درباره فیلم سینمایی «هفت بهارنارنج» به بهانه اکران آنلاین

طلعتِ شمس…

- 6 دقیقه مطالعه
«هفت بهار نارنج» فیلمی ساده، روان، بی‌ادعا و بسیار دل‌نشین است که تماشای آن فرصتی برای مواجهه با دو مفهوم عشق و مرگ است.

به گزاش فیلم نت نیوز، در میان تجربیات زیسته بشر از ابتدای خلقت تا به امروز، دو تجربه قامض، رازآلود و همچنان ناشناخته می‌توان سراغ گرفت که پس از قرن‌ها گویی هنوز می‌توان و باید درباره‌شان گفت و نوشت و روایت کرد و هنوز هم حرف تازه‌ای برای گفتن داشت؛ مرگ و عشق. اغراق هم نیست اگر بگوییم هیچ شاهکاری در عرصه ادبیات و هنر، جز در نسبت پیدا کردن با یکی از این دو تجربه مشترک، در دل تاریخ ماندگار نشده است. همه این‌ها یعنی وقتی قرار است سراغ روایتی مرتبط با مرگ و یا برخاسته از تجربه‌ای عاشقانه برویم، از همان نقطه شروع وارد میدانی سهل و ممتنع شده‌ایم. سهل از آن جهت که دست روی تجربه‌ای مشترک میان انسان‌ها گذاشته‌ایم و ممتنع به این دلیل که سراغ رازهایی سر به مهر رفته‌ایم.

«هفت بهارنارنج» اولین فیلم بلند فرشاد گل‌سفیدی در مقام کارگردان است که دست روی همین مضامین گذاشته است. فیلم روایتی آرام از زندگی استاد دانشگاهی است که پس از سال‌ها زندگی علمی پرافتخار، حالا در معرض بیماری آلزایمر قرار گرفته و همزمان تمام زندگی‌اش را وقت پرستاری از همسرش طلعت کرده است. استاد شمس، همه روابط و معادلات زندگی را با طیب خاطر به دست فراموشی سپرده تا یک چیز را فراموش نکند و آن عشق سرشارش به «طلعتی» است. او اسامی افراد را به سختی به یاد می‌آورد و حافظه‌اش یارای یادآوری کارهای روزانه‌اش هم نیست اما هیچ یک از این فراموشی‌ها به اندازه احتمال فراموشی طلعت، هراس به جانش نینداخته است.

گل‌سفیدی که سال‌ها در مقام تصویربردار حضور حرفه‌ای در دنیای فیلمسازی و سریال‌سازی را تجربه کرده بود، در اولین تجربه کارگردانی خود، به‌خوبی موفق شده است خلوت عاشقانه شمس را به تصویر درآورد. فیلم امتیازهای بصری بسیاری دارد و در فرازهایی از روایت، این زبان تصویر است که جای خالی دیالوگ و داستان را پر می‌کند و همین سکون و سکوت است که فرصت نابی را برای ورود به دنیای شمس برای مخاطب فراهم می‌آورد.

شمس چنان مدهوش از عشق به طلعت است که گویی در دنیایی موازی با دنیای پرهیاهوی دیگران، زندگی مشترک با او را ادامه می‌دهد و حتی برای ترکیب لباس روزانه و یا طبخ غذا، دل‌خوش به مشورت با معشوق است. معشوق اما پنجه در پنجه مرگ دارد؛ طلعت قریب به ۷ سال است که در کما به سر می‌برد و زندگی نباتی را به مدد دستگاه‌های پزشکی تجربه می‌کند. همه اطرافیان شمس، از پزشک متخصص تا پرستار و همسایه، او را نصیحت می‌کنند که وقت خاموشی دستگاه‌ها و تن دادن به واقعیت «مرگ طلعت» فرارسیده اما شمس به یک استدلال، تسلیم این اصرارها نمی‌شود، چون «طلعت را دوست دارد.»

عاشقانه هفت بهارنارنج فقط در سینما آنلاین فیلم نت

داستان اما از منظر زندگی طلعت رنگ و بوی متفاوتی پیدا می‌کند؛ زیستن به صرف دوست داشته شدن، ارزش تحمل رنج بستر را دارد؟ نفس کشیدن تا کجا می‌تواند معنای زنده بودن داشته باشد؟ پرستار جوانی که معتقد است طلعت در بستری بیماری خود رنج می‌کشد، حاضر است اقدام به توقف جریان حیات نباتی او کند و در خفا تا مرحله خاموشی دستگاه‌ها هم پیش می‌رود اما مگر تصمیم‌گیری درباره مرگ و زندگی دیگری به این راحتی است؟ مجید برزگر چند سال پیش در فیلم تحسین‌شده «ابر بارانش گرفته» (که متاسفانه هنوز در قالب اکران عمومی عرضه نشده است) این موقعیت تراژیک را به زیبایی به تصویر درآورده و بسط داده است، با این سوال کلیدی که نسبت زندگی و رنج چیست و چه کسی می‌تواند به‌واسطه توقف رنج دیگری، حکم به توقف زندگی‌اش دهد؟

«هفت بهار نارنج» فیلمی ساده، روان، بی‌ادعا و بسیار دل‌نشین است؛ فیلمی که بازی درخشان علی نصیریان در نقش شمس، رنگ و لعاب‌ ویژه‌تری هم به آن بخشیده است و چه گزاره معناداری است وقتی که بدانیم این استاد مسلم بازیگری، زمانی ایفای نقش شمس را پذیرفته تا تیمارداری از  همسر بیمارش را بازی کند، که در عالم واقع داغ‌دار معشوق خود بود و به سوگ مرگ همسرش نشسته بود.

محمد صابری

برچسب‌ها: سینما آنلاین،هفت بهارنارنج
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها