشه در کمین چنین مجموعه‌هایی هست، این‌که گذشته آن‌قدر پررنگ شود که مجال ساخت آینده‌ای جدید را بگیرد اما تا اینجا سریال «بیگانه: زمین» دچار چنین مشکلی نشده است و در عین وفاداری و ادای دین به نسخه‌های کلاسیک به دور از تکرار با بازنمایی و ساخت فضا و اتمسفر جدید توانسته نسخه ارجینالی از اثر ارائه دهد.

این پنج قسمت نخست فقط آغاز راهند. هنوز نیمه‌ تاریک قصه باقی مانده و باید دید هالی در ادامه تا کجا می‌تواند ما را در مرز میان آشنایی و ناشناختگی نگه دارد. بیگانه همیشه درباره‌ رویارویی با چیزی بوده که فراتر از فهم ماست و حالا که این بیگانه بر زمین فرود آمده، ترس دیگر دور از دسترس نیست، درست زیر پایمان نفس می‌کشد.

میلاد فتاحی

«بیگانه: زمین»؛ خلق دنیای جدید با وفاداری به پیشینیان

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها