«آقای اسکورسیزی»؛ بیگانه‌، شاعر، گانگستر

- 19 دقیقه مطالعه

در فیلم‌نت نیوز بخوانید

نکته شگفت‌انگیز مستند «آقای اسکورسیزی»، پی بردن به تاثیر مستقیم این هنرمند بر نسل بعدی سینماگران است.

به گزارش فیلم‌نت نیوز، «آقای اسکورسیزی» مستندی است پنج ‌قسمتی و پرجزئیات درباره یکی از بزرگ‌ترین فیلمسازان تاریخ سینما. برای خیلی از عاشقان سینما، نام اسکورسیزی یادآور چند چیز است: خشونت، تنهایی و ایمان. شگفت‌انگیز است دانستن این‌که این‌ها نه صرفا درونمایه آثار او، بلکه بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی‌اش بوده‌اند. خودش جایی می‌گوید فیلم‌هایش بازتاب‌هایی سینمایی‌اند از زندگی شخصی‌اش‌. این جمله یادآور سخن عباس کیارستمی فقید است که از قضا اسکورسیزی او را بسیار دوست می‌داشت: «هنرمند تنها یک اثر دارد و باقی آثارش تکرار همان است.» در مستند «آقای اسکورسیزی»، نوبت ماست ببینیم آقای اسکورسیزی چگونه زندگی کرده و چطور از زندگی‌اش، سینما ساخته است.

تماشای مستند آقای اسکورسیزی در فیلم نت

پرسش بنیادین مستند آقای اسکورسیزی

مستند «آقای اسکورسیزی» با پرسش‌ ساده اما عمیقِ اسکورسیزی آغاز می‌شود: «ما کیستیم؟ انسان ذاتا شرور است یا نیک‌سیرت؟ اصلا چطور می‌شود  او را شناخت؟» سپس، مونتاژی از چهره‌هایی می‌بینیم که از تلاشِ اسکورسیزی برای پاسخ به این پرسش می‌گویند. لئوناردو دیکاپریو می‌گوید: «او استاد کاوش در جنبه‌های تاریک انسان است.» جودی فاستر اضافه می‌کند: «او درباره تاریکی حرف می‌زند و روشنش می‌کند.» تاثیرگذارترین جمله را کشیشی می‌گوید که در نوجوانی استاد مارتین اسکورسیزی در کلیسا بوده است: «مارتی همیشه پرسش‌های بنیادین می‌پرسید.»

مستند «آقای اسکورسیزی» از جایی درست آغاز می‌کند، از همان نقطه‌ای که همواره سرچشمه نگاه اسکورسیزی بوده است: پرسش درباره ماهیت انسان. از همان ابتدا تکلیف‌مان را روشن می‌کند که چرا او در طول نیم‌قرن فیلمسازی‌اش چنین ماندگار و نافذ بوده است.

اسکورسیزی در این مستند نه به‌عنوان کارگردان، بلکه به‌مثابه شاعر-انسان‌شناسِ دنیای معاصر تصویر می‌شود؛ کسی که به زبانِ جودی فاستر، با دوربینش روح بشر را می‌کاود، بی‌آن‌که بخواهد حکم نهایی صادر کند. او همواره برمی‌گردد به بنیادها: خدا، دین، ایمان، گناه و معنای زندگی. همان پرسش‌هایی که ریشه بسیاری از فیلم‌هایش را شکل داده‌اند، از «آخرین وسوسه مسیح» گرفته تا «راننده تاکسی». مستند نشان می‌دهد که برای اسکورسیزی شناخت انسان یعنی بازگشت به سرچشمه‌ها؛ به جایی که سینما نه سرگرمی، بلکه وسیله‌ای برای نجات روح است.

