واکین فینیکس:

رفتارهای کاراکترم در «ادینگتون» شگفت‌زده‌ام کرد/ عاشق آن لباس کابویی شدم

- 18 دقیقه مطالعه
واکین فینیکس درباره گریم و طراحی لباسش در فیلم «ادینگتون»، همکاری با پدرو پاسکال و اما استون، بازی در فیلمی دیگر از آری استر و احتمال همکاری با این فیلمساز مطرح صحبت کرده است.

به گزارش فیلم نت نیوز، «ادینگتون» فیلم جدید و تحسین‌شده آری استر کارگردان فیلم‌های «بیو می‌ترسد» (Beau Is Afraid) و «میدسامر» (Midsommar)، مدتی است که در سینماهای جهان اکران شده است. این فیلم به نوعی ادامه افکار ماورایی آری استر است که در آن واکین فینیکس (بازیگر اصلی فیلم «جوکر»)، پدرو پاسکال (بازیگر فیلم «چهار شگفت‌انگیز: گام‌های اول»)، اِما استون (بازیگر سریال «نفرین») و کلیفتون کالینز جونیور (بازیگر «پیشتازان فضا») ایفای نقش می‌کنند.

سایت مووی‌فون به مناسبت اکران این فیلم با واکین فینیکس برنده اسکار و بازیگر نقش اول این فیلم در نقش کلانتر یک شهر مرزی آمریکا گفتگو کرده است که ترجمه آن را با هم می‌خوانیم.

* درباره همکاری با آری استر و تیم لباس برای نوع پوشش جو کراس کاراکتری که نقش آن را بازی کردید، صحبت کنید. آیا از شخصیت داستانی یا تاریخی خاصی الهام گرفتید؟

– اوایل که آری هنوز مشغول کار روی فیلمنامه بود، با هم به نیومکزیکو رفتیم. آنجا مرا به چند کلانتر و شهردار در شهرهای کوچک و بومی‌نشین معرفی کرد که از قبل می‌شناخت. یک نفر خاص بود که ظاهر فوق‌العاده‌ای داشت. عاشق ظاهرش شدم. یک پیراهن سفید، شلوار جین و چکمه پوشیده بود و یک کلاه کابوی سفید روی سرش داشت. از او با اجازه خودش چند عکس گرفتم. برای طراحی لباس همراه آری سراغ طراح لباس‌مان آنا ترازاس به مکزیک رفتم. آنا چند طرح از یونیفرم سنتی کلانتری به رنگ قهوه‌ای داشت که ظاهرش شبیه به لباس‌های همان کلانتر بود. من و آری هر دو حس کردیم که یونیفرم قهوه‌ای مناسب است. لباس را پوشیدم، اما در پایان تست گفتم «از آن پیراهن سفید و شلوار جین که آن کلانتر پوشیده بود، ندارید؟» داشت و آورد. دو هفته تمام، در طول تمرین‌ و تا یک روز مانده به فیلمبرداری، من و آری در مورد اینکه کدام ظاهر بهتر است، بحث کردیم. چند روز قبل از شروع فیلمبرداری، یک تست دوربین انجام دادیم. همان لحظه عکسی را که از آن کلانتر داشتم، بیرون آوردم. یک عینک به چشم داشت. به طراح گریم گفتم «از این عینک‌ها ندارید؟». عینک را روی چشم گذاشتم و همه گفتند: «آه، خودش است. کامل شد.».

همه‌چیز به شکل عجیبی کنار هم قرار گرفت و لباسم یک تصمیم لحظه آخری بود. در طول فیلمبرداری چندین بار شک کردم که انتخاب‌مان درست است یا خیر، اما خیلی‌ها گفتند که این ظاهر باعث زنده شدن و جذابیت شخصیتت شده است.

