علت مرگ نامعلوم! علت توقیف چطور؟
به گزارش فیلمنت نیوز، بعد از سالها در برهوت سینمای کشور و البته توقیف نامشخص و سلیقهای طولانیمدت فیلم «علت مرگ: نامعلوم» به نویسندگی و کارگردانی علی زرنگار، بالاخره نظارهگرِ اثری شستهورفته و امیدوارکننده در سینما هستیم؛ فیلمی با شاخصههای واقعی از جنس سینمای بِکر با کارگردانی و انتخابهای هوشمندانه از فیلمبرداری، قاببندی و تدوین تا لوکیشن، محتوا و موضوعیت و همچنین بازیهای درخشان و به تمام معنا حرفهای بازیگران. کارگردان، سناریویی را با جزئیات و ریزبینی کامل و مینیمالیستی به تصویر کشید.
زرنگار با دوری از ستارهسازی، فضایی واقعگرایانه خلق کرده و در آن کاراکترها برخلاف ظاهرشان به هیچ عنوان منفی نیستند یا به نظر منفی نمیآیند. انگار هیچکدام بازی نمیکنند. قصه هفت مسافر که هرکدام با شخصیتپردازیهای دقیق و زیرپوستی، تاثیرگذاری را به نحوی قابلتوجه به نمایش گذاشتند. در واقع، نکتهای که خیلی در فیلم به چشم میآید و آن را از فیلمهای اجتماعی این سالهای سینما متمایز میکند همین شخصیتپردازی و بازیهاست که به کاراکترها جان بخشیده و به گمانم علی زرنگار به زیبایی روایت زندگی این روزها را به تصویر کشید؛ شبیه به وضعیت جامعه امروزی و چقدر تاریک و البته تاملبرانگیز. در مواجهه با «علت مرگ: نامعلوم» گویا مشغول تماشای یک فیلم مستند هستیم؛ یک رئالِ ناب که در آن زندگی واقعی انسانها به شکلی عجیب توصیف میشود. «علت مرگ: نامعلوم» اثری جادهمحور و بیشتر یادآور مولفهها و ژانر وسترن سینمای هالیوود است. البته در سینمای پیش از انقلاب هم چند اثر با حالوهوا و فضایی اینچنینی داشتیم، امثال «جهنم بعلاوه من» به کارگردانی فردین.
اما آنچه که مشخص است، این فیلم بر محور یک درام همهجانبه و به شکلی خطی که در یک روز اتفاق میافتد بنا شده است. کارگردان با طرح موقعیتی مرموز، چالشهای اخلاقی، رمز و راز مرگ مردِ مسافر و شوکهای درون متنی فیلم، سعی دارد مخاطب را تا انتها مات و مبهوت یا به حالت تعلیق نگه دارد و یک فیلم نفسگیر را به رخ بکشد. حکایت هفت مسافر در بیقولههای جاده کرمان با یک ماشین وَن اسقاطی که با مرگ نامعلوم یک مسافر بلوچ و یک کیف پر از دلار دچار بحران و چالشی میشوند. این اتفاق همه را در بزنگاه سخت زندگی و یک دوراهی قرار میدهد؛ آدمهای محتاج و گرفتاری که مابین وجدان و وسوسه درمیمانند. آنها کدامیک را انتخاب میکنند؟
مسافرانی که هرکدام به شکلی از قشر زیرین جامعه هستند و درصدد فرار از منجلاب و شرایط بد اجتماعی هستند: یک زندانی مشروط، یک کارمند دونپایه، یک جوان سیاسی، یک قاچاقچی آدمپران، یک راننده مفلس، یک دختر کر و لال بیپناه و دیگری دختری عاشقپیشه که زندگیاش را فدای معشوق میکند. زرنگار بهطور دقیق شخصیتها را طراحی کرده که هرکدام سهمی مساوی و تاثیرگذار در قصه دارند. در واقع، لحظه کشف پول با یک جنازه بیهویت، نقطه دراماتیک فیلم را مشخص میکند؛ جنازهای که روی دست مسافران و راننده مانده و پولی که مثل همیشه قرار است عیار و منش انسانها را محک بزند و میزان اخلاقی و وسوسه شیطانی آنها را بسنجد. در واقع، دغدغههای درونی زرنگار توانسته یک درام چالشبرانگیز با یک کارگردانی خوب را به یک فیلم واقعی مبدل کند؛ اثری جذاب که قابلیت چند بار دیدن را دارد.
ساختار فیلم و پیشبرد داستان، قاعدتا به بازیگرانی که ذاتاً تئاتری هستند نیاز دارد؛ هنرپیشههایی که درک بالایی از نقش داشته و در عین حال یکدستی آن را حفظ کنند. هنرنمایی بانیپال شومون، علیرضا ثانیفر و علیرضا عموزاد و البته ندا جبرئیلی، به یاد ماندنی و کاملا قابل توجه است، بهطوری که تماشاگر را تحت تاثیر قرار میدهد. نقشآفرینی آنها با ایجاد صحنهها و سکانسهای ملتهب و دلهرهآور ما را به یاد اتفاقات مشابهی در زندگیمان میاندازد؛ زمانهایی که بر سر دوراهی وجدان و انسانیت و وسوسهها و تصمیمات سخت و غیراخلاقی زندگی قرار میگیریم و دائماً در حال نزاع و درگیری و افترا و تهمت به یکدیگر هستیم، در حالیکه در این دوئل، همه قربانی بازی روزگار هستیم؛ بازی که برندهای ندارد.
و بالاخره، انتهای باز و حیرتانگیز فیلم، زمانی است که در ایستگاه آخر اتفاقی می افتد که نگاه بهتزده و غمآلود شخصیتهای اصلی به یکدیگر، توام با عذاب وجدانی که گریبان تصمیم اشتباهشان را گرفته است، ایجاد می کند و کارگردان به چه زیبایی، پایان تراژیک و تیرهای را رقم زد.
امیرابراهیم جلالیان عضو انجمن منتقدان سینما