چارلی بروکر خالق سریال «آینه سیاه»:

دنیا دارد به یک قسمت از «بلک میرور» تبدیل می‌شود/ به ارتباطات انسانی نیاز داریم

- 24 دقیقه مطالعه
خالق سریال «بلک میرور» می‌گوید که آدم بدبینی است ولی قصدش از سریال‌سازی بیشتر سرگرمی است تا هشدار.

به گزارش فیلم‌نت‌نیوز، تنها چند سال از پخش فصل ششم سریال پادآرمان‌شهری «آینه سیاه» (Black Mirror) ساخته چارلی بروکر در نتفلیکس گذشته است، اما تحولات تکنولوژی آن‌قدر سریع بوده که دیگر هیچ‌کدام از ایده‌های این سریال عجیب و غریب به نظر نمی‌رسد.

سال ۲۰۱۱، زمانی که اولین قسمت این سریال – که بین مخاطبان فارسی‌زبان هم به همان نام انگلیسی «بلک میرور» شناخته می‌شود – پخش شد، «سیری» آیفون پدیده‌ای جدید بود و آیفون 4S تازه به بازار آمده بود، اما حالا هوش مصنوعی تمام فعالیت‌هامان را تحت تاثیر قرار داده و به سری ۱۰ اپل‌واچ هم رسیده‌ایم و اگر برگردیم و فصل‌های قدیمی‌تر را نگاه کنیم، چندان عجیب و باورنکردنی به نظر نمی‌رسد.

فصل هفتم «بلک میرور» که به دلیل نگاه‌های هوشمندانه و اغلب نگران‌کننده‌اش به رابطه انسان با تکنولوژی معروف شده، از شبکه نتفلیکس در حال نمایش است. این سریال در شرایطی پخش می‌شود که سرعت تغییر در سیاست و فناوری، بسیاری از ما – از جمله قانون‌گذاران این حوزه – را در تلاش برای همگام شدن، مستاصل کرده است. اکنون در دنیایی غیرقابل پیش‌بینی زندگی می‌کنیم و اتفاق‌های زیادی می‌تواند در مدت زمانی کوتاه رخ دهد.

«بلک میرور» در فصل هفتم، نقبی به عمق واقعیت می‌زند و در دنیایی که وابستگی ما به تکنولوژی هر روز بیشتر می‌شود، همچون آینه‌ای سیاه، شکنندگی ما انسان‌ها را به رخ می‌کشد. این سریال علمی-تخیلی پرطرفدار نتفلیکس نشان می‌دهد که اگر رابطه انسان با تکنولوژی از مسیر خود خارج شود، چه کابوس‌هایی در انتظار ماست.

چارلی بروکر خالق سریال «بلک میرور»
چارلی بروکر خالق سریال «بلک میرور»

چارلی بروکر، خالق و یکی از مغزهای متفکر «بلک میرور»، مهمان برنامه صبحگاهی رادیو ملی آمریکا (NPR) بوده تا درباره چگونگی شکل‌گیری ایده‌های فصل جدید و داستان‌های فصل جدید صحبت کند. ترجمه بخش‌هایی از این مصاحبه را با هم می‌خوانیم.

*خب چارلی! در قیاس با ۶ فصل گذشته «بلک میرور»، آیا تم‌ جدیدی در فصل هفتم وجود دارد که تا به حال هرگز به آن‌ها نپرداخته‌ باشید؟

-اوه بله! قطعا. بسیار زیاد. البته نمی‌خواهم چیزی را لو بدهم اما یک قسمت هست که درباره‌ «افت کیفیت خدمات تکنولوژیکی در گذر زمان» است. به گند کشیدن (enshittification)، کلمه خاصی است که نویسنده‌ای به نام کوری دکتروف برای توصیف این پدیده ابداع کرده است.