«همیشه می‌گفتم آدم تنها می‌تواند یکی از این دو باشد: کشیش یا گانگستر. من هر دو شدم.»
— مارتین اسکورسیزی

ایتالیا و کمی مافیا

پدربزرگ و مادربزرگ اسکورسیزی اهل سیسیلِ ایتالیا بودند و در سال ۱۹۱۰ به آمریکا مهاجرت کردند. کل خانواده اسکورسیزی مافیا یا خانواده جنایی نبودند، فقط عمویش کمی سروگوشش می‌جنبیده و با مافیا آمدوشدی نه چندان جدی داشته است. در کل، مارتی در محله‌هایی بزرگ شد که به گفته خودش، نه پلیس و نه شهرداری، بلکه بزرگان مافیایی و قدرتمند محله‌ها، مانند ریش‌سفیدهای یک دهکده، اداره و مشکلاتش را حل و فصل می‌کردند. اسکورسیزی تاکید می‌کند که محله‌شان پر از خشونت و ترس بود؛ چیزهایی که از نزدیک شاهدش بود و عمیقا بر او اثر گذاشت. او حتی تعریف می‌کند که در دوران نوجوانی جسدی را روی پیاده‌رو دیده است که با شلیک گلوله به سرش کشته شده بود.

Mr. Scorsese ducumentry مستند آقای اسکورسیزی-1

فاجعه یا معجزه

اسکورسیزی در کودکی به آسم مبتلا شد. خانواده‌اش فقیر بودند و ساکنِ محله‌ای فقیرنشین. خانه‌شان، به‌ویژه در تابستان، تهویه مطبوع نداشت و مارتی از شدت گرما عملا نمی‌توانست نفس بکشد. پدرش برای نجات او از این شرایط، او را به سینما می‌بُرد. سالن‌های سینما تهویه داشتند. خودش می‌گوید: «آن زمان هیچ‌کس در خانه کولر نداشت، فقط سالن‌های سینما داشتند. مردم برای خنک شدن می‌رفتند سینما. خود فیلم‌ها چندان اهمیتی نداشتند.» این تجربه اولیه، آغاز ورود اسکورسیزی به دنیای غریب و جادویی فیلم‌ها بود؛ سینما جایی بود که مارتین می‌توانست در آنجا نفس بکشد.

 بیگانه

اسکورسیزی در دنیای حرفه‌ای سینما پذیرفته نمی‌شد. اگرچه در دوران دانشجویی فیلمسازی نابغه شناخته می‌شد و جوایزی هم دریافت کرده بود، اما در عرصه حرفه‌ای، ابتدا چندان با او مهربان نبودند. آخر خودش نیز هرگز مانند یک کارگردان معمولی رفتار نمی‌کرد و عاشق سبک‌های آوانگارد و ساختارشکن بود. در همکاری با وادلی برای ساخت مستند «ووداِستاک»، به طور مشترک کارگردانی فیلم را بر عهده داشتند. اما چون اسکورسیزی می‌خواست فیلم را با «جریان سیال و آزادِ تصاویر» تدوین کند، با وادلی اختلاف پیدا کرد و از پروژه کنار گذاشته شد. جالب آن‌که همان سال، مستند «ووداستاک» موفق به دریافت اسکار بهترین مستند شد.

پس از این تلاش، اسکورسیزی سعی کرد خودش را وارد جریان اصلی سینما کند و فیلمی ساخت به نام «باکس‌کار برتا»؛ فیلمی که به گفته بسیاری، مبتذل و سطحی بود. این فیلمِ اسکورسیزی واکنش شدیدی در میان دوستانش برانگیخت؛ کسانی مثل اسپیلبرگ و برایان دی‌پالما (هرچند نام آن‌ها صریحا آورده نمی‌شود) از او فاصله گرفتند و او را خائن به هنر قلمداد کردند. مارتی در این دوران گم شده بود و نمی‌دانست چگونه باید راهش را پیدا کند. آشنایی با جان کاساوِتیس جان تازه‌ای به اسکورسیزی بخشید. کاساوتیس فیلم اول او، «خیابان‌های پایین شهر» را می‌بیند و تشویقش می‌کند همان‌گونه فیلم بسازد که از قلبش می‌آید. این توجه و ایمان، اسکورسیزی را دوباره زنده می‌کند و او را به سبک اصلی و اصیل فیلمسازی‌اش بازمی‌گرداند.

