فیلمنت نیوز – جواد موسوی: ظاهراً قراری بین برادران محمودی (جمشید و نوید) وجود دارد که آثاری را که در سینما، تلویزیون و حالا شبکه نمایش خانگی میسازند، یکی در میان کارگردانی کنند. البته [با توجه به] اینکه ۳ عنصر اصلی (نویسنده فیلمنامه، کارگردان و تهیهکننده) این دو نفر هستند، میتوان به آثار آنها لقب ساخته برادران محمودی هم داد. آنها پس از ساخت مجموعههای «سایهبان» و «دلدار» برای تلویزیون و فیلمهای «چند متر مکعب عشق»، «رفتن»، «هفتونیم»، «شکستن همزمان بیست استخوان» و «مردن در آب مطهر» حالا با «پوست شیر» به شبکه نمایش خانگی هم پا گذاشتهاند. نکته دیگر درباره این دو برادرِ اصالتاً افغانستانی و بزرگشده در ایران این است که همه فیلمهایشان به مهاجران افغانستانی در ایران و معضلات و مشکلاتشان ارتباط دارد – به استثنای فیلم اپیزودیک «هفتونیم» که بخشهایی به زنهای ایرانی و بخشهایی به زنهای افغانستانی تعلق دارد – اما وقتی به سراغ مجموعهسازی میروند اثرشان درباره ایرانیها و معضلات و مشکلاتشان است. برادران پرکار محمودی که بیشتر کارهایشان مورد توجه واقع شده و جز «مردن در آب مطهر» هیچکدام بازخورد منفی نداشتند، این بار در اثری پر بازیگر، قصه پرغصه پدری دلشکسته را روایت میکنند که جز دیدار و همراهی دخترش هیچ نمیخواهد.
«پوست شیر» درباره نعیم است که پس از ۱۵ سال از زندان آزاد شده و بهدنبال دیدار با دخترش ساحل است. ساحل ابتدا پدر را از خود میراند اما در نهایت به دیدار پدر میرود و دوتایی به شمال سفر میکنند. در راه بازگشت از شمال، نعیم را بیهوش میکنند، دخترش را میدزدند و او را میکشند. نعیم که از تلاش پلیس برای به دامانداختن قاتل راضی نیست، خودش – با همراهی دوستش رضا پروانه – بهدنبال قاتل میافتد…
برادران محمودی برای اولینبار در آثارشان به سراغ قصهای معمایی-جنایی رفتهاند و برخلاف مجموعه مشابه در حال پخش در شبکه نمایش خانگی – «خونسرد» – تماشاگر قدم به قدم با پلیس جلو میرود و سعی میکند حدسهایی درباره قاتل بزند. حتی مخاطب در جاهایی به رضا یا نعیم هم شک میکند. البته با توجه به اینکه ماجرا پس از پایان قسمت هشتم به پایان رسید – در واقع رها شد – و این قسمت بهعنوان پایان فصل اول ارائه شده، نمیتوان با قاطعیت درباره موفقیت یا عدمموفقیت «پوست شیر» صحبت کرد. در واقع مجموعهای که بسیار درخشان آغاز میشود و فراز و فرود مناسبی دارد، پادرهوا رها میشود. حتی برخی به جای پایان فصل اول، از پایان نیمفصل اول این مجموعه گفتند. جالبتر اینکه نام بازیگرانی همچون آناهیتا افشار، احسان امانی، علیرضا استادی، رؤیا جاویدنیا و… در تیتراژ میآید اما تا پایان فصل اول شاهد حضور هیچکدام از آنها نیستیم. پایان قسمت هشتم بهعنوان پایان یک قسمت بسیار مناسب است اما نه بهعنوان پایان یک فصل. چون نهتنها قاتل مشخص نمیشود که بهنام بهعنوان مظنون اصلی تنها انگیزه مالی دارد و ممکن است فقط مجری قتل باشد. بنابراین اصلاً مهم نیست نعیم او را میکشد یا نه، جلوی نعیم را میگیرند یا نه و یا نعیم از به قتل رساندن او پشیمان میشود. چون پیشتر سرگرد محب مشکات پیش او اعتراف کرده که یک لحظه تا قتل قاتل دخترش بیشتر فاصله نداشته و پشیمان شده و ممکن است این اتفاق برای نعیم هم بیفتد.
از انگیزهها گفتم، شاید بد نباشد اشاره کنم که انگیزههای نعیم در پیگیری شخصی ماجرا قابلباور است اما انگیزه بازگشت مشکات به شغلش خیلی نمایشی است. اینکه او پس از اصرار فراوان همکارش حاضر به دیدار با مافوقش میشود – آن هم فقط برای تقدیم استعفایش – و وقتی با صحنه درگیری در آگاهی و پناهآوردن دختر کوچکی – شاید همسنوسال دختر درگذشتهاش – به او، تصمیم میگیرد به شغلش بازگردد، بهخودی خود ایرادی ندارد اما نحوه نمایش این صحنه بسیار چیدهشده و گلدرشت است. مادر و دختری به اداره آگاهی مراجعه میکنند. مادر قصد ورود به اتاقی را دارد و از دخترش میخواهد بیرون منتظر بماند. مشکات از دور برای این دختر دست تکان میدهد و دختر هم همین کار را میکند. در ادامه شاهد درگیری در راهروی آگاهی هستیم که باز هم چیز عجیبی نیست اما اینکه پس از این همه سروصدا از اتاقی که مادر دختر واردش شده کسی، بهخصوص خود مادر، بیرون نمیآید عجیب است. آیا مادر صداها را نشنیده؟ آیا نگران دخترش نشده؟ از همه غیرواقعیتر حرکت دختر گریان به سمت مردی است که چند لحظه پیش او را دیده و فقط دستی برای هم تکان دادهاند. حتی رفتارهای بهزاد (ناپدری ساحل) پس از مرگ او قابلدرک نیست. البته با توجه به اینکه فقط بخشی از این مجموعه منتشر شده، شاید در قسمتهای بعدی از برخی انگیزهها رمزگشایی شود.