* رابطه بین شخصیت شما و پدرو پاسکال موتور محرک فیلم است، اما زیاد با هم در قاب تصویر نیستید. چطور شما و پدرو توانستید انرژی و کشش مورد نیاز برای پیشبرد داستان را ایجاد کنید؟

– خود فیلم انرژی و کشش زیادی دارد. تمام آن صحنه‌های فوق‌العاده، پر از کشمکش، شایعه، احساسات آسیب‌دیده و ناامنی بودند یعنی مواد لازم برای یک ارتباط ناسالم در آن‌ سکانس‌ها وجود داشت. فکر می‌کنم چهار صحنه اصلی با هم داشتیم. محیط و طراحی صحنه انرژی زیادی به ما داد. یکی از اولین صحنه‌های فیلم، جایی است که من در کافه‌اش با او صحبت می‌کنم و ما با یک شیشه از هم جدا شده‌ایم. وقتی فیلمنامه را می‌خواندم، به این دکوپاژ توجه نکرده بودم. سر صحنه متوجه شدم که از هم جدا شده‌ایم و با خودم گفتم «داریم چکار می‌کنیم؟». به کارگردان گفتم این شیشه مانع صحبت و برقراری ارتباط ما با هم است. بهتر است حذفش کنیم. قبول نکرد و گفت ادامه بدهید. بعد که به کلیت فیلم توجه کردم، دیدم این کار آری آستر، یک استعاره عالی بود و از همان اول نشان می‌داد چیزی بین ما حائل است که ارتباط گرفتن‌مان را سخت می‌کند.

در صحنه‌ای که اعلام می‌کنم نامزد شهرداری شده‌ام (صحنه عکس فوق)، یک طوفان عجیب در نیومکزیکو رخ داد. هوا کاملا آفتابی بود. سر برداشت چهارم بودیم که باد شدیدی وزید و در نهایت تگرگ بارید. بنابراین، فکر می‌کنم بخشی از این انرژی، سر صحنه ایجاد می‌شود و بازیگر باید صرفا پذیرای اتفاقاتی باشد که در حال رخ دادن است. پدرو همبازی فوق‌العاده‌ای بود که به نظر می‌رسید کاملا کاراکترش به نام تد (شهردار ادینبورگ) را درک کرده است. تا قبل از اینکه اعلام کنم برای پست شهرداری کاندید شده‌ام، مطمئن نبودم که دارم چکار می‌کنم و هنوز کاراکترم را درک نکرده بودم. تازه اوایل فیلمبرداری بود و به طور کامل روی فیلم مسلط نبودم و نمی‌فهمیدم کجا هستم. داشتم سعی می‌کردم بفهمم کی هستم؟ چه‌کار می‌کنم؟ طرفدار چه مرام و مسلکی هستم؟ چه چیزی برایم مهم است؟ این حالت‌ها دقیقا همان چیزی است که جو (کاراکتر فونیکس) داشت تجربه می‌کرد، اما کاراکتر پدرو کاملا می‌دانست چه کار می‌کند. به‌هرحال جو هفت سال شهردار ادینگتون بود. بنابراین، حسی که داشتیم با اتفاقات آن صحنه هماهنگ بود. پدرو اهل شیلی است و با آن فضای خشک و خشن آشناست و اتمسفر فیلم برایش تازگی نداشت. خیلی کمکم کرد تا آن فضا را درک کنم. اجازه داد به تدریج با آن فضا اخت شوم، چون کاملا سرگردان بودم و واقعا دوست داشتم بفهمم جو کیست. همان اول نافرمانی‌های او در مقابل قانون ماسک زدن برای جلوگیری از انتشار ویروس کرونا را می‌دیدم، اما همزمان مهربانی او با مردم هم امیدوارم می‌کرد. چیزی که در آن صحنه می‌بینید و ما داریم بعد از اعلام نامزدی من برای شهردار شدن، توی یک خیابان خلوت با هم جر و بحث می‌کنیم، حالت ناامیدی، عصبانیت و ضعف من نمایان است. مشخصا تد دارد برایم نقشه می‌کشد چون سیاستمدار و اهل زدوبند است، اما کاراکتر من چیزی از بازی‌های پشت صحنه نمی‌داند.

