تاریکتر، بالغتر و بهتر
چرا فصل دوم «ونزدی» هنوز ما را جادو میکند؟
به گزارش فیلمنت نیوز، فصل اول سریال «ونزدی» (Wednesday) در سال ۲۰۲۲، یک پدیده فرهنگی یا شاید به بیان بهتر یک بمب فرهنگی بود که فراتر از یک موفقیت تجاری ساده، به یکی از پربینندهترین مجموعههای تاریخ نتفلیکس تبدیل شد و باری سنگین از انتظارات را بر دوش فصل دوم قرار داد. بازگشت به دنیای ونزدی آدامز (Wednesday Addams) نه تنها باید موفقیت اولیه را تکرار میکرد، بلکه باید جهان و شخصیتها را به شکلی معنادار گسترش میداد. با نگاهی دقیق به این فصل، مشخص میشود که سازندگان با هوشمندی، مسیر خود را تغییر داده است و با فاصله گرفتن از فرمولهای رایج، اثری پختهتر و در عین حال پیچیدهتر خلق کردهاند.
تماشای ونزدی در پلتفرم فیلمنت
بازگشت به ریشهها: خانواده در کانون توجه
یکی از بزرگترین و تحسینبرانگیزترین تغییرات فصل دوم، افزایش قابل توجه نقش خانواده آدامز است. در حالی که فصل اول بیشتر به صورت یک داستان انفرادی حول محور «ونزدی» و مدرسه شبه هری پاتریاش! عمل میکرد، این بار مورتیشیا (Morticia)، گومز (Gomez) و پاگزلی (Pugsley) از حاشیه به متن داستان اصلی منتقل میشوند. این رویکرد هم به بار کمدی و درام سریال کمک شایانی کرده و هم جهان آن را به شکلی ارگانیک گسترش بخشیده است. کاترین زتا-جونز که در مصاحبههای مطبوعاتیاش بازی در نقش مورتیشیا را هدیهای ارزشمند توصیف کرده، تاکید میکند که این فصل به آنها فضای بیشتری برای نمایش عمق رابطه خود با «ونزدی» و سایر اعضای خانواده داد و راستش من هم با او موافق هستم.
تمرکز بر خانواده آدامز (برند اصلی ونزدی از سالیان دور تا به امروز) باعث شده که مخاطبین بزرگتر این مجموعه هم که با فضای تینیجری فصل اول مشکل داشتند، به آن بخت و اقبال بیشتری نشان بدهد. درواقع این رویکرد به سریال کمک کرد تا از فضای کاملا نوجوانانه فاصله گرفته و لایههای احساسی و دراماتیک بیشتری به خود بگیرد این تمرکز همچنین به یک افشاگری بزرگ و تاثیرگذار در داستان میانجامد: سرگذشت تینگ (Thing) و پیوند آن با خانواده. در طول فصل، یک هویت بحرانی درونی برای تینگ مشاهده میشود که از پیوستگیاش به خانوادهاش مطمئن نیست و از جذابترین خطوط داستانی فیلمنامه فصل دوم است. پایان فصل این معما را حل میکند و فاش میکند که تینگ در واقع چه کسی است و برای عدم اسپویل به آن اشاره نمیکنم اما همین بس که بدانید این کشف، نه تنها به شخصیت تینگ عمق میبخشد، بلکه بار گناهی قدیمی را بر دوش اعضای خانواده عجیب و غریب ونزدی میگذارد و نشان میدهد که هویت «ونزدی» جدای از گذشته پیچیده و گاه دردناک خانوادهاش نیست.
دور شدن از مثلثهای عشقی، تمرکز بر وحشت و روابط عمیقتر
با توجه به درخواست سازندگان و جنا اورتگا، این فصل آگاهانه از روابط عاشقانه نوجوانانه و مثلثهای عشقی که در فصل اول وجود داشت، فاصله میگیرد. این تصمیم استراتژیک به سریال اجازه میدهد تا به ریشههای ژانر وحشت و رازآلود بازگردد و فضایی تاریکتر و پیچیدهتر خلق کند.
در فصل دوم، روایت با معمای جدیدی حول محور پروژه مرموز لوئیس (LOIS) و گذشته ترسناک هایدها (Hyde) پیش میرود. در این میان، رابطه دوستی ونزدی و انید (Enid)، تبدیل به قلب عاطفی سریال میشود و این رابطه دوستی صد برابر بهتر از روابط عاشقانه لوس فصل اول پیش میرود. پیشگویی ونزدی مبنی بر مرگ قریبالوقوع انید ، یک تنش روایی عمیق ایجاد میکند که پویایی و شیمی میان این دو شخصیت را هدایت کرده و در نهایت به اوجگیری احساسی داستان میانجامد. اوج این رابطه در لحظهای رخ میدهد که آن دو بدنهایشان را عوض میکنند؛ یک تجربه که به هر دو اجازه میدهد «با کفشهای دیگری راه بروند» و درکی عمیقتر از یکدیگر به دست آورند. این تحول نشان میدهد که ونزدی، با وجود شعارها و ظاهر خشکش، عمیقا به انید اهمیت میدهد و این علاقه، بر منطق بیرحم او غلبه میکند.
ونزدی در این فصل تصمیمهای سختی هم درباره اطرافیانش میگیرد که نشان از تحویل شخصیتیاش دارد. سازندگان این حرکات و تصمیمهای جدید را یک کنش تکانشی میدانند که حتی خود ونزدی نیز دلیل آن را نمیداند. این لحظات که در فصل دوم کم نیستند، لایهای از پیچیدگی به شخصیت او میافزاید و نشان میدهد که منطق سرد او اکنون تحت تأثیر عواطف قرار میگیرد. تصور میکنم این روند جدید در فیلمنامه «ونزدی» را از یک شخصیت تکبعدی به فردی با ابعاد شخصیتی چندگانه و جذاب تبدیل میکند که آیندهای غیرقابل پیشبینی در انتظارش است و حالا فصول بعدی را حدسهای جذابتری در ذهن هواداران تشکیل میدهند تا خطوط داستانی کلیشهای و قابل حدس.
ارتقای بصری و تغییر در شیوه تولید
موفقیت بیسابقه فصل اول، به نتفلیکس اعتماد به نفسی بخشید که نتیجه آن، سرمایهگذاری بیشتر روی فصل دوم بود. این افزایش اعتماد، به تصمیم مهمی منجر شد: انتقال فیلمبرداری از رومانی به ایرلند. این تغییر مکان برای دستیابی به فضایی هنریتر و باشکوهتر رخ داده و انصافا جواب داد است!
تیم برتون نابغه که این بار هم نیز نیمی از قسمتها را کارگردانی کرده است، توانست حساسیتهای بصری منحصر به فرد خود را به طور کامل در این فضای جدید پیاده کند. قلعههای گوتیک ایرلند مانند قلعه شارلویل (Charleville Castle) و طبیعت خیرهکننده عمارت پاورزکورت (Powerscourt Demesne) به خوبی با جهانبینی برتون سازگار شدهاند و به سریال کیفیتی سینمایی و پرتحرکتر میبخشند، تا جایی که جنا اورتگا در مصاحبهای رسانهای اعلام کرد که هر اپیزود از فصل جدید مانند یک فیلم سینمایی طراحی شده است. این ارتقا بصری، با افزودن مهمانان ویژهای چون استیو بوشمی (Steve Buscemi) در نقش یک معلم جدید، لایهای از جذابیت ستارهای به سریال میافزاید که با طنز سیاه برتون همخوانی کامل دارد.