قسمتی داریم که در آن رشیدا جونز (Rashida Jones) نقش زنی معمولی را بازی می‌کند که به دلیل یک فوریت پزشکی، همسرش او را در سرویسی ثبت‌نام می‌کند که می‌تواند بخشی از مغز او را به صورت ابری استریم کند و محتوای آن را روی مانیتور نمایش دهد، اما مشکل اینجاست که اشتراک این سرویس شامل تبلیغات درون‌برنامه‌ای است و زن گه‌گاه به صورت غیرارادی شروع به پخش تبلیغات می‌کند! این ایده بسیار عجیب «بلک میرور» البته به سمتی پیش می‌رود که بینندگان انتظارش را ندارند.

علاوه‌براین، اپیزودهایی درباره هوش مصنوعی و بازسازی فیلم‌های قدیمی داریم. داستانی داریم که در آن پل جیاماتی (Paul Giamatti) به معنای واقعی کلمه با استفاده از ابزاری فوق پیشرفته، وارد عکس‌های قدیمی می‌شود و مجموعه‌ای از اتفاقات عجیب و غریب و شگفت‌انگیز برایش رخ می‌دهد.

بازیگران اپیزودهای مختلف فصل هفتم سریال

*چارلی! راستش همان‌قدر که برای گفت‌وگو با تو درباره سریال محبوبم «بلک میرور» هیجان داشتم، همان‌قدر هم هراس و استرس داشتم. مصاحبه با تو خیلی سخت است. هم باید حواسم باشد که داستان لو نرود و هم اینکه ماجراهای عجیب «بلک میرور» مخاطب را نترساند.

-می‌دانم! وضعیت عجیبی است. البته اگر واقع‌نگر باشیم، کل دنیا دارد به یک قسمت از «بلک میرور» تبدیل می‌شود، یعنی چیزهایی در دنیای واقعی اتفاق می‌افتد که از رخدادهای سریال ما خیلی ترسناک‌تر است!

چند اپیزود داریم که بیننده را دچار شوک می‌کند که این کار البته امضای «بلک میرور» است. قسمت‌های دیگری هم داریم که بیشتر احساسی و تامل‌برانگیز هستند و امیدوارم بخشی از DNA اصلی «بلک میرور» را در خود داشته باشند. خواهید دید چه چیزهایی در این فصل ذهن من را مشغول کرده بودند. می‌توانیم درباره دغدغه‌های من صحبت کنیم.

*خب! چه چیزهایی ذهن‌تان را درگیر کرده بود؟

-آن اپیزودی که درباره افت کیفیت خدمات تکنولوژیکی است، حسی را نیز منتقل می‌کند که به نظرم همه ما داریم؛ اینکه همه‌چیز و همه‌کس تا حدی تحت فشار قرار گرفته‌اند و اوضاع ناامیدکننده‌تر و به نوعی سخت‌تر شده است. این حس در آن اپیزود بازتاب یافته است.

یکی دیگر از چیزهایی که ذهن مرا مشغول کرده روان‌فریبی (Gaslighting) است. رسانه دارد هر کاری که دلش می‌خواهد با مخاطب انجام می‌دهد. واقعیت معلوم نیست. در یک قسمت از برنامه، ما ظاهرا به موضوع روان‌فریبی می‌پردازیم، اما با رویکردی تا حدودی فنی یا تکنولوژیک به آن نگاه می‌کنیم. روان‌فریبی، اصطلاحی است که امروزه برای همه آشناست اما به نظرم در حال حاضر، همه ما به نوعی دائما در معرض روان‌فریبی قرار داریم و به نظر می‌رسد که نسخه‌های متضادی از واقعیت در حال رقابت با یکدیگر هستند.

پیتر جکسون یک مستند درباره گروه موسیقی بیتلز ساخته که اسمش «برگردیم به گذشته» (Get Back) است. داستان‌هایی داریم که تا حدی درباره همین موضوع هستند. پیتر و تیمش در آن فیلم از ابزار بسیار پیشرفته‌ای برای زنده کردن گذشته استفاده می‌کردند و آن روزگار را حتی زنده‌تر از آنچه در زمان خودش بود، نشان می‌دادند. ما هم در این فصل چند داستان داریم که تقریبا درباره استفاده از نوعی تکنولوژی برای ورود دوباره به معنای واقعی کلمه به نسخه‌هایی از گذشته است. به نظرم این موضوع یک تم غنی و جدید بود که می‌شد در سریال مورد کاوش قرار داد.

