به مناسبت عرضه فیلم «آواتار: راه آب»، سومین فیلم پرفروش تاریخ سینما، در پلتفرم فیلمنت، نگاهی انداختهایم به کارنامه سینمایی جیمز کامرون.
معمولا هر سینماگری را به واسطه آثار برجسته یا ویژگیهای تکرارشونده در آثارش میشناسیم، اما نوبت به جیمز کامرون که میرسد، باید از کسی صحبت کنیم که بیش از ۸ میلیارد دلار در گیشه پول ساخته و میلیونها نفر را برای تماشای ساختههایش به سالنهای سینما کشانده. دستاوردی کمنظیر و قابل بحث. برای اینکه بفهمیم کامرون چگونه هر بار از پس قماری سنگینتر از قبل برمیآید و رکوردهای خودش را جابهجا میکند، بد نیست که مروری داشته باشیم بر کارنامه سینمایی او.
پیرانا ۲: تخمریزی (۱۹۸۲) / Piranha II: Spawning
تماشای این فیلم ترسناک و ارزان بعد از سالها فقط یک چیز را ثابت میکند؛ استودیوی فیلمسازی راجر کورمن بیشتر از هر مدرسه سینمایی در دنیا استعداد تحویل هالیوود داده! جیمز کامرون جوان که کارش را در بخش جلوههای ویژه شروع کرده بود، برای اینکه بتواند سمت کارگردانی را به دست بیاورد، حاضر شد تا این فیلم ترسناک و رده ب را برای کورمن بسازد. دنبالهای بر «پیرانا» که سال ۱۹۷۸ و تحت تاثیر موج فیلمهای ترسناک و هیجانانگیز بعد از موفقیت «آروارهها» ساخته شده بود.
از اول هم قرار نبود که قسمت دوم «پیرانا» با عنوان فرعی «تخمریزی» فیلم خوبی باشد و اصلا برای ارزانتر تمام شدن کار، اکثر عوامل پشت صحنه ایتالیایی بودند و زبان کامرون را هم نمیفهمیدند. کامرون تلاش میکرد تا همین فیلم درجه ۲ را هم ارتقا بدهد ولی گوش تهیهکنندگان و عوامل بدهکار نبود. حتی این ماجرای معروف وجود دارد که بعد از اتمام تولید، کامرون یواشکی و شبانه در رم وارد استودیوی شده تا نسخه خودش از فیلم را تدوین کند؛ نسخهای که کنار گذاشته شد و تا سالها بعد که در قالب ضمیمه دیویدی فیلم منتشر شد، خبری از آن نبود.
نابودگر (۱۹۸۴) / The Terminator
بعد از قدم اول که چندان محکم نبود، کامرون دنبال ایدهای میگشت که بتواند خودش را اثبات کند، البته همچنان در سطح فیلمهای رده ب. طبق معمول خوابهای خودش را با ایدهها و تمهای روز ترکیب کرد و رسید به «نابودگر». برای به ثمر رساندن داستان در قالب یک فیلم ارزان و قابل تولید، خیلی از ایدهها را هرس کرد و گذاشت کنار. جالب اینجاست که الان بعد از حدود چهل سال، «نابودگر» بهعنوان یکی از قلههای جریان تکنوآر و سایبرپانک دهه هشتاد شناخته میشود.
اما در اصل کامرون این اتمسفر و خرده ایدههای موجود در دل فیلم و سریالهای آن دوران را به خوبی با هم آمیخته است. دو نفر از آینده به گذشته برگشتهاند؛ یکی رباتی انساننماست که برای کشتن مادر رهبر مقاومت انسانها در مقابل هوش مصنوعی فرستاده شده و دیگر یکی از اعضای مقاوت که وظیفهاش نجات جان این زن است. فیلم با بودجهای در حد ۶ میلیون دلار ساخته شد و بهعنوان یک فیلم علمی-تخیلی رده ب بازاریابی شد ولی بیش از ده برابر این رقم فروخت و به پدیدهای محبوب در فرهنگ عامه تبدیل شد. طوری که خیلی زود پوستر آرنولد شوراتزنگر در نقش ربات آدمکشِ فیلم از اتاق اکثر پسرهای نوجوان سر درآورد.
بیگانگان (۱۹۸۶) / Aliens
درست است که «بیگانه» را بهعنوان یکی از مهمترین ساختههای ریدلی اسکات میشناسیم و خودش هم بعدا سعی کرد تا دوباره به دنیای این سری فیلمهای نفسگیر بازگردد، اما تبدیل کردن فیلم اول به یکی از مهمترین فرنچایزهای علمی-تخیلی در اصل کار جیمز کامرون بوده. کامرون بعد از موفقیت «نابودگر»، اعتماد به نفس و اعتبار کافی به دست آورده بود و به قدمی بزرگتر فکر میکرد. برای همین با ایده ساختن دنبالهای برای «بیگانه» به سراغ استودیوی فاکس قرن بیستم رفت.