با این حال، این تغییرات بیعیب و نقص نبود. حضور افتخاری لیدی گاگا (Lady Gaga) در نقش رزالین روتوود (Rosaline Rotwood) واکنشهای متفاوتی را در پی داشت. در حالی که برخی از آن استقبال کردند، بسیاری کاربرد آن در داستان را زیر سوال بردند و آن را تنها یک استراتژی تبلیغاتی قلمداد کردند. این مسئله نشان میدهد که گرچه سبک و جلوههای بصری خیرهکننده از نقاط قوت سریال هستند، اما اگر در خدمت داستان نباشند، ممکن است به جای غنا بخشیدن، از انسجام آن بکاهند؛ هرچند شخصا با حضور گاگا در این جهان مشکلی نداشتم اما شاید شما این موضوع را به زیر قلم نقدتان برده باشید.
ارزیابی منتقدان و مخاطبان
فصل دوم از نظر منتقدان و مخاطبان، توانست آزمون خود را سربلند پشت سر بگذارد. نمرات منتقدان در سایتهای معتبری مثل راتن تومیتوز به ۸۳ درصد و نمرات مخاطبان به ۸۶ درصد افزایش یافت که افزایشی ۱۰ درصدی نسبت به فصل اول را نشان میدهد. این ارقام بالاتر، نشاندهنده موفقیت سازندگان در بهبود جنبههای مختلف سریال است. مخاطبان در شبکههای اجتماعی نیز از داستانهای تاریکتر و طنز عمیقتر استقبال کردند.با این حال، اجماع منتقدان بر این است که فصل دوم با گشودن درهای بیشتر به سوی خانواده «آدامز»، پشتیبان محکمی برای شخصیت اصلی فراهم کرده و با حفظ جوهره ترسناک و کمدی، تجربهای جذابتر ارائه میدهد، ناگفته نماند برخی مانند جودی برمن از مجله تایم اشاره میکنند که بازیگران مهمان با اجراهای جذابشان، لذتی دوچندان برای مخاطبان بزرگسال به ارمغان میآورند.
با این حال، برخی از منتقدان، از جمله ایندیپندنت، معتقدند که با وجود تمام تلاشهای سازندگان برای بلوغ، «ونزدی» همچنان به طرز وحشتناکی فرمولیک» باقی مانده است. این منتقدان اعتقاد دارند که داستان حول یک معمای رازآلود با چاشنی ماورایی میچرخد و روابط دراماتیک سطحی آن را پیش میبرد. در واقع، سریال «ونزدی» را میتوان ترکیبی از مجموعههای محبوب نوجوانانه مانند «امیلی در پاریس» (Emily in Paris)، «ایکس-من» (X-Men)، «ورونیکا مارس» (Veronica Mars)، و «ریوردیل» (Riverdale) و صد البته دنیای شگفت انگیز هری پاتر دانست که با سبک بصری منحصر به فرد «برتون» به هم دوخته شده است. این تناقض میان تلاش برای عمقبخشی و عدم موفقیت کامل در عبور از فرمولهای رایج، نشان میدهد که این سریال همچنان در حال یافتن هویت هنری خود است.
فصل دوم «ونزدی» با جمعبندی برخی از خطوط داستانی گذشته، مخاطب را با پرسشهای بزرگی برای فصل آینده تنها میگذارد. پایان فصل با افشای شخصیت عمه اوفلیا (Ophelia) و پیامی هولناک روی دیوار، مسیر اصلی داستان فصل سوم را ترسیم میکند.
در مجموع، فصل دوم «ونزدی» نشان داد که این مجموعه یک شگفتی تکفصلی نبوده و نیست و قرار هم نیست ضعیف بشود. سازندگان با هوشمندی، جهانبینی سریال را گسترش داده و با بازگشت به ریشههای خانواده آدامز و تمرکز بر روابط عمیقتر، پایههای محکمی برای ادامه این داستان تاریک و جذاب بنا نهادند. اکنون باید دید آیا «ونزدی» در فصل سوم میتواند از سایه این موفقیت فراتر رود و سرنوشت خود را به گونهای ترسیم کند که پیشگوییهای مرگبار را نقش بر آب کند یا خیر. این یک معمای بزرگ است که تنها زمان در فصل سوم پاسخ آن را به طرفداران دخترک خانواده آدامز خواهد داد.
آرش پارساپور