*منظورت همان قسمتی است که پل جیاماتی بازی می‌کند؟ اینکه واقعا بتوانید وارد یک عکس شوید. آیا این اتفاق در ۱۰ سال یا ۲۰ سال آینده ممکن خواهد بود؟ چیزی در این باره شنیده‌ای؟

-تصور می‌کنم این ایده به نوعی اصلا دور نیست! البته شاید نه با آن درجه از پیچیدگی که ما در «بلک میرور» نشان می‌دهیم. سرعت پیشرفت این چیزها باورنکردنی است. فکر می‌کنم همه ما ویدیوهایی دیده‌ایم که کسی یک سلف‌پرتره از ون‌گوگ را به هوش مصنوعی می‌دهد، دکمه‌ای را فشار می‌دهد و سپس ویدیویی متحرک از او در حال رپ خواندن یا هر چیز دیگری تولید می‌شود بنابراین، این ایده که بتوانید وارد نوعی بازسازی واقعیت مجازی از یک عکس قدیمی شوید، به گمانم واقعا دور از دسترس نیست.

*آن قسمتی که گفتی کاراکتر رشیدا جونز، تبلیغات پخش می‌کند، فکر می‌کنم همه ما به نوعی در چنین لایه‌هایی زندگی می‌کنیم! اینطور نیست؟ در هر پلتفرم یا خدماتی که مشترک می‌شوم، همیشه چیزی بهتر یا بدتر وجود دارد. هرچه بیشتر پول بدهید، تبلیغات کمتری می‌بینید و بالعکس! و آن تجربه بدون تبلیغات قرار است بهتر از آنی باشد که تبلیغات دارد.

بله، تقریبا راه فراری از آن نیست. من در خانه‌ام یک دستگاه آمازون الکسا با نمایشگر دارم. یک ابزار داخلی مفید برای ارتباط و انجام برخی کارها بود. اما به تازگی شروع به نمایش تبلیغات کرده و نمی‌توان آن‌ها را خاموش کرد. نمی‌دانستم که در واقع دارم یک بیلبورد تبلیغاتی برای داخل خانه‌ام می‌خرم.

حالا این سیستم به شکل جدیدی ظاهر شده است؛ نسخه پریمیوم، نسخه استاندارد و نسخه رایگان. سروکله‌زدن دائمی و تصمیم‌گیری در مورد سطح خدمات دریافتی واقعا خسته‌کننده است. گاهی به عنوان مصرف‌کننده، حس می‌کنم این همه درگیری با یا تبلیغات ببین یا پول بده، بی‌احترامی است.

*دقیقا. شاید چون این حس به آدم دست می‌دهد که اگر از نسخه ارزان‌تر خدمات استفاده کند، در رده پایین‌تر قرار می‌گیرد و این تجربه خوبی نیست و آدم حس می‌کند شاید زندگی خوبی هم ندارد و باید خودش را ارتقا دهد تا بتواند برای آن رده بالاتر، پول بیشتری بپردازد. اما این رده‌ها تا کجا بالا می‌روند؟ بی‌نهایت هستند! درست است؟

-بی‌کران است و انتها ندارد. به نوعی، یکی از چیزهایی که در این خصوص به آن فکر می‌کردم، مربوط به زمانی بود که با هواپیما به آمریکا پرواز کردم و تصادفا بلیت فرست کلاس گرفتم. هرگز قبلا در بیزینس‌کلاس نبودم و داشتم شگفت‌زده می‌شدم: دیدم که در آن بخش از هواپیما، یک صفحه نمایش بزرگ دارم و کارد و چنگال واقعی به من داده‌اند و برای غذایم رومیزی آورده‌اند!

