یادداشتی درباره سریال «فروپاشی»
سریال فروپاشی (The Undoing): هیچ چیزِ بیربطی در زندگی وجود ندارد
به گزارش فیلم نت نیوز، سریال «فروپاشی» (The Undoing) یک مجموعه دلهرهآور روانشناختی آمریکایی است که بر اساس رمانی به نام «باید میدانستی» نوشته جین هانف کورلیتز در سال ۲۰۱۴ ساخته شده و توسط دیوید ای. کلی برای تلویزیون اقتباس شده است. کارگردانی این سریال را سوزان بیر بر عهده داشته است و بازیگران معروفی همچون نیکول کیدمن، هیو گرانت، ادگار رامیرز، نوا جوپ و دونالد ساترلند در آن ایفای نقش میکنند.
داستان سریال حول «گریس فریزر» (نیکول کیدمن)، یک درمانگر موفق در نیویورک، میچرخد که پس از یک قتل خشونتآمیز، ناپدید شدن همسرش و افشاگریهای شوکهکننده، زندگیاش فرو میپاشد. همسر گریس، «جاناتان فریزر» (هیو گرانت)، متهم اصلی قتل یک مادر جوان به نام «النا آلوارز» (ماتیلدا د آنجلیس) میشود و این امر منجر به یک تحقیق و محاکمه پر سر و صدا میشود.
در ادامه یادداشت زهرا مشتاق را درباره این سریال میخوانیم:
کوچک و جمع و جور، در چند قسمت محصول HBO سال ۲۰۲۰ با بازی نیکول کیدمن، هیو گرانت و چند بازیگر درخشان دیگر، به کارگردانی سوزان بیر.
شاید مهم ترین نکته اش این باشد که هیچ چیز بی ربطی در زندگی وجود ندارد. هر حادثه ای می تواند، به مثابه یک قطعه از یک پازل بزرگ باشد، یعنی یک تکه تکمیل کننده، فرایندی که از گذشته، از کهنه ترین لایه های فراموش شده در ذهن و زندگی مان آغاز شده و در خلا فراموش شده باشد اما جایی به کار می آید. درست در زمانی که باید باشد. جایی که هیچکس انتظارش را ندارد. وقتی که به نظر می رسد، همه چیز دارد درست و همانطور که پیش بینی شده است، پیش می رود. نامش چیست؟ کارما؟ تقاص؟ عدالت؟ تقدیر؟! همان چیزی که هیچ اسمی ندارد و در عین حال هر نامی می توان به آن الصاق کرد، در خوشحال ترین و عادی ترین حالت ممکن در یک خانواده فرا می رسد. سر و کله دروغ های پنهان شده پیدا می شود و از دهانه گشاد شیپور، کوس رسوایی نواخته می شود.
خوشبختی گویا نمی تواند و نباید دائمی باشد و این بساط وعده شده عدالتی است که بالاخره در زمان و مکانی که ما از درک آن عاجز و ناتوان هستیم، فرا می رسد. در جایی که، هیچ چیز جلودارش نیست. نه ثروت فراوان، نه جایگاه طبقاتی، نه تشخص اجتماعی، نه زیبایی و جذابیت فردی و نه حتا معصومیت خطاکارانه فرزند نوجوان خانواده. فروپاشی، همچنین، قاطعیت در عدم قطعی بودن حال آدمی است. شانه به شانه گام برداشتن آرامش و توفان، روال و هراس، یکنواختی و بروز ناگهانی فاجعه است. این خود زندگی است که با سینه ستبر، هر آنجور که بخواهد و بر اساس سوابق گذشته و کارمایی فرا می رسد و چون صاعقه ای پر شدت، همه چیز را می سوزاند.
در فروپاشی، گریزی از گذشته نیست. گذشته ای که تا دیروز، در تاریک ترین جای ممکن، چنان ناپدید بوده که گویا هرگز تجلی و وجود نیافته است که البته بوده و بروز می یابد.
عشق دیوانه وار می تواند سمت دیگر خشونتی ترسناک باشد، از فردی که دست هایش در حرفه ای جان بخش تعریف می شود اما آدمی می تواند در فرآیندی و یا مرحله ای از زیست انسانی خویش، ور هیولایی خویش را در فاجعه بارترین شکل ممکن نمایش دهد. بی هیچ بازگشتی. اما در وقوع فاجعه، آتش سوزان آن، تنها و فقط یک نفر را نمی سوزاند و بسیاری در این آتش گسترش یافته نابود می شوند و زندگی های بسیاری به قهقرا می رود. در مجموعه «فروپاشی» نیز زندگی پدربزرگ، مادر و فرزند خانواده، هرگز به آسانی و خوشبختی قبل نخواهد بود. زندگی آنان به دو بخش تقسیم می شود: به قبل و بعد از فاجعه، فاجعه ای برخاسته از دروغ و خیانت!
زهرا مشتاق عضو انجمن منتقدان سینما