نکته جالب این است که اسکورسیزی درباره فرایند و فلسفه فیلمسازی‌اش به گونه‌ای سخن می‌گوید که امروز می‌توان آن را نزدیک‌ترین حالت به ژانر ادبی-هنریِ «جستار» دانست. مارتی می‌گوید عاشق موج نو فرانسه و شکستن قوانین برایش شگفت‌انگیز بود. دیدن این‌که بازیگرها مستقیما با دوربین و تماشاگر سخن می‌گویند، او را هیجان‌زده می‌کرد. او عاشق این بود که همه چیز را بشکند و دوباره بسازد؛ از قواعد گرفته تا روایت و فرم. اسکورسیزی نمی‌خواست دنباله‌رو باشد. او می‌خواست خودش را به فیلم تحمیل کند، آزاد باشد و از جانش مایه بگذارد. این شیوه فیلمسازی، به گمان من، بهترین تعریف از جستار در سینما است.

برآمده از دل زندگی

اسکورسیزی می‌گوید فیلم‌هایش از دل زندگی آمده‌اند. جمله‌ای که شاید کلیشه‌ای به نظر برسد، اما مستند «آقای اسکورسیزی» این ادعا را با جزئیات شگفت‌انگیز به تصویر می‌کشد. اسکورسیزی شخصیت جانی بوی در فیلم «خیابان‌های پایین شهر» را از دوست و هم‌محله دوران نوجوانی و همچنین عمویش الهام گرفته است؛ کسانی که عاشق کله‌خراب‌بازی و ایجاد دردسر بودند. به نظر می‌رسد اسکورسیزی خوش‌شانس بوده است که با چنین مواد خامی در نوجوانی آشنا شده است.

اما یکی از دوستان اسکورسیزی می‌گوید ساختن این فیلم برای مارتی لحظه خداحافظی بود؛ او درباره آن آدم‌ها فیلم ساخته بود و آن‌ها را با تمام ضعف‌ها، کاستی‌ها و خوبی‌هایشان به تصویر کشیده بود. این یعنی جدا شدن از آن افراد و فاصله گرفتن از گذشته. همان دوست دوران نوجوانی که منبع الهام اسکورسیزی است، می‌گوید نتوانست فیلم را تا انتها تحمل کند و سالن سینما را ترک کرد؛ دیدن خودش روی آن پرده بزرگ اصلا آسان نبود.

پل شریدر می‌گوید فیلم‌های اسکورسیزی درباره آدم‌های ضعیفی است که تلاش‌هایشان به جایی نمی‌رسد. کافی است «گرگ وال استریت»، «رفقای خوب» و حتی «خیابان‌های پایین شهر» را به یاد بیاورید. زمانی که از اسکورسیزی پرسیده می‌شود آیا نشان دادن جنبه‌های تاریک و تلاش‌های مذبوحانه انسان‌ها نوعی بی‌رحمی محسوب نمی‌شود، او پاسخ می‌دهد: «هنر همین است. هنر یعنی بی‌رحمی. اصلا باید به اندازه کافی بی‌رحم باشی تا بتوانی هنرمند شوی.»

تولد یک فیلمساز

پس از «خیابان‌های پایین شهر»، اسکورسیزی فیلم زنانه «آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند» را می‌سازد که اسکار بهترین بازیگر زن را برای اِلن برستین به ارمغان می‌آورد. یکی از هم‌خانه‌های قدیمی‌اش می‌گوید پس از این موفقیت، همه به مارتی می‌گفتند نابغه. مارتی شکوفا شده بود و دیگر آن آدم سابق نبود. سپس مستند «آقای اسکورسیزی» برش می‌خورد به خود اسکورسیزی که با کمی تعلل، اما با اعتمادبه‌نفس، این برداشت را تایید می‌کند: «پس از این ماجرا شروع کردم به بازآفرینی خودم. طبیعی بود. خودم را در قالب یک فیلمساز از نو ساختم.»

این‌گونه بود که فیلم بعدی اسکورسیزی، «راننده تاکسی» شکل گرفت. «راننده تاکسی» نخل طلا را به دست آورد و خود اسکورسیزی می‌گوید: «پس از این فیلم همه‌چیز تغییر کرد. تا دیروز دو بار نگاهم نمی‌کردند، اما حالا انتظارم را می‌کشیدند.»