فکر می‌کنم بخشی از لذت به این دلیل بود که می‌دانستم در پرواز برگشت در قسمت اکونومی خواهم بود. ولی در برگشت وقتی در قسمت اکونومی نشسته بودم، خیلی عصبانی و کلافه شدم. از خود می‌پرسیدم: «چطور جرات می‌کنند این کار را با من بکنند؟» ترسناک است که این حس چقدر سریع شما را تسخیر می‌کند. آنجا بود که فهمیدم ثروتمندانی که ورشکست می‌شوند و بخش بزرگی از امکانات رفاهی خود را از دست می‌دهند، با آسیب‌های روانی زیادی مواجه می‌شوند.

آینه سیاه با زیرنویس فارسی در فیلم نت

*وقتی طعم رده و امکانات بالاتر را می‌چشید، دیگر نمی‌توانید به عقب برگردید، درست است؟

-خود این امکانات بالاتر، دائما به‌روز می‌شود و اگر شما در این چرخه بیفتید، امکان رهایی ندارید. هر سال آیفون جدیدتر، هر چندوقت یکبار آپدیت بازی و نرم‌افزار و این چرخه ادامه دارد. شاید بتوان گفت که نسخه‌های مختلف یک سرویس، به شما انتخاب بیشتری می‌دهد اما برای دریافت خدمات بهتر، آدم حاضر است از چه چیزهایی بگذرد؟ از چه لذت‌ها و راحتی‌هایی برای دریافت خدماتی مدرن‌تر چشم‌پوشی خواهی کرد؟ این به کنار، نحوه تحمیل این مساله به افراد جامعه، حس ناخوشایندی دارد.

*آیا تکنولوژی در حال دستکاری مغز ماست؟ به این معنا که شما وقتی اوج تکنولوژی را دنبال می‌کنید، دائما چیزهای بیشتری می‌خواهید چون نمی‌توانید به زندگی عادی برگردید. مثل اینکه یک تلفن دارید، ناگهان یک به‌روزرسانی می‌آید. شما به آن به‌روزرسانی نیاز دارید چون نمی‌خواهید به زندگی با تلفن قدیمی برگردید.

-بله. نمی‌توانم به دوران بدون تلفن همراه فکر کنم. بدون این شبکه‌های اجتماعی و چیزهایی که بین همه رایج است. انگار تلفن‌ها ما را مسحور کرده و سیم‌کشی مغز ما را تغییر داده‌اند. ترسناک است. وقتی تلفن‌تان را گم می‌کنید، انگار بخشی از وجودتان را از دست داده‌اید. من قبلا خیلی سیگار می‌کشیدم و وقتی پاکت سیگارم داشت به انتها می‌رسید، دقیقا همین حس را داشتم. حالا هم تا از خواب بیدار می‌شوم، بلافاصله دستم به سمت تلفنم می‌رود. یک جور اعتیاد سنگین به تکنولوژی داریم و شاید اگر از آن خلاصی یابیم، ذهن‌مان آرام‌تر شود.

*کنجکاوم بدانم آیا با دانشمندان، آینده‌پژوهان، مخترعان و متخصصان کامپیوتر همکاری می‌کنید تا مطمئن شوید برخی از این خطوط داستانی به اندازه کافی باورپذیر باشند؟

-کاش می‌توانستم بگویم بله، اما نه. منظورم این است که من خودم تا حدی علاقه‌مند به تکنولوژی هستم بنابراین با آنچه در فضای فناوری می‌گذرد، آشنایی دارم. همیشه دوست دارم از زاویه‌ای متفاوت به داستان‌ها نزدیک شوم. متخصصان دارند کار خودشان را می‌کنند تا تکنولوژی را توسعه دهند، اما کار اصلی من داستان‌نویسی است. اینکه نقطه قلاب داستان چیست؟ چه ریتمی را در این قسمت دنبال کنم؟ نقطه شروع من از نظر داستانی اینجاست. بعد به این فکر می‌کنم که خب، از نظر تکنولوژیکی، چه اتفاقی می‌افتد؟ حدس می‌زنم بیشتر دانشمندان یا متخصصان تکنولوژی احتمالا توضیح می‌دهند که چرا این اتفاق به آن شکل نمی‌افتد یا اینطور کار نمی‌کند بنابراین امیدوارم به اندازه کافی واقع‌نمایی داشته باشد که ملموس به نظر برسد، اما فیلمنامه‌ها را به متخصص نشان نداده‌ام و جزئیات را چک نکرده‌ام. یک دلیلش این است که می‌ترسم به من بگویند همه چیز را اشتباه فهمیده‌ام.