«ادینگتون» را با دوبله اختصاصی در فیلم نت ببینید

* درباره شخصیت جو، چه چیز غافلگیرکننده‌ای در طول فیلمبرداری کشف کردید که با تصور اولیه شما از او هنگام خواندن فیلمنامه متفاوت بود؟

– خب، قصدم این بود که جو را تا حد امکان انسانی کنم، ولی بعد از مدت کوتاهی از کارهایی که انجام داد شگفت‌زده شدم! اوایل فیلم هدفم این بود که تصورهای اشتباه و از پیش تعیین‌شده‌ مخاطب درباره یک کلانتر محافظه‌کار در یک شهر کوچک را به چالش بکشم. در نهایت البته صمیمیت زیادی نسبت به جو احساس کردم. توضیحش سخت است. فکر می‌کنم نوعی غم و اندوه در او بود که باعث شد تمام آن نارضایتی، ناامیدی و درد به شکلی بروز کند که می‌بینیم. جو کراس مرا یاد بسیاری از مردم در دنیای واقعی می‌اندازد. همه ما در لحظاتی سرنوشت‌ساز، باید انتخاب کنیم که چه نوع انسانی باشیم. به همین خاطر ابتدا خیلی به او اهمیت دادم و همذات‌پنداری کردم، اما کارهایی که انتهای فیلم انجام می‎دهد، حسابی غافلگیرم کرد. بیشتر از این اگر توضیح بدهم، داستان فیلم لو می‎رود.

* از رابطه کاری‌ با آری استر صحبت کنید. از زمان ساخت «بیو می‌ترسد» چقدر رشد و تغییر کرده است؟ همکاری دوباره با او در «ادینگتون» چگونه بود؟

– کار کردن با آری آستر، کاملا صریح و شفاف است. هیچ‌گونه رودربایستی با هم نداشتیم. این شیوه رفتاری‌اش باعث ایجاد صمیمیت می‌شود. الان که فکر می‌کنم، می‌بینم گفتگوهای‌مان شبیه یک خانواده به نظر می‌رسید. در «بیو می‌ترسد» هم بسیار دقیق و نکته‌سنج بود. او هم دیگر کاملا با نحوه کار من آشنا است. آستر ویژگی‌های مرا قبل از اینکه حتی خودم از آنها آگاه باشم، می‌بیند. کار کردن با او عالی است. یک سال قبل از فیلمبرداری، کار را شروع کردیم و فیلمنامه را خواندیم. درباره لحن و لهجه جو کراس، خیلی بحث کردیم، چون اولین چیزی که هنگام خواندن این فیلمنامه به ذهنم رسید، صدای جو بود. هنگام دورخوانی گفتم «صدای جو توی سرم است». گفت «خب، صدایش چطوری است؟» گفتم «نمی‌دانم چطوری صدایش را دربیاورم، اما توی ذهنم است». با مربی لهجه هم صحبت کردیم، اما چیزی که می‌خواستیم در نمی‌آمد.

واکین فینیکس و آری استر در افتتاحیه فیلم «بیو می‌ترسد»

یک خاطره هم تعریف کنم. اولین روز رسمی فیلمبرداری ما بود و کنفرانس خبری هم داشت برگزار می‌شد. واقعا عصبی و کلافه بودم و حس می‌کردم چیزی در صحنه کم است. نمی‌توانستم دقیقا بفهمم چیست. مضطرب بودم. بعد جلوی تخته سیاه ایستادم و دیالوگ‌هایم را تمرین می‌کردم. آری کنارم ایستاده بود و همزمان با من دیالوگ‌ها را می‌گفت. هر دو کنار هم ایستاده بودیم و آری سعی می‎کرد احساسات شخصیت من در فیلم را بیرون بکشد. خودش را از شخصیت جدا نمی‌کرد. همانطور که داشت صحبت می‌کرد دست‌هایش را به حالت متاسفم بالا آورد. درجا حس کردم «این حرکت خود جو است». جو همیشه در حالتی است که دستش را بالا می‌آورد و سعی می‌کند دنیا را متوقف کند و جلوی اتفاقی را بگیرد که در حال افتادن است. انگار همه‌چیز در حال سقوط است. جو کنترل همه چیز را از دست داده، رابطه‌اش، قدرت مردانه و آمریکایی بودنش، همه و همه را از دست داده است. همه چیز از او می‌گریزد و او دائما سعی می‌کند دست‌هایش را بالا بیاورد و بگوید «نه، صبر کن. همه چیز درست می‌شود». همان حرکت ساده آری آستر، دریچه ورود من به شخصیت جو بود.

