انیمیشن «اِلیو»؛ جواهری پنهان که قربانی گیشه شد
به گزارش فیلمنت نیوز، در سینمای انیمیشن جادوگرانی وجود دارند که یکی از آنها غولی به اسم پیکسار است که با شاهکارهایی نظیر «داستان اسباببازی» (Toy Story) و «درون و بیرون» (Inside Out) استانداردهای تازهای تعریف کردهاند. در بین آثار ساخته شده توسط پیکسار گاهی اوقات جواهری پنهان پدیدار میشود که علیرغم درخشش هنریاش، در سایه شکست تجاری محو میشود. «اِلیو» (Elio)، جدیدترین اثر اورجینال این استودیو که به تازگی اکران شده است دقیقا چنین موقعیتی دارد: فیلمی که با پیامهای عمیق درباره هویت، پذیرش خود و جستوجوی جایگاه در کیهان که به عنوان یک نامه عاشقانه به همه کسانی که احساس بیگانگی میکنند، عمل میکند. با این حال، این انیمیشن با بودجهای بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون دلار، تنها ۱۵۱ میلیون دلار در گیشه جهانی کسب کرد – رقمی که آن را به یکی از ضعیفترین عملکردهای پیکسار تبدیل کرده است اما آیا این ناکامی مالی میتواند از ارزشهای هنری آن بکاهد؟ پاسخ قاطعانه منفی است. «اِلیو» نه تنها یک شکست نیست، بلکه یک شاهکار فراموشنشدنی است که با لایههای روانشناختی عمیق و خلاقیت بصری خیرهکننده، شایسته جایگاهی رفیع در تاریخ انیمیشن است؛ جایگاهی که شاید با گذر زمان به دست بیاورد.
تماشای الیو در فیلمنت
داستان انیمیشن الیو
در نگاه نخست، داستان «اِلیو» (Elio) ساده و آشنا به نظر میرسد: پسربچهای یازدهساله به نام «اِلیو سولیس» (Elio Solís)، با صدای گرم و پراحساس «یوناس کیبراب» (Yonas Kibreab)، که پس از از دست دادن والدینش، با عمهاش «اولگا سولیس» (Olga Solís)، یک افسر سازمان فضایی با صدای قدرتمند «زوئی سالدانا» (Zoe Saldaña)، زندگی میکند. «اِلیو» یک درونگرای واقعی است و با اضطراب اجتماعی دست و پنجه نرم میکند، در دنیای خیالیاش پناه میگیرد و عشقش به نجوم و فضا تنها پلی به جهان بیرون است. این پیشزمینه داستانی با ظرافتی استادانه به یک ماجراجویی کیهانی تبدیل میشود.
«اِلیو» به طور اتفاقی به «کامیونیورس» (Communiverse) – یک مجمع کهکشانی از موجودات فضایی که میتوان آن را «سپهرستان» هم نامید – احضار میشود و به اشتباه به عنوان سفیر زمین و حاکم سیاره خاکی ما معرفی میگردد. این لحظه، نقطه عطف فیلم است؛ جایی که یک کودک خجالتی باید با بحرانهای عظیم کیهانی روبرو شود و وارد یک بازی سیاسی کهکشانی شود! ساکنین سیارات هوشمند از الیو میخواهند که بهخاطر قدرت چانهزنی بالایی که زمینیها دارند وارد مذاکره با یک موجود خبیث کیهانی شود و او را از حمله کردن به سایر سیارات و فتح آنها بازدارد. «لرد گریگون» (Lord Grigon)، یک جنگسالار اقتدارگرا با صدای غرورآمیز «برَد گَرِت» (Brad Garrett) تهدید بزرگی برای دنیاست و الیو وظیفه دارد تا این تهدید را از بین ببرد و برای این کار با پسر گریگون طرح دوستی میریزد؛ یک دوستی از جنس واقعیت و نه توطئه و سواستفاده.
پیکسار، به جای اکتفا به یک روایت خطی قهرمانی، عمق روانشناختی داستان خود را اولویت میدهد. چالش اصلی «اِلیو» نه نجات کهکشان، بلکه پذیرش هویت واقعیاش است – از جمله لحظاتی که باید از مهارتهای به ظاهر «بیارزش» خود، مانند تخیل خلاقانهاش، برای مذاکره با موجودات فضایی استفاده کند و کمی جلوتر باید از همین خلاقیت برای نجات دوستش بهره بجوید. فیلمنامه، نوشته «جولیا چو» (Julia Cho)، «مارک همر» (Mark Hammer) و «مایک جونز» (Mike Jones)، کمی تا قسمتی تکراری است اما خلاقیتهای جزیی هم درون خود دارد که آن را از منجلاب تکرار نجات میدهد. این روایت، با ریتمی متعادل و بدون افت، مخاطب را به سفری درونی دعوت میکند که یادآور عمق احساسی انیمیشنهایی چون «درون و بیرون» و «روح» است، اما با طعمی تازه از ماجراجویی علمی-تخیلی.
شخصیتپردازی: لایههای انسانی در میان ستارگان
یکی از نقاط قوت «اِلیو» (Elio)، شخصیتپردازی چندلایه و انسانی آن است که آن را از کلیشههای رایج انیمیشن دور میکند. «اِلیو» یک قهرمان ایدهآل و کامل نیست؛ او اشتباه میکند، میترسد، تردید دارد و حتی لحظاتی از ناامیدی را تجربه میکند – ویژگیهایی که او را نماینده واقعی میلیونها کودک (و بزرگسال) درونگرا میسازد که در جامعه احساس «اضافه بودن» میکنند. این موضوع با صدای طبیعی و پر از ظرافت «کیبراب»، به اوتیسمتیک و واقعیتی میرسد که مخاطب را به همذاتپنداری وامیدارد.
شخصیتهای فرعی نیز با دقت ساخته شدهاند و هر کدام به تکامل داستانی «اِلیو» کمک میکنند. «گلوردون» (Glordon)، پسر «لرد گریگون» با صدای «رمی ادگرلی» (Remy Edgerly)، یک موجود فضایی نگران و بامزه است که در وهله اول یک موجود وحشتناک تلقی میشود و تنها با گذشت سی ثانیه از این رو به آن رو شده و به یک موجود دوستداشتنی بامزه بدل میشود. دوستی گلوردون با «اِلیو»، پلی به ارزش دوستی واقعی و پذیرش تفاوتها با یکدیگر میزند و جنس آن از آن جنس رفاقتهایی است که کمتر در انیمیشنهای امروزی دیده میشود.
خوشبختانه بعد از مدتها یک شخصیت منفی در داستان جدید انیمیشن پیکسار وجود دارد (شخصا ترند از بین رