فیلم سینمایی «سینما خر» همانطور که از نامش هم پیداست اثر متفاوتی است که دست روی سوژه خاص و لبه خطی هم گذاشته است.
به گزارش فیلم نت نیوز، شاهد احمدلو به قول معروف بچه سینماست. در همین سینما نفس کشیده و با آدمهای مهمی دمخور بوده و برایشان کار کرده است. احتمالاً او بیش از هر کسی در این سینما، از اوضاع و احوال خبر دارد و ریزهکاریها را میداند. یادم میآید سالها پیش، فیلم کوتاهش، «سینما سگ» را در جشنواره فیلم کوتاه تهران دیده بودم و بسیار خوشم آمده بود. حکایت گروه فیلمسازیای که قرار است صحنهای را با حضور یک سگ فیلمبرداری کنند و نیاز دارند حیوان واقواق کند اما آنها هر ترفندی میزنند سگ به واقواق نمیافتد. ایده بکر و جذاب این فیلم کوتاه و پرداخت درست آن، نشان داد که احمدلو از سینمایی که در آن بزرگ شده، چیزهای زیادی آموخته است.
حالا »سینما خر» (مشمشه) در واقع بلندشده همان فیلم کوتاه است. البته که احمدلو با شاخوبرگ دادن به ایده اصلیاش سعی کرده نگاه عمیقتر و امروزیتری به ماجرا بیندازد و جالب اینجاست که بعد از چیزی نزدیک به هجده سال که از ساخت آن فیلم کوتاه تا این فیلم بلند طی شده، حالا بیش از هر زمان دیگری حالوهوای جفنگ داستان، به حالوروز سینمای ایران شبیه است.
احمدلو با زبانی طنز سعی میکند روابط پشتصحنه سینمای ایران را لو بدهد و با لحنی کنایهآمیز، چیزهایی را به سخره بگیرد. برای درک این زبان طنز و آن لحن کنایهآمیز، کافیست به صحنهای نگاه کنید که گروه تولید، بعد از کلی گرفتاری، بالاخره خر موردنظر را پیدا میکنند و با خودشان به صحنه میآورند. ورود خر، از دیدگاه حیوان روایت میشود و گروه سازنده انگار که یک سلبریتی معروف دیده باشند، به حیوان نزدیک میشوند. این صحنه بامزه و معنیدار، میتواند چکیده «سینما خر» باشد؛ سینمایی که آدمهایش محتاج عرعر خری بیزبان هستند و برای رسیدن به آن، حاضرند خودشان را به هر خفتی بزنند.
«سینما خر»، جاهایی از کجسلیقگی رنج میبرد (بهخصوص در هدایت برخی از بازیگران)، حتی جا داشت که کمی جفنگتر و بلبشوتر هم باشد، اما در همین حد هم مفرح است، دیالوگهای طنز خوب و سروشکل تروتمیزی دارد. از همه مهمتر اینکه احمدلو سعی نمیکند فیلمش را به نود دقیقه برساند، طی کمتر از هشتاد دقیقه داستانش را تعریف میکند و چه خوب که چیزی را بیجهت کش نمیدهد.
در نهایت حضور پوریا شکیبایی، حضور گرمیست. در لحظههایی من را یاد خسرو شکیبایی میاندازد و دلم را تنگ میکند برای او.
دامون قنبرزاده