تبعات نداشتن قطبنما
چرا «مایسترو» بردلی کوپر توقعات را برآورده نکرد؟
به گزارش فیلم نت نیوز، نام «مایسترو» (به کارگردانی بردلی کوپر) از همان زمان تولید بهعنوان یک پروژه مهم مطرح شده بود. تاریخ نشان داده است که پرداختن به شخصیتهای واقعی، چهرهپردازی طبیعی، حضور ستارههای روی بورس، و البته توجه به مضامین مطرح روز اگر در کنار تبلیغات مناسب قرار بگیرند، باعث میشوند تا یک فیلم بخش بزرگی از موفقیت در فصل جوایز را طی کند. از این به بعد آنچه باقی میماند کیفیت خود فیلم است و توانایی ذاتی آن (فارغ از تبلیغات) برای جلب سلیقههای متفاوت. هر چند «مایسترو» یک فیلم کاملا شکستخورده نیست اما نتوانست بهعنوان یک فیلم کاملا موفق مطرح شود. در چنین شرایطی ایراد را باید در آخرین نکته ذکرشده جستوجو کرد. در این یادداشت به این پرداختهایم که چه دلایلی مانع از تبدیل «مایسترو» به یکی از آثار شاخص سال ۲۰۲۳ شدند.
واقعیت این است که در اطلاق صفت شکستخورده به فیلم «مایسترو» (بردلی کوپر، ۲۰۲۳) باید کمی احتیاط کنیم. نگاهی به دستاوردهای فیلم نشان میدهد که وضعیت چندان هم بد نیست! هفت نامزدی اسکار از جمله در رشتههای بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی و بهترین بازیگران نقش اول زن و مرد (هر چند هیچکدام از این جوایز به «مایسترو» نرسید)، و همچنین میانگین امتیاز ۷۷ در وبسایت متاکریتیک که امتیاز قابل قبولی بهشمار میرود، گوشهای از این موفقیتها هستند. اما تمام این آمار در مقابل توقعی که پیش از اکران «مایسترو» از این فیلم میرفت تا حدی رنگ میبازند. همه چیز حاکی از این بود که قرار است با یکی از مهمترین فیلمهای سال روبهرو باشیم.
«مایسترو» فیلمی بر اساس داستان زندگی لئونارد برستاین بود که نهتنها بهعنوان یکی از بزرگترین آهنگسازان قرن بیستم شناخته میشود بلکه یک شخصیت پیچیده با راز و رمزهایی اساسی در زندگی شخصیاش است. از این گذشته، چند عامل دیگر هم به کنجکاویبرانگیز بودن فیلم کمک میکردند: دو ستاره مطرح دو دهه اخیر سینمای آمریکا در این فیلم روبهروی هم قرار گرفته بودند، انتشار تصاویری از گریم نسبتا سنگینی که برای شباهتیافتن به برنستاین روی چهره بردلی کوپر انجام شده بود کنجکاویها را بالا برده بود، موفقیت همهجانبه تجربه کارگردانی قبلی کوپر (ستارهای متولد شده است) که آن هم به موسیقی ارتباط پیدا میکرد باعث شده بود تا توقعات از «مایسترو» افزایش یابد، و حتی با توجه به گرایشهای ویژه شخصی کاراکتر اصلی، بهنظر میرسید با مضامینی مُد روز روبهروییم که میتوانند شانس موفقیت فیلم را در فصل جوایز افزایش دهند. برای این حجم از توقعات، «مایسترو» فیلم چندان موفقی به حساب نمیآید.
اما چه عواملی باعث شدند که فیلم جدید بردلی کوپر در برآوردهکردن انتظارات ناکام بماند؟ میتوان به چند مورد کلیدی اشاره کرد:
نبود قطبنما
همانطور که اشاره شد، برنستاین شخصیتی پیچیده با ابعادی گاه متعارض بود. شاید همین ویژگی باعث شده تا کوپر تصمیم به انتقال تمام این ابعاد در قالب یک فیلم سینمایی بگیرد. ما قرار است در طول تقریبا ۲ ساعت هم نبوغ، هم جاهطلبی حرفهای، هم تلاطم جایگاه حرفهای، هم علاقه حقیقی زناشویی، و هم گرایشهای ویژه شخص برنستاین را درک کنیم. اما نتیجه فیلمی است که میان این ابعاد سردرگم بهنظر میرسد، مدام از این شاخه به آن شاخه میپرد و بهندرت موفق میشود این جنبهها را بهشکلی پذیرفتنی به یکدیگر متصل کند. حتی چنین بهنظر میرسد که کاراکتر فلیسیا مونتهآلگره (همسر برنستاین با بازی کری مولیگان) هم آنقدر برای کوپر و همکاران جذابیت داشته که در دقایق نهچندان اندکی عملا شخصیت اصلی به حاشیه رانده میشود و ماجرا با محوریت فلیسیا پیش میرود. به بیانی کلی، «مایسترو» فاقد قطبنمایی جهت یافتن مسیر درست است و به همین خاطر به اثری، از نظر دراماتیک، سرگردان تبدیل شده است.
تبعات خودنمایی
شاید بتوان گفت هر بازیگر جاهطلبی آرزوی بازی در نقشهایی پیچیده را دارد تا بتواند قابلیتهای خود را بهعنوان یک هنرمند به رخ مخاطبان، منتقدان و داوران جوایز مختلف بکشد. بردلی کوپر (که پیش از این بارها تواناییاش را در بازیگری ثابت کرده بود) در «مایسترو» یک بار دیگر چنین فرصتی را بهدست آورده است. اما این نکته که کوپر کارگردانی خود را در این نقش بر عهده داشته، به کیفیت نهایی فیلم ضربه زده است. بهنظر میرسد برخی از سکانسها عملا بیش از ظرفیت دراماتیکشان کش آمدهاند تا هنر بازیگری کوپر را یادآور شوند. شاید بارزترین نمونه از این معضل، پلان-سکانس طولانی رهبری ارکستر از سوی برنستاین/ کوپر است که سرشار از عرقریختن و کنشهای بیرونی است. این سکانس برای دقایقی طولانی ادامه پیدا میکند. هرچند شاید بتوان اختصاص چنین مدتی را برای این سکانس چنین توجیه کرد که قرار است شاهد جایگاه ویژه موسیقی برای برنستاین و تلاش زایدالوصف او برای رسیدن به کیفیت حرفهای هرچه بالاتری باشیم. با این وجود این حسوحال در نصف زمان فعلی هم به تماشاگر منتقل میشد. آنچه در این سکانس مشهودتر از کاراکتری است که دارد برای رسیدن به بالاترین کیفیت تلاش میکند، حضور بازیگری است که دارد برای نمایش تواناییهایش عرق میریزد.
اجرا چیزی فراتر از چهرهپردازی است
بهنظر میرسد بخش عمدهای از تلاش اجرایی فیلم صرف چهرهپردازی طبیعی و بازیهای قابلقبول شده است. در عوض کوپر در بازنمایی فضای آمریکا در دهههای مختلف چندان موفق نشان نمیدهد. صرف فیلمبرداری سیاه و سفید یا استفاده از قاب مربعی (که بیشک برای مخاطبان آشنا به تاریخ سینما یادآور بخش عمدهای از آثار کلاسیک سینمای آمریکا است) برای بازآفرینی یک دوره تاریخی کفایت نمیکند. بهعنوان مثال اکثر سکانسهای خارجی «مایسترو» با عمق میدان پایین و پسزمینهای محو (که از تاثیرات لنز تله است) فیلمبرداری شدهاند. به همین دلیل در سکانسهای خارجی با فضاسازی چندان متقاعدکنندهای روبهرو نیستیم. بهعنوان نمونهای از بازآفرینی سطح بالای آمریکای قدیم میتوان به قاتلان ماه کامل (مارتین اسکورسیزی) بهعنوان اثر تاریخی دیگری از محصولات ۲۰۲۳ اشاره کرد که در آن نماهای بسیاری با عمق میدان بالا و همراه با نمایش چند سطح کنش در یک قاب گرفته شدهاند؛ تمهیدی که عملا مخاطب را به درون آمریکای دهه ۱۹۲۰ پرتاب کرده و فرصت زیستن در آن دوران را به تماشاگر میدهد. کوپر در ایجاد این حس ناکام میماند و بنابراین «مایسترو» از نظر بصری به فیلمی تخت تبدیل میشود که نمیتواند حس حضور در یک دوره تاریخی را به تماشاگر منتقل کند.
بردلی کوپر پیش از این با «ستارهای متولد میشود» نشان داده بود که تواناییهایش بیش از آن است که تنها بهعنوان یک بازیگر خوب شناخته شود. «ستارهای متولد میشود» از نظر روایی و اجرایی فیلم استانداردی بود که نشان از هوشمندی سازندهاش داشت اما «مایسترو»، با اینکه از لحظات اثرگذار خالی نبود، فاقد بسیاری از ویژگیهای مثبت اولین تجربه کارگردانی کوپر بود و به همین دلیل نتوانست به جایگاهی دست پیدا کند که قابلیت آن را داشت.
آریا قریشی