* صرفا دو فیلم برای آری استر بازی کرده‌اید، اما از همین حالا برخی منتقدان کار شما را با همکاری‌های بازیگر و کارگردانی مانند مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو یا اسپایک لی و دنزل واشینگتن مقایسه می‌کنند. چه حسی نسبت به این مقایسه‌ها دارید؟ آیا آری فیلمسازی است که شما به یک عمر همکاری حرفه‌ای با او فکر کنید؟

– خب، این مقایسه بسیار مبالغه‌آمیز است. من خودم را هم‌قد کسانی که نام بردی نمی‌دانم، اما شنیدن این مقایسه خیلی لذتبخش است. امیدوارم اینطور باشد. من آری را بسیار دوست دارم. دیدگاه‌هایش، رفتار انسانی، نحوه نگارش و میزان اهمیتش به فیلمسازی را خیلی دوست دارم. آری عاشق سینماست. من با کارگردانان زیادی کار کرده‌ام که هر کدام دلایل بسیار متفاوتی برای فیمسازی دارند، اما در نگاه آری به فیلم و فیلمسازی یک عشق بسیار خالص و معصومانه‌ای وجود دارد. صادقانه بگویم در سن من و بعد از بازی در این همه فیلم، نقطه‌ای وجود دارد که ممکن است آدم خسته یا بی‌تفاوت شود. گاهی اوقات آن شور و انگیزه و جاه‌طلبی ۲۰ سالگی را ندارید. این شور و انگیزه هنوز در آری بسیار زنده است و مثل یک نیروی نامرئی بازیگر را با خودش پیش می برد. من عاشق کار با او هستم و او را یک دوست می‌دانم و بله! قطعا آری برای هر پروژه ای دعوتم کند حتما قبول خواهم کرد.

* قبل از شروع فیلمبرداری یک دوره تمرین مفصل داشتید. آیا تمرین با اِما استون، لوک گریمز و مایکل وارد به شما کمک کرد تا شخصیت را پیدا کنید؟

– هفته اول فیلمبرداری تنها من، لوک و مایکل در دفتر داخلی کلانتری بودیم به همین دلیل توانستم واقعا روی رابطه تمرکز کنم و آن را در لحظه بسازم. چند روز تمرین داشتیم، اما تمرین کردن در این شرایط بسیار سخت است. صحنه هنوز آماده نیست و حس کامل فیلمبرداری نمی‌دهد. یعنی بدون گریم و با لباس‌های خودتان در یک صحنه دکوپاژ نشده ایستاده‌اید و دیالوگ می‌گویید. تمرین کردن به این شکل برای من دشوار است. به همین دلیل بیشتر صحبت می‌کردیم. چند روز بعد پدرو آمد و یکی دو هفته هم با او کار کردم. قبلش تصورم این بود که عمده وقتم در کلانتری همراه با دو معاونم می‌گذرد.

* و همکاری با اِما استون؟

بخش مهمی از فیلم، رابطه من و اِما در فیلم است. شخصیت اِما استون کاملا از فضای شهری ادینگتون و ماجراهای آن دور است. اِما در هفته سوم فیلمبرداری به جمع ما اضافه شد.

اما استون در کنار دیردری اوکانل در «ادینگتون». اوکانل نقش مادر او را بازی می‌کند.

من و اِما زمان بسیار کمی کنار یکدیگر بودیم، اما همین زمان کوتاه به شکل غافلگیرکننده‌ای به شخصیت‌هایمان کمک کرد. این دو کاراکتر، زن و شوهری هستند که با وجود ازدواج، در دنیاهای متفاوتی زندگی می‌کنند. این نبود تعامل به طور دقیق بازتاب‌دهنده‌ کشمکش اصلی شخصیت‌های ما بود و این امکان را به ما داد تا تصویری غیرمتعارف از یک پیشینه مشترک ارائه دهیم. آری به جای تمرکز بر روابط مرسوم، روی فاصله‌ها و شکاف‌های عاطفیِ میان دو شخصیت متمرکز شده بود و تصویری متفاوت و واقعی‌تر از یک زندگی مشترک پر از چالش را به نمایش گذاشت و الحق اِما بسیار خوب از پس کاراکتر خود بر آمد. بازی کنار او بسیار لذتبخش بود.

ترجمه و تنظیم: جهانگیر شاه‌ولد

بیشتر بخوانید

«ادینگتون»؛ کرونا در دل یک وسترن آمریکایی

برچسب‌ها: پدرو پاسکال،خواکین فینیکس،واکین فینیکس
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها