موفاسا در چرخش سرنوشت دیزنی
فیلم موفاسا؛ دنبالهای رسمی برای داستان شیر شاه
بهگزارش فیلمنت نیوز «موفاسا: شیرشاه» که در دسامبر ۲۰۲۴ اکران شد و حالا چند روزی است در شبکه نمایش خانگی عرضه شده پیشدرآمدی بر بازسازی لایواکشن «شیرشاه» ۲۰۱۹ و انیمیشن کلاسیک ۱۹۹۴ است. این فیلم به کارگردانی بری جنکینز که مهارتش در پرداخت احساسی داستانها با فیلمی چون «مهتاب» ثابت شده بود، این بار درگیر دنیای حیوانات پادشاهی سرزمین غرور شده است. اما آیا او موفق به احیای شکوه کلاسیک دیزنی شده یا این اثر تنها یک بهرهبرداری دیگر از نوستالژی است؟ با نقد فیلم موفاسا همراه فیلم نت باشید.
روایت دوگانه: فرصت از دسترفته یا خلاقیت؟
فیلم از دو خط زمانی بهره میبرد: یکی روایت رافیکی (همان میمون دانا) برای کیارا (توله سیمبا) و دیگری فلاشبکهایی به گذشته موفاسا (پدر سیمبا)! این ساختار، در تئوری، میتوانست اثر را به یک داستان چندلایه تبدیل کند، اما متأسفانه در اجرا کاملاً موفق نیست. بخشهای مربوط به تیمون و پومبا، که در خط زمانی حال نقش طنزآمیز دارند، بیشتر به بازتکرار شوخیهای قبلی و افزودن بار نوستالژیک محدود شدهاند تا اینکه ارزش جدیدی به داستان اضافه کنند. این در حالی است که حتی همین روایت در زمان حاضر هم میتوانست به شناخت ما از شخصیت آینده این فرنچایز کمک بیشتری کند و ما را بیشتر در جهان جادویی شیرشاه فرو ببرد.
رابطهی موفاسا و تاکا: یک تراژدی ناقص
قلب داستان فیلم در رابطه بین موفاسا و تاکا (که بعداً به شخصیتی مهم تبدیل میشود) نهفته است. فیلم تلاش میکند ریشههای دشمنی این دو برادر را نمایش دهد، اما پردازش آن ناقص باقی میماند و شبیه به یک نمایش عجولانه شکسپیری رفتار میکند. تاکا در ابتدا بهعنوان فردی مهربان و باهوش نشان داده میشود که موفاسا را نجات میدهد، اما حسادت او نسبت به برادرخواندهاش بهسرعت شکل گرفته و انگیزههای او بدون عمق کافی به تصویر کشیده میشود. فیلم میتوانست با نشان دادن تحول تدریجی تاکا، رابطهی او با موفاسا را به یک تراژدی واقعی تبدیل کند، اما بهجای آن، در کلیشههای سادهی «خوب در برابر بد» گیر میکند. در ادامه بیشتر به شخصیتپردازی تاکا، از مهمترین شخصیتهای این فیلم که داستان شیرشاه را به کلی تغییر میدهد، صحبت میکنیم و باید هشدار داد که ممکن است بخشهایی از جزییات قصه در این واکاوی، لو برود.
شخصیتپردازی تاکا از دیدگاه روانشناسی سینمایی
تاکا، که در «موفاسا: شیرشاه» بهعنوان برادرخوانده و دوست دوران کودکی موفاسا معرفی میشود، از منظر روانشناسی سینمایی نمونهای شاخص از شخصیتی است که تحت تأثیر عقدهی حقارت و مقایسه اجتماعی قرار گرفته است. او از همان ابتدا تولهای حساس و زیرک است که موفاسا را از خطر نجات داده و به خانوادهاش میآورد. این عمل، که میتوانست پیوندی عمیق میان آن دو ایجاد کند، در عوض بذر یک رقابت نابرابر را میکارد. تاکا خود را در برابر موفاسا، که بهسرعت مورد احترام و ستایش قرار میگیرد، در موقعیتی فرودست میبیند. این مقایسه مداوم باعث شکلگیری یک احساس ناکافیبودن در او میشود، احساسی که بهتدریج در ذهن و روانش ریشه میدواند.
جنبه بصری فیلم نیز به این ویژگیهای درونی تاکا رنگ و بویی سینمایی بخشیده است؛ طراحی او با خز تیرهتر و چشمانی که غمی فروخورده در آن موج میزند، نماد یک شخصیت در آستانه سقوط است. در طول روایت، تاکا بیش از آنکه کنشگری فعال در سرنوشت خود باشد، قربانی مکانیزمهای دفاعی ذهنش است. او، برخلاف موفاسا که بهطور طبیعی جایگاهش را پیدا میکند، در تقلای اثبات خویش، در مسیری تاریک فرو میرود.
از نگاه یونگی، تاکا تجلی سایه سرکوبشده موفاسا است؛ بخشی از شخصیت او که پنهان شده، اما در وجود تاکا شکل گرفته و به یک نیروی تخریبگر بدل شده است. حسادت تاکا به موفاسا تنها یک واکنش لحظهای نیست، بلکه فریادی ناخودآگاه برای دیده شدن و پذیرفته شدن است. سکانسهایی که او با کیروس (شخصیت منفی فیلم که انصافا ترسناک هم از آب درآمده است) همدست میشود، این خشم فروخورده را به وضوح نمایش میدهند؛ او بهجای تلاش برای ساختن هویتی مستقل، در مسیر تخریب چیزی که نمیتواند داشته باشد گام برمیدارد.
متأسفانه فیلمنامه این پیچیدگی را در حدی که باید، عمیق نمیکاود و تاکا را بیش از آنکه به یک شخصیت تراژیک چندبعدی تبدیل کند، به کلیشهای آشنا از «برادر حسود» تقلیل میدهد. درحالیکه «شیرشاه» ۱۹۹۴ اسکار را به یک شخصیت کاریزماتیک و چندوجهی بدل کرده بود، «موفاسا» مسیر او را با شتاب و بدون تأمل کافی درونی، به سوی تاریکی سوق میدهد. این رویکرد، باعث شده که تاکا از پتانسیل تبدیلشدن به یکی از بهیادماندنیترین آنتاگونیستهای دیزنی بازبماند، و بهجای آن، صرفا حلقهای در زنجیرهی پیشبینیشدهی «پادشاهی از دسترفته» باشد.
موسیقی: موفقیتی نیمهکاره
لین مانوئل میراندا، که تجربهی آهنگسازی موفقی در «همیلتون» و «موآنا» داشته، این بار وظیفهی ساخت موسیقی را بر عهده داشته است. برخی از قطعات، مانند «I Always Wanted a Brother»، تأثیرگذار هستند، اما در مجموع، موسیقی فیلم نتوانسته همان جادویی را که آهنگهای التون جان و تیم رایس در «شیرشاه» اصلی ایجاد کرده بودند، تکرار کند. آهنگها بیشتر حس پرکننده برای صحنههای فیلم دارند و توگویی که بعضی از آنها بهزور در سکانسها چپانده شده باشند! هنگام شنیدن آوازها ارزش افزودهای به قصه اضافه نمیشود و همهچیز غیرضروری بهنظر میرسد تا اینکه به پیشبرد داستان کمک کنند، و این نقطهضعف در یک اثر دیزنی، که همواره موسیقی یکی از عناصر اصلی آن در روایت بوده، چشمگیر است.
پیام فیلم: میراث، رهبری و هویت
«موفاسا» سعی دارد تمهایی چون مسئولیت، فداکاری و یافتن هویت را بررسی کند، اما بهاندازهی «شیرشاه» در این زمینه موفق نیست و در پیام رساندن خود ناموفق است. داستان سیمبا در انیمیشن کلاسیک ۱۹۹۴ سفری شخصی و احساسی بود که چرخه زندگی را به زیبایی نمایش میداد و سفر ادیسهوار سیمبا را تبدیل به یک پیام زیبا میساخت. اما در «موفاسا»، مسیر قهرمان داستان بیشتر شبیه یک مسیر خطی و بدون چالش واقعی است. او بهسرعت از یک توله یتیم به شیری شایسته تبدیل میشود، بدون آنکه شک و تردید کافی در این مسیر تجربه کند.
زیبایی بصری و محدودیتهای فوتورئالیسم
یکی از نقاط قوت «موفاسا: شیرشاه»، تکنولوژی خیرهکننده فوتورئالیسمی است که دیزنی از آن بهره گرفته است. از جزئیات یالهای موفاسا تا انعکاس نور خورشید در چشمان شیرها، این فیلم از لحاظ تکنیکی بینقص به نظر میرسد. اما همان مشکلی که در «شیرشاه» ۲۰۱۹ دیده شد، اینجا نیز خود را نشان میدهد: واقعگرایی بیش از حد، احساسات را محدود کرده و چهرهی شخصیتها را از قابلیت بیانگری محروم کرده است. در برخی صحنههای احساسی، نبود انعطافپذیری در حرکات صورت شیرها باعث میشود لحظات مهم، سرد و بیروح به نظر برسند.
جمعبندی: یادآوری شیرشاه، نه تکرار شکوه آن
«موفاسا: شیرشاه» یک اثر خوشساخت است که در تکنیکهای بصری میدرخشد، اما از لحاظ احساسی و روایی نمیتواند به قلههای انیمیشن اصلی برسد. فیلم، در تلاش برای تعریف دوباره افسانه موفاسا، در دام وابستگی به نوستالژی گرفتار شده و بهجای خلق هویت مستقل، بهشدت به گذشته متکی است. این اثر برای طرفداران سرزمین غرور یک تجربهی دیدنی است، اما اگر به دنبال همان عمق احساسی و تراژیک «شیرشاه» اصلی هستید، احتمالاً ناامید خواهید شد. موفاسا اینجاست، اما همچنان در سایهی پادشاه اصلی، «شیرشاه» ۱۹۹۴، باقی میماند.
با این حال، نمیتوان از تاثیر این فیلم بر نسل جدید مخاطبان و میزان موفقیت آن در بازآفرینی میراث «شیرشاه» چشمپوشی کرد. برای بسیاری از کودکان امروزی، این فیلم نخستین مواجهه با داستان موفاسا خواهد بود، و شاید نگاه آنان به شخصیتها و روایت، متفاوت از نسلی باشد که با نسخهی کلاسیک بزرگ شده است. موفقیت یا ناکامی نهایی «موفاسا» در گروی این است که آیا میتواند نسل جدید را نیز مانند گذشته تحت تأثیر قرار دهد یا تنها برای طرفداران قدیمی شیرشاه یک خاطره نوستالژیک خواهد ماند.
آرش پارساپور
۱ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
شیر شاه