طرح اولیه که ۴۲ صفحه بود و کامرون ظرف سه روز آن را نوشت، خیلی سران استودیو را تحت تاثیر قرار نداد. طرح در نسخههای بعدی ارتقا پیدا کرد و کامرون هم فهمید که چطور خیال استودیو را از بابت فروش بالای فیلم راحت کند. داستان چند سال بعد از پایان فیلم اصلی اتفاق میافتد. الن ریپلی (سیگورنی ویور) نجات پیدا کرده اما ناچار میشود تا این بار همراه نیروهای نظامی و بهعنوان راهنما به صحنه جرم برگردد و دوباره با هیولاهای بیگانه (یا همان زینومورفها) روبهرو شود. در مقایسه با فیلم ریدلی اسکات، «بیگانگان» ساده و در عین حال هیجانانگیزتر بود و علاوه بر فروش بالا، در چندین رشته نیز نامزد جایزه اسکار شد.
ورطه (۱۹۸۹) / The Abyss
امروزه «ورطه» را بهعنوان فیلمی میشناسیم که اجرای یک صحنه کلیدی از آن زمینهساز شکلگیری فناوری سیجیآی (تصویرسازی کامپیوتری) و تغییر سینما برای همیشه شد. تلاشی که کمپانی آیالام برای اجرای جلوههای ویژه بصری فقط در یک صحنه از این فیلم داشت، به زمان خودش چیزی شبیه معجزه بود.
فارغ از این دستاورد فنی، خود فیلم هم جالب توجه است. داستان شبیه یکی از تریلرهای سیاسی مد روز شروع میشود و یک تیم اکتشافی برای یافتن زیردریایی اتمی آمریکا در اعماق اقیانوس مامور میشوند اما در ادامه به اثری علمی-تخیلی با مایههایی از «سولاریس» نزدیک میشویم که طی آن رویارویی کاوشگران با پدیدهای ناشناخته معنای قصه را تغییر میدهد. «ورطه» از یکسو علاقه پایانناپذیر جیمز کامرون به دنیای زیر آب را بازتاب میدهد و از سوی دیگر به بهترین شکل ممکن جاهطلبی او برای انجام کارهای ناممکن را به نمایش میگذارد.
نابودگر ۲: روز داوری (۱۹۹۱) / Terminator 2: Judgment Day
در نگاه اول شاید فکر کنید که با یکی دیگر از اکشنهای دهه نودی سروکار دارید که طبق معمول نقش اصلیاش را ستارهای عضلانی ایفا کرده است. غلط نیست ولی نمیشود فیلم را فقط به همین محدود کرد؛ «نابودگر ۲» نه فقط بهترین فیلم کارنامه کامرون بلکه یکی از مهمترین آثار تاریخ سینماست که داستانی غیرمعمول را به جذابترین شکل ممکن روایت میکند و از ابتدا تا پایان مخاطب را میخکوب پای پرده سینما یا قاب تلویزیون نگه میدارد.
کامرون در اصل به جای دنباله، همان «ترمیناتور» را در ابعاد وسیعتر و با دست باز ساخته. باز هم دو نفر از آینده به گذشته فرستاده میشوند؛ یک ربات برای محافظت از جان کانر نوجوان که در آينده رهبر نیروهای مقاومت انسانی در برابر هوش مصنوعی خواهد بود و دیگری رباتی تغیرشکلدهنده که ماموریتش کشتن جان کانر است. فیلم حکم یک تعقیب و گریز تمامنشدنی میان این دو ربات خستگیناپذیر را دارد و لحظهای از نفس نمیافتد. برای پی بردن به کیفیت کار کامرون، کافی است «نابودگر ۲» را بعد از سه دهه دوباره تماشا کنید.
دروغهای حقیقی (۱۹۹۴) / True Lies
خود کامرون درباره انگیزه ساخت «دروغهای حقیقی» گفته که هدفش تصور نسخهای از فیلمهای جیمز باندی بوده که در آن با نمونهای عیالوار از شخصیت اصلی مواجهیم که وسط ماموریتهای پیچیده برای نجات دنیا باید به فکر سروسامان دادن به زندگی شخصیاش هم باشد! ایده بامزهای است که احتمالا از بحرانهای شخصی خود کامرون در سالهای پرکاری و دوران زندگی مشترک با کاترین بیگلو بیرون آمده. طبعا آن سالها آرنولد شوارتزنگر ستارهای بود که حضورش میتوانست موفقیت هر فیلمی را تضمین کند.