اما رابطه پدر/ دختری نعیم و ساحل بسیار خوب درآمده و باورپذیر است. رابطه مرید و مرادی نعیم و رضا هم خوب درآمده اما اینکه این دو در تمام دعواهایشان فقط میزنند و میشکنند و خطوخشی برنمیدارند، کمی عجیب است. اینکه این دو یک روز تمام مشکات و فولادوند را تعقیب میکنند اما این دو پلیس باهوش متوجه آنها نمیشوند هم کمی عجیب است. اینکه نعیم نمیخواهد رضا را وارد درگیریها کند و به اصرار رضا همراهی او را میپذیرد اما موقع آدمدزدی دوسه نفر دیگر را هم وارد ماجرا میکند، بسیار عجیب است. درباره رابطه صدرا و ساحل هم چیزهایی در فلاشبکهایی میبینیم اما درباره جداییشان فقط دیالوگ کوتاهی وجود دارد که ظاهراً صدرا به ساحل خیانت کرده که ممکن است برخی از تماشاگران متوجه آن نشوند.
در ابتدای مجموعه با نعیم آشنا میشویم که در قهوهخانه در برابر زورگویی ۳ نفر سکوت میکند و حتی مانع از درگیری دوستانش با آنها میشود. نعیم مردی است که ۱۵ سال حبس را بهخاطر دیدار با دخترش تحمل کرده. مردی است که بیگناه به زندان افتاده اما سکوت کرده و مسببان سرقت و قتلی را که به خاطرش زندانی شده، لو نداده است. او حتی وقتی با برخورد ناپسند دخترش مواجه میشود، بهآرامی میگرید و باز هم سکوت میکند. اما وقتی به واسطه تلاش رضا، احساس میکند دخترش را دوباره بهدست آورده، سرخوش و شاد، آدم دیگری میشود. در سفر شمال وقتی متوجه میشود همسر سابقش به همراه ساحل قصد مهاجرت دارند، آشفته میشود و در راه بازگشت به تهران وقتی دخترش دزدیده میشود، در اداره آگاهی و در برابر نیش و کنایه و فریادهای همسر سابقش باز هم سکوت میکند. وقتی متوجه مرگ دخترش میشود، باز هم بهآرامی میگرید و سپس تصمیم میگیرد خود را از بین ببرد – که موفق نمیشود – و در نهایت تصمیم میگیرد برآشوبد و خودش بهدنبال قاتل یا قاتلان دخترش بیفتد. هادی حجازیفر تمام این حسها را بهخوبی به تماشاگر منتقل میکند و یکی از کنترلشدهترین بازیهایش را ارائه میدهد. وقتی بهآرامی میگرید یا خشم خود را فرومیخورد، بازی درخشانی ارائه میدهد و نشان میدهد فقط بازیگری برونگرا نیست.
شهاب حسینی در نقش افسر پرونده، محب مشکات، بازی کنترلشدهای ارائه داده است. او که در غم از دست دادن دخترش به سر میبرد و قصد استعفا دارد در نهایت به کارش بازمیگردد و پرونده قتل ساحل را در دست میگیرد. قتل ساحل که شباهت زیادی به قتلهایی زنجیرهای دارد که دختر مشکات هم یکی از قربانیانش بوده، سبب میشود خاطرات مشکات زنده شده و انگیزه شخصی هم به انگیزه شغلی او افزوده شود. حسینی که پیش از این چندبار نقش کارآگاهان پلیس را ازجمله در «پلیس جوان» و «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» بازی کرده بود، این بار نیز بهخوبی از پس نقشاش برآمده است.اما یکی از بهترین بازیهای این مجموعه به علیرضا کمالی – بازیگر قدرندیده سینما و تلویزیون ایران – در نقش رضا پروانه تعلق دارد. کمالی که از نوجوانی شروع بهکار کرده، نخستین بار در مجموعه تلویزیونی «نرگس» بهخوبی دیده شد و پس از آن در آثار متنوعی در نقشهای اصلی و مکمل بازی کرد اما در حد شایستگی و توانش قدر ندید. او در «پوست شیر» رفیقی همراه و یکدل است که با نعیم به دل حادثه میزند. رضا در جایی که لازم است، لاتی بهتماممعناست و در جایی دیگر بهخاطر نعیم خون گریه میکند. در مجموع شاید انتخاب برخی بازیگران برای برخی نقشها کلیشهای باشد اما همه بازیگران در حد خود تلاش کردهاند و در طول مجموعه بازیهای یکدست و روانی را میبینیم.
منبع: روزنامه همشهری