پوستر سریال «بلک میرور»
پوستر سریال «بلک میرور»

*فکر می‌کنید بزرگترین خطر در ارتباط مردم با تکنولوژی چیست؟ وابستگی ما به تکنولوژی یا این خطر که روزی جایگزین ما شود؟

-تقریبا هر کسی که با هر شغلی وقتی به چت‌جی‌پی‌تی و دنیای آن نگاه کند، نگران می‌شود که ممکن است این هوش مصنوعی جایش را بگیرد شود و به نظرم چنین آینده‌ای قطعا مایه شرمساری بشر خواهد بود.

ما به عنوان موجودات زنده سخن‌گو، به ارتباطات انسانی نیاز داریم. ارزش هوش مصنوعی را به عنوان یک ابزار مفید قبول دارم ولی آن را ابزاری می‌دانم که باید توسط انسان‌ها هدایت و نظارت شود و فکر می‌کنم خطر واقعی زمانی است که انسان‌ها از تعادل چه از نظر احساسی، چه فیزیکی و چه مالی خارج شوند. در آن صورت، به عنوان انسان با مشکل‌های جدی مواجه خواهیم شد.

مردم اغلب تصور می‌کنند که این سریال توسط فردی ضد تکنولوژی نوشته شده است که در یک کلبه چوبی نشسته و به دنیای پیشرفته پشت کرده است، اما اینطور نیست. من قبلا روزنامه‌نگار بازی‌های ویدیویی بودم. اگر از تکنولوژی متنفر باشید، نمی‌توانید چنین شغلی داشته باشید. بسیاری از این پیشرفت‌ها واقعا معجزه هستند، اختراعات شگفت‌انگیزی که ما انسان‌ها خلق کرده‌ایم و ابزارهای فوق‌العاده قدرتمندی هستند. فقط مساله این است که این ابزارها هم قدرت سلطه بر آدمی دارند و هم با پیامدهای پیش‌بینی نشده‌ای همراه هستند.

*من از دیدن سریال هرگز به این نتیجه نرسیدم که شما ضدتکنولوژی باشید. به نظرم، «بلک میرور» برای من چیزی است که اگر اجازه دهیم تکنولوژی بر ما سلطه پیدا کند، ممکن است اتفاق بیفتد.

-به گمانم در تقریبا تمام اپیزودهای این سریال، مشکلات زمانی رخ می‌دهند که یک انسان از چیزی سواستفاده می‌کند یا به پیامدهای اعمالش اهمیت نمی‌دهد یا تحت تاثیر ترس، حسادت، ضعف یا چیزی شبیه به آن قرار می‌گیرد. معمولا مشکل اینجاست، در حالی که خود تکنولوژی یک ابزار خنثی است.

من معتقدم در سریالم باید باید نوعی از تکنولوژی را نشان دهم که خود مخاطب هم مایل به استفاده از آن باشد. معیارم برای یک اپیزود خوب همین است که شما به عنوان بیننده کاملا بتوانید ارزش تکنولوژی‌ای را که به شما نشان می‌دهم درک کنید و آرزو کنید که ای کاش وجود داشت یا می‌توانستید آن را داشته باشید.

*با این‌حال چرا اغلب داستان‌های تکنولوژیکی شما به انتهای تلخی منجر می‌شود؟

-راستش من اساسا آدم بدبینی هستم. نتیجه هر ماجرای غیرقابل‌پیش‌بینی که با آن سروکار داشته باشم را به بدترین شکل ممکن تجسم می‌کنم. فصل اول همین سریال را که می‌نوشتم، انتظار هیچ بازخورد مثبتی از مخاطب نداشتم. همه‌اش در ذهنم نقدهای منفی می‌ساختم و می‌خواندم. اصلا قرار نبود به فصل هفتم برسیم و به‌ همین دلیل هم اغلب داستان‌های تکنولوژیکی‌ای که می‌نویسم به هشداری برای استفاده نادرست از ابزارها تبدیل شده است.

