«استیو»؛ چهره مردی که ایستاده میشکند
به گزارش فیلمنت نیوز، فیلم «استیو» (Steve) ساخته تیم میلانز، محصول سال ۲۰۲۵ بریتانیاست که در پلتفرم فیلمنت با دوبله اختصاصی منتشر شده است. «استیو» فیلمیست که در سکوت و بیادعاییاش از انسانی میگوید که در آستانه فروپاشی ایستاده است، اما هنوز به دیگران تکیه میکند. میلانز که پیشتر با ساخت سریالهایی مثل «پیکی بلایندرز» و فیلم «پاتریک» نشان داده است بهخوبی از فضای روانی و فشارهای درونی آدمها آگاه است، اینبار جهانی میسازد که در ظاهر آشناست؛ مدرسهای شبانهروزی و اصلاحی برای نوجوانان مشکلدار، اما در عمق، سرشار از تنش، نومیدی و انسانیت فرسوده است.
در قلب فیلم، کیلین مورفی در نقش استیو، معلمی است که باید میان وجدان کاری، خستگی و بحرانهای روانیاش تعادلی ناممکن برقرار کند. او در ظاهر آرام است اما زیر این چهره سرد، اضطرابی نهفته دارد که گاه با سکوت و گاه با خشمی فروخورده خودش را نشان میدهد.
تماشای فیلم استیو در فیلم نت
میلانز با هوشمندی روایت را در یک شبانهروز فشرده بازگو میکند؛ روزی که طی آن احتمال تعطیلی مدرسه مطرح میشود، رسانهها وارد بازی میشوند و دانشآموزان در آستانه شورشاند. این ساختارِ زمانی محدود، ضربآهنگ فیلم را تند و نفسگیر میکند و حس فشار مداوم را در تماشاگر زنده نگه میدارد. دوربین فیلم با حرکتهای دستی و قابهای تنگ و خاموشش احساس خفگی را در فضای مدرسه منتقل میکند. نورپردازی تیره و استفاده کم از رنگ، جهان را خاکستری و فرسوده نشان میدهد؛ جهانی که در آن امید مثل نوری ضعیف پشت شیشه بخارگرفته لرزان است.
فیلم در بسیاری از لحظاتش یادآور آثار مستند اجتماعی دهه هفتاد بریتانیاست؛ جایی که مرز میان واقعیت و درام محو میشود. میلانز اجازه میدهد لحظهها طبیعی اتفاق بیفتند، گفتوگوها قطع شوند و بازیگران در میان سکوت و نفسهای سنگین، حقیقت را بسازند. بازی کیلین مورفی ستون اصلی فیلم است. او شخصیتی خلق میکند که در مرز فروپاشی هنوز در پی معناست؛ مردی که خسته است اما نمیخواهد خستگیاش را به شاگردانش منتقل کند. نگاههای مورفی، لرزش صدا و نحوه حرکتش در راهروهای مدرسه، لایهلایه از استیصال و وظیفهمندی را نشان میدهد. در کنار او، جی لیکورگو در نقش شاگردی به نام شای، گرچه حضور کوتاهی دارد اما نماینده نسل گمشدهای است که جامعه پشت سر گذاشته است. رابطه خاموش میان او و استیو، نقطه احساسی فیلم است؛ رابطهای میان دو انسانی که هر دو در حاشیهاند، هرچند یکی مسئول و دیگری متهم است.
فیلمنامه که بر اساس رمان «شای» نوشته مکس پورتر ساخته شده است، در انتقال بار عاطفی کتاب تا حدی موفق است اما به عمق روانی آن نمیرسد. در کتاب، ذهن شای با مونولوگهای شاعرانه و جریان سیال ذهن به ما نزدیک میشود، اما فیلم بیشتر به بیرون نگاه میکند تا درون. همین باعث میشود شخصیت شای در فیلم ابعاد انسانیاش را از دست بدهد و به کارکردی نمادین تقلیل یابد. از سوی دیگر، در نیمه دوم فیلم، میلنتس کمی بیش از اندازه به بحرانهای متوالی تکیه میکند؛ فریادها، درگیریها و فضای متشنج اگرچه در ابتدا تاثیرگذارند اما در ادامه حس تکرار و اغراق میدهند. فیلم در لحظاتی که سکوت میکند و فقط به تماشای چهرهی استیو مینشیند، بسیار قویتر است.
در نهایت، «استیو» بیش از آنکه درباره آموزش یا بحران مدارس باشد، درباره فشار بیوقفه انسان مدرن برای بقاست؛ درباره مردی که باید قوی باشد چون جامعه از او انتظار قدرت دارد، اما خودش از درون در حال شکستن است. فیلم در سکوتهایش حرف میزند؛ در دست لرزان استیو وقتی میخواهد سیگار بکشد و پشیمان میشود، در نگاهش به شاگردان، در خستگیای که حتی خواب هم درمانش نیست. میلانز در اینجا به تداوم سنت سینمای اجتماعی بریتانیا ادای دین میکند، از کن لوچ تا لین رمزی، اما لحن او آرامتر، شاعرانهتر و روانشناختیتر است.
«استیو» فیلمی است درباره انسانی که میخواهد امید را حفظ کند، حتی وقتی امید دیگر وجود ندارد. فیلمی کوچک و بیهیاهو که با تکیه بر جزئیات، بازی خارقالعاده کیلین مورفی و کارگردانی دقیق تیم میلانز، به یکی از صادقانهترین درامهای امسال تبدیل میشود، اما اگر از آن انتظار داستانی پرکشش یا پایانبندی قاطع دارید، ناامید خواهید شد.
«استیو» فیلمی برای احساس است، نه برای نتیجه. فیلمی است برای لحظهای سکوت، برای فکر کردن به کسانی که زیر بار مسئولیت خرد میشوند و باز هم ادامه میدهند.
میلاد فتاحی
۱ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
عالی توصیف کردید این فیلمو