در راستای ارتباط تنگاتنگ فیلم‌های اسکورسیزی با زندگی‌اش،  پل شریدر درباره شخصیت تراویس بیکل (با بازی رابرت دنیرو) می‌گوید: «گرگی که از دور آتش تمدن را می‌بیند، ولی درون گروه پذیرفته نمی‌شود.» بعد اضافه می‌کند این توصیف نزدیک‌ترین تصویر به خود مارتی است؛ چه به عنوان انسان و چه در نقش کارگردان، چندان آسان پذیرفته نشد.

هدیه

در میانه فیلمبرداری یکی از پروژه‌های بزرگش، رابی رابرتسن، خواننده گروه «بند»، از اسکورسیزی دعوت می‌کند تا آخرین کنسرت گروهش پس از ۱۶ سال فعالیت را فیلمبرداری کند. اسکورسیزی نگران بود که استودیو اخراجش کند، اما رابرتسن می‌گوید: «مارتی ناگهان گفت: به درک، مهم نیست، انجامش می‌دهم.» اسکورسیزی برای کل کنسرت فیلمنامه نوشت و برای هر آهنگ، هر ساز و حتی نور صحنه برنامه‌ریزی کرد. در نهایت، کل کنسرت به صورت زنده و یک‌نفس اجرا شد و مارتی هفت دوربین را همزمان کارگردانی کرد و فیلم را به پایان برد. جالب این‌که او هیچ پولی برای این کار دریافت نکرد. برخی او را دیوانه خواندند، اما اسکورسیزی می‌گوید: «چه میزان از پول می‌توانست آن تجربه و شوق را به من بدهد؟» به زبان خودش، فیلم ساختن برای او یک هدیه است.

از اعتیاد تا تارانتینو

نکته شگفت‌انگیز مستند «آقای اسکورسیزی»، پی بردن به تاثیر مستقیمش بر نسل بعدی سینماگران است. فهمیدن این‌که کوئنتین تارانتینو شخصیت وینسنت وگا در «پالپ فیکشن» را بر اساس مستند «استیون پرینس» ساخته، حیرت‌انگیز است. برخی دیالوگ‌ها عینا از همان مستند آمده‌اند مخصوصا صحنه‌ای که وینسنت قرار است با آمپولِ آدرنالین میا را نجات دهد و می‌گویند: «باید مثل چاقو درست وسط قلبش فرود بیاید.»

این اثرپذیری بامزه، بهانه‌ای می‌شود برای ورود به جسورانه‌ترین بخش مستند «آقای اسکورسیزی»؛ جایی که دوربین به درون زندگی شخصی اسکورسیزی می‌رود. چیزی که در مستند پدی چایفسکی ندیدیم. اسکورسیزی درباره زخم‌هایش حرف می‌زند: چند ازدواج ناموفق و اعتیادی ویرانگر. از او پرسیده می‌شود: «واقعا معتاد شدید؟» او دوباره با کمی تعلل تایید می‌کند.

  • «چطور ازش خلاص شدید؟»
  • «خلاص نشدم، هرگز. من با اعتیاد تا مرز نابودی پیش رفتم. اعتیاد مرا از پا انداخت.»

در اثر مصرف شدید مواد، به بیمارستان منتقل می‌شود؛ با خون‌ریزی‌های داخلی در نقاط مختلف بدن. تنها یک قدم تا مرگ فاصله داشت. می‌گوید: «روی تخت بیمارستان نمی‌پذیرفتم که دارم می‌میرم، اما بخشی از وجودم می‌خواست بمیرد. چون دیگر نمی‌توانستم خلق کنم. نمی‌توانستم فیلم بسازم.»