*آیا داستانی وجود دارد که شروع به نوشتنش کرده باشید اما بعد رهایش کنید و چرا؟ یعنی چه موضوع داستانی‌ای نتوانسته بعد از طرح، یک اپیزود از «بلک میرور» باشد؟

-معمولا اینطور نیستم که چیزی را شروع و بعد رها کنم. اغلب اوقات، چیزی را شروع می‌کنم و سپس به طور دراماتیکی تغییر می‌کند یا دو تا ایده ناقص دارم و بعد آنها را به هم وصل می‌کنم و یک داستان جدید شکل می‌گیرد. اغلب اوقات یک مفهوم در ذهنم دارم که مطمئنم می‌توانم درباره‌اش داستانی بنویسم، اما نمی‌توانم راه ورود به داستان را پیدا کنم. همیشه چندین ایده این‌چنینی در ذهنم می‌چرخد و بعد یک نظر، مشاهده، لحظه، یا هر چیز دیگری که به طور تصادفی در یک گفت‌وگو پیش می‌آید و ناگهان ورودی لازم به داستان را نشانم می‌دهد.

در این فصل یک اپیزود داریم به نام «هتل تخیل» (Hotel Reverie) که در واقع یک قسمت بسیار دل‌انگیز و عاشقانه است. این اپیزود درباره فردی است که وارد یک فیلم قدیمی سیاه‌وسفید بریتانیایی می‌شود که توسط هوش مصنوعی ساخته شده است. این ایده زمانی به ذهنم رسید که داشتم به خمیرمایه یک فیلم ترسناک فکر می‌کردم، ولی ماجرا کلا عوض شد بنابراین گاهی اتفاق می‌افتد که ایده به طور کامل به چیز دیگری دگردیسی پیدا می‌کند تا بتواند رها شود و داستانی از دلش بیرون بیاید.

*می‌خواهید در نهایت از کل سریال «بلک میرور» چه چیزی بیرون بیاید؟ مثلا آیا دنبال این هستید که این سریال بتواند نحوه استفاده ما از تکنولوژی، نحوه تنظیم مقررات آن توسط دولت‌ها به ویژه قوانین هوش مصنوعی را تغییر دهد؟ دل‌تان می‌خواهد مردم در نهایت چه درسی از این سریال بگیرند؟

-من معمولا از این منظر نگاه نمی‌کنم. سعی در تاثیرگذاری بر سیاست و قوانین تکنولوژی ندارم. وقتی مردم سریالم را نوعی هشدار در مورد پتانسیل استفاده از تکنولوژی توصیف می‌کنند، تعجب می‌کنم. بیشتر دارم دغدغه‌های ذهنی‌ام را به شیوه‌ای سرگرم‌کننده بیان می‎کنم.

گاهی اوقات هم اساسا دارم برای خود سرگرمی و داستان‌گویی تلاش می‌کنم. به همین دلیل است که برخی از اپیزودها نوعی ماجراجویی هستند. برخی دیگر خشمگین و چندتایی هم ناامیدکننده و ترسناک.

اساسا دنبال درس دادن یا نتیجه‌گیری و آموزش به مخاطب نیستم زیرا فکر می‌کنم مخاطب خودش در دنیای واقعی نشانه‌هایی که باید را می‌بیند و من صرفا دوست دارم سرگرمش کنم.

با این حال با وجود نگاه بدبینانه‌ام امیدوارم مقداری خوش‌بینی نیز در خروجی نهایی وجود داشته باشد.

ترجمه: جهانگیر شاه‌ولد

 

بررسی فصل هفتم سریال «آينه سياه»؛ تكنولوژی، آدم‌ها و انتخاب‌ها

برچسب‌ها: بلک میرور،چارلی بروکر
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها