«سیلو» یک سریال علمی تخیلی است که از الگوهای نوآر برای حل معما بهره میبرد.
به گزارش فیلمنت نیوز، تصور کنید که ته کشو یا پایین کمد گوشه اتاقتان یک تمدن گمشده وجود دارد؛ با موجوداتی کوچک که هیچ درکی از دنیای بیرونی ندارند و چیزی فراتر از همین محیط محدود و کوچک برایشان قابل تصور نیست. گرچه در سریال کمدی و انیمیشن «مخالفان خورشیدی» این استعاره تبدیل شده به یک داستان فرعی جذاب، در واقعیت مثالهای زیادی را پیدا میکنیم که با آن جور دربیاید.
مرور سریع تاریخ معاصر کار را راه میاندازد. نقطه مشترک اکثر حکومتهای توتالیتر که سعی داشتهاند دنیا را از نو برای شهروندان خود تعریف کنند، تفکیک و انزواست. ایدهای که الهامبخش خیلی از داستانهای علمی-تخیلی و پادآرمانشهری معروف بوده. نمونهاش؟ سریال جدید «سیلو» (با عنوان اصلی Silo) که فعلا در حال پخش است و حسابی سروصدا به راه انداخته.
داستان در یک سیلو اتفاق میافتد؛ مخزنی بزرگ و متشکل از چندین طبقه که ده هزار نفر را در خود جای داده و به تمدنی کوچک و بسته تبدیل شده. رفت و آمدی در کار نیست چون گفتهاند که دیگر نمیشود روی زمین نفس کشید. زمان سالهاست که در سیلو منجمد شده، زیرا کسی از گذشته خبر ندارد و نمیدانند که چه کسانی، کی و چگونه اینجا را ساختهاند.
فقط روایت است که ۱۴۰ سال قبل در اثر یک شورش نظم طبقاتی سیلو بههم خورده و شورشیها تمام حافظه و اطلاعات موجود درباره تاریخ بشری را پاک کردهاند. بعد از آن برای حفظ نظم و تعادل، همه چیز تحت کنترل قرار گرفته و با توجه به ظرفیت محدود، حتی برای بچهدار شدن هم باید مجوز گرفت. کافی است در ملأعام بگویید که میخواهید از سیلو بروید بیرون، تا بلافاصله از جامعه طرد شوید و البته بقیه شاهد خروج و متعاقبا مرگ شما در اثر قدم گذاشتن روی زمین باشند. نظم آهنین ادامه دارد تا وقتی که بالاخره نشانههایی از شک و تردید پدیدار میشود… .
سرویس استریم اپل تیوی پلاس، احتمالا بنا به تجریه و تحلیل سلیقه کاربرانش، روی سریالهای علمی-تخیلی بزرگسالانه حساب ویژهای باز کرده؛ آثاری با غلبه درام نسبت به قراردادهای ژانری که الزاما برای خورههای سایفای ساخته نمیشوند. «سیلو» نیز در همین دسته قرار میگیرد. اقتباسی از مجموعه رمانهای هیو هاوی که طی ده سال گذشته نامهایی چون ریدلی اسکات و استیو زیلیان را درگیر خودش کرده بود و الان به دست گراهام یوست کهنهکار افتاده و مورتن تیلدام که کارگردانی سه اپیزود ابتدایی را هم برعهده داشته است. سه قسمت اول سریال را که تماشا کنید، به احتمال زیاد دیگر نمیتوانید دست از تعقیب ماجرا بردارید.
هر وقت سیستمهای سیاسی بر مبنای یک ایدئولوژی مشخص به سمت تعریف مجدد مفهوم انسان میروند و جامعه را در تضاد با منطق و غریزه و بر اساس تعریف خودشان مهندسی میکنند، چارهای ندارند جز اینکه هرگونه راه ارتباطی با جهان بیرون را تا حد ممکن محدود کنند؛ کوچکترین برخورد با واقعیت کافی است تا تعریف جعلی نقض شود و نظم برخاسته از آن فرو بریزد. داستانهای پادآرمانشهری معمولا همین تجربیات انسانی را برای خلق یک جهان خیالی خودبسنده به کار میبرند. در نتیجه خیلی از مخاطبان در برخورد با موقعیتهای داستانی مشابه احساسی شبیه به دژاوو را تجربه میکنند.
تفاوت اینجاست که سریال (و پیشتر مجموعه رمانها) به جای تاکید روی موقعیت و توصیف جهان ایزوله داستان، از فرمول نوآر برای کشف معمای اصلی بهره میبرد؛ در قسمتهای ابتدایی روی شخصیتهایی تمرکز میکند که قرار است به زودی از مسیر درام حذف شوند اما تاثیر عاطفی آنچه که از سر میگذراند برای درگیر کردن مخاطب کافی به نظر میرسد. در مقابل بازی با زمان و پراکندهگویی کمی تحمل داشته باشید تا بعد از جا افتادن مختصات دنیای قصه، به تدریج شخصیتهای اصلی از حاشیه به متن بیایند و پیرنگ اصلی پررنگ شود. بعد از سه قصه دیگر نیازی به تعریف جزئیات ندارید و کاملا درگیر شدهاید.
بخش مهمی از موفقیت سریال را باید مدیون اجرا دانست؛ تمام عناصری که میتوانست باسمهای و ارزان از کار دربیاید، به نقطه قوتش تبدیل شده؛ از زیباییشناسی مبتنی معماری بروتال گرفته تا تاکید روی مانیتورهای سیآرتی و هر چیزی که زنگار و کهنگی از سر و رویش میبارد و تا حدودی فضای «بلید رانر» و «استاکر» را تداعی میکند. در نتیجه اگر دنبال یک نئونوآر با اتمفسر آثار علمی-تخیلی دوران جنگ سرد هستید، تماشای «سیلو» را از دست ندهید.
با مراجعه به این لینک میتوانید سریال «سیلو» را در فیلمنت تماشا کنید.
کسری ولایی
منبع: هفت صبح