قرار گرفتن جیمی لی کرتیس، که حدود یک دهه قبل به واسطه سری فیلمهای ترسناک «هالووین» و کمدی «ماهی به نام وندا» خودش را در نقش دختر جذاب به خوبی ثابت کرده بود، کنار آرنولد ترکیب جالبی را رقم زده. جالب اینجاست که «دروغهای حقیقی» در کارنامه کامرون که عموما با پروژههای عظیم و جاهطلبانه به یاد آورده میشود، شهرت کمتری دارد ولی در عمل به یکی از فیلمهای موثر دهه نود تبدیل شد. فراتر از نماهای معروف فیلم که بعدا بارها مورد ارجاع و شوخی قرار گرفت، «دروغهای حقیقی» یکی از اولین محصولات مهم هالیوودی است که بعد از فروپاشی شوروی، روی اسلامگرایان افراطی و خاورمیانه بهعنوان یک تهدید تازه برای جهان غرب دست گذاشته، آن هم زمانی که هنوز یازده سپتامبر به وقوع نپیوسته بود.
تایتانیک (۱۹۹۷) / Titanic
بیخود نبود که جیمز کامرون بعد از بردن جایزه اسکار به دور از هرگونه تواضع و در اوج هیجان گفت: «من سلطان جهانم!» هر آنچه را یک فیلمساز موفق میتوانست بر اساس آمار و ارقام کسب کند، به نام خودش زده بود؛ کسب یازده جایزه اسکار و شکستن تمام رکوردهای فروش آن هم با پروژهای که از نظر همه یک قمار تمام عیار بود. «تایتانیک» عاشقانهای است میان دختر و پسری جوان از طبقات اجتماعی متفاوت.
دختر برای یک ازدواج فرمایشی و بدون علاقه با همسری ثروتمند سوار بر کشتی تایتانیک راهی سفر دریایی به سوی آمریکا شده، پسر هم به دنبال رویاها و آرزوهایی فراتر از زندگی کارگری به زور خودش را در میان مسافران جا کرده. آشنایی آنها مسیر زندگی هر دو را تغییر میدهد، البته وسط یک فاجعه انسانی تمام عیار. کامرون تمام فرمولهای یک عاشقانه کلاسیک در ابعاد عظیم و با کیفیتی چشمگیر بازآفرینی میکند و نبض مخاطب را به خوبی در دست میگیرد. برای همین «تایتانیک» با وجود موفقیت همهجانبه، بیشتر از آنکه بین خورههای سینما طرفدار داشته باشد، در فرهنگ عامه نفوذ کرده است. لئوناردو دیکاپریو و کیت وینسلت به یکی از محبوبترین زوجهای تاریخ سینما تبدیل شدند و تعداد صحنههای فراموشنشدنی فیلم از شمار خارج است.
آواتار (۲۰۰۸) / Avatar
طبیعی بود که بعد از موفقیت کمنظیر «تایتانیک»، فیلمساز جاهطلبی چون جیمز کامرون به سادگی برای بازگشت به سینما راضی نشود و به فکر قماری سنگینتر بیفتد. ایده اولیه «آواتار» برمیگردد به یکی از رویاهای کامرون در سالهای دور که از همان موقع پس ذهنش آن را گسترش داده بود اما زمان لازم داشت تا امکانات فنی سینما به پیشرفت لازم برای علمی کردن چنین ایدهای دست پیدا کند. خودش ادعا میکند که طرحها و اتودهای مربوط به دنیای خیالی قصه را از دوران جوانی نگه داشته و روی این ادعا اصرار دارد چون خیلی از منتقدان ایدههای فیلم را غیراصیل و عاریه گرفته از انیمهها و آثار علمی-تخیلی نه چندان مشهور میدانند.
در هر صورت نزدیک به یک دهه کامرون روی «آواتار» وقت صرف کرد و جوابش را هم با فروش خیرهکننده گرفت. داستان در آیندهای نهچندان نزدیک اتفاق میافتد که زمینیها برای استعمار به پاندورا سفر کردهاند و آنجا با موجودات بومی درگیرند. یک نفر نفودی را در کالبد ناوی (ساکنان بومی پاندورا) به میان آنها میفرستند اما عشق همه چیز را پیچیده میکند و قهرمان عاشق در کنار آبیپوستان دمدراز جلوی زمینیهای خونخوار استعمارگر میایستد. بخش مهمی از جادوی فیلم را باید مدیون فناوری نمایش سهبعدی دانست که همچنان بعد از سیزده سال هیچ فیلم دیگری نتوانسته چنین استفاده هوشمندانهای از آن داشته باشد، مگر «آواتار: راه آب».
[پیش از این یادداشتی اختصاصی در مورد فیلم «آواتار: راه آب» در فیلمنت نیوز منتشر شده بود که میتوانید آن را با مراجعه به این آدرس مطالعه کنید. همچنین با مراجعه به این لینک میتوانید به تماشای «آواتار: راه آب» بنشینید.]اشکان جاویدی
منبع: هفت صبح