سلینجرِ کارگردان‌ها؛ سیمای یک گانگستر 

آثار اسکورسیزی همواره به دلیل خشونت‌شان مورد انتقاد قرار گرفته‌اند. برخی حتی مدعی‌اند که جان هینلکی، قاتلِ ناکامِ رئیس‌جمهور ریگان، تحت تاثیر «راننده تاکسی» دست به ترور زده. وقتی این موضوع از خود اسکورسیزی پرسیده می‌شود، او تایید می‌کند: «ممکن است، اما این مسئولیت فیلم نیست و مختص من هم نیست. در تاریخ ادبیات هم نمونه‌های مشابه داریم. برای مثال «رنج‌های وُرتر جوان» اثر گوته، در اواخر قرن هجدهم الهام‌بخش خودکشی‌ جوانان زیادی شد. وقتی فیلمی می‌سازی که پر از خشونت یا دیگر رنج‌های انسانی است، هیچ‌گاه نمی‌دانی چه چیزی را برمی‌انگیزی یا چه تاثیری بر مخاطب می‌گذاری. هر واکنشی ممکن است رخ دهد. با این حال، خشونت نمایش داده شده در «راننده تاکسی» حقیقی و ریشه‌دار است؛ تصویری از واقعیتی که خودم آن را از نزدیک تجربه کرده‌ام.»

این ماجرا برایم یادآور قاتل جان لنون است که زمانی گفته بود تحت تاثیر هولدن کالفیلد در «ناتور دشت» چنین کاری کرده است. ضمن این‌که این اثرپذیری تنها محدود به دنیای واقعی نیست. در ادبیات نیز نمونه‌های مشابه فراوان است. خواندن داستان‌های پهلوانی، دون کیشوت را به جنون می‌کشاند و اِما بوآری با غرق شدن در داستان‌های عاشقانه در صومعه‌، به خیال‌بافی می‌پردازد و از واقعیت فاصله می‌گیرد.

مشابه این تجربه در «آخرین وسوسه مسیح» نیز رخ می‌دهد. فیلم با شدیدترین اعتراض‌ها مواجه شد و بسیاری اسکورسیزی را به کفر و ایستادن در برابر خدا محکوم کردند. او خود می‌گوید: «فکر می‌کردم بعد از این فیلم مردم با ما گفت‌وگو کنند، ولی سرمان فریاد کشیدند.» پل شریدر، فیلمنامه‌نویس فیلم اضافه می‌کند: «پیش از ساخت فیلم، من به مارتی گفتم که مردم ناراحت خواهند شد، اما او تصور نمی‌کرد که چنین خشم گسترده‌ای برانگیخته شود.» فیلم در بسیاری از کشورها ممنوع و حتی یک سالن سینما در پاریس به آتش کشیده شد که در جریان آن یک نفر جان باخت. در پاسخ به این اعتراض‌ها، اسکورسیزی توضیح می‌دهد: «این فیلم کفر نیست، کاوش است. من خودم پیشینه مذهبی دارم و زمانی می‌خواستم کشیش شوم. هرگز کلیسا را ترک نکردم و کلیسا نیز من را رها نکرد. هدفم از این فیلم این است که بتوانیم مسیح را بهتر بشناسیم و با درک عمیق‌تر، آرمان‌های او را بهتر عملی کنیم.»

آینه؛ سیمای یک شاعر

تفاوت نگاه میان هنرمند و مخاطب همیشه جالب و گاه غیرمنتظره است. آیا گوته قصد داشت مردم را به خودکشی سوق دهد یا می‌خواست آن‌ها را به خودشناسی دعوت کند؟ آیا سلینجر هدفش تربیت قاتل بود یا می‌خواست توجه جامعه را به نوجوانان بی‌گناه و نادیده‌گرفته‌شده جلب کند؟ همین چالش درباره فیلم‌های اسکورسیزی نیز صادق است؛ فیلم‌هایی که ترکیبی‌اند از خشونت، تنهایی و سرگشتگی، چگونه ما را به مواجهه با حقایق زندگی و ماهیت خودمان دعوت می‌کنند؟ مستند «آقای اسکورسیزی» فضایی فراهم می‌کند تا درباره این موضوع بیندیشیم و تجربه کنیم او چگونه انسان را در فیلم‌هایش بازتاب می‌دهد، اما یک امر مسلم است: فیلم‌های اسکورسیزی آینه‌اند؛ صاف و بی‌لکنت. وجدان و احساس انسانی را بیدار می‌کنند، حتی اگر همراه با ترس و خون و شوک باشند.

مرتضی مهراد

برچسب‌ها: مارتین اسکورسیزی،مستند
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

نت مگ