یکی از منتقدان سینمای ایران اعتقاد دارد که فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» هم از نظر دراماتیک از ساختار محکمی برخوردار است و هم از لحاظ بصری میتوان آن را یک اثر زنده و خلاق دانست.
به گزارش فیلمنت نیوز، «مغزهای کوچک زنگزده»، فیلم تحسینشده هومن سیدی، بهتازگی در پلتفرم فیلمنت عرضه شده است. پرویز جاهد، منتقد و سینمای ایران، اعتقاد دارد که «مغزهای کوچک زنگزده» یک فیلم زنده و قابل باور است. در یادداشت جاهد بر فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» چنین آمده است:
«مغزهای کوچک زنگزده» هومن سیدی، حکایت زندگی آدمهای فلکزده و نفرینشده است که در سیاهی، فقر و کثافت میلولند. زاغهنشینهایی که زندگیشان از راه قاچاق مواد مخدر میگذرد و از این نظر شباهت تماتیک زیادی به فیلمهای «ابد و یک روز» سعید روستایی، «شهر خدا» فرناندو میرلس و «عشق سگی» ایناریتو دارد. خانه، تقریبا همان خانه «ابد و یک روز» است با همان قماش آدمهای آشولاش اما ملموس و قابل باور. روایت فیلم برخلاف فیلم «اعترافات ذهن خطرناک» سیدی، ساده و خطی است. خشونت و بیرحمی ناشی از فقر بهویژه سقوط کودکان در گرداب فقر و خشونت، تم اصلی «مغزهای کوچک زنگزده» است. اگرچه فضای خشن فیلم، یادآور «دارودستههای نیویورکی» اسکورسیزی و «عشق سگی» ایناریتو است و مثل این فیلمها نفسگیر و پرهیجان است اما به اندازه آنها خشن و تکاندهنده نیست و در مقایسه با آنها فیلم نرمتر و متعادلتری است. ما حتی در صحنه خفه کردن خواهر به وسیله برادران غیرتی هم غافلگیر نمیشویم چون اجرای خشنتر و تکاندهندهترش را قبلا در «خانه پدری» کیانوش عیاری دیدهایم. دوربین سیدی همانند دوربین میرلس در «شهر خدا»، همراه با شاهین و برادرانش در زاغهها و محیط فقرزده و جرمخیز اطراف تهران میچرخد و ناظر خشونتها و درگیریهای آنها با دارودسته مخالفان و ماموران پلیس است. صحنه کشتن مرغ به وسیله شاهین نیز یادآور سکانس شروع فیلم «شهر خدا» و تعقیب و گریز مرغ از دست کودکان تبهکار است.
سیدی به جای تکیه بر توزیع مواد مخدر و درگیری تبهکاران و پلیس، همانند «ابد و یک روز»، بخش مهمی از زمان فیلم را صرف ماجرای خواستگاری شهروز، خواهر آرایشگر شکور و فیلم پخششده از او و انتقامجویی بیرحمانه برادران غیرتیاش میکند. شاهین بر خلاف برادرانش یعنی شکور و شهروز، ذاتا انسان دلرحمی است. با اینکه در دل خشونت زندگی میکند اما در توسل به خشونت محتاط است. او همانند راکت، شخصیت اصلی «شهر خدا»، دلش به حال قربانیان میسوزد. وقتی شهروز میخواهد خواهرش را خفه کند او سرش را زیر پتو میکند تا این صحنه دردناک را نبیند یا وقتی شکور از او میخواهد که برای انتقام از بچهای که به برادرش شهروز چاقو زده گوشش را ببرد، او از این کار امتناع میکند. شکور و مادرش (با بازی لادن ژاوهوند که خود سالها معتاد بوده) او را به همین خاطر سرزنش کرده و دلرحمیاش را به حساب ترسو بودنش میگذارند. او از وضعیت کودکانی که شکور و همدستش برای فروش در آغل گوسفندان نگهداری میکنند برآشفته شده و دلش به درد میآید. چرا که او خود کودکی سرراهی است که شکور او را بزرگ کرده است. سکانس ملاقات شاهین و شکور در زندان از بهترین سکانسهای فیلم است. سکانسی که با ریتمی آرام شروع میشود و با افشای حقایق و تغییر تدریجی لحن برادران، بهتدریج اوج میگیرد و تندتر میشود. شکور با اعتراف به حقیقتی تلخ در مورد گذشته شاهین، زهرش را به او میریزد و شاهین نیز متقابلا با دادن خبر مرگ مادر شکور، زخم عمیقی به او وارد میکند. بازی نوید محمدزاده و فرهاد اصلانی در این صحنه، عالی و دیدنی است.
«مغزهای کوچک زنگزده» علاوه بر ساختار دراماتیک محکمش، از لحاظ بصری نیز زنده و خلاق است. رنگهای گرم فیلم همانند «شهر خدا»، در تضاد با زندگی سیاه و نکبتی شخصیتهای اصلی آن است. به نظر میرسد مواد مخدر، فقر و خشونت و قانونستیزی سرنوشتی را برای شاهین و برادرانش رقم زده که هیچ کدام از آنها را از آن گریزی نیست هرچند شاهین، بعد از کشف حقیقت در مورد گذشتهاش، تصمیم میگیرد خود را از این وضعیت دوزخی و نکبتبار خلاص کرده و رستگار شود. اما سوالی که برایم مطرح است این است که چرا شکور با اینکه کارگاه تولید و بستهبندی مواد مخدر و این همه آدم و اسلحه دارد، مرفه نیست و در میان فقر و نکبت زندگی میکند؟
منبع: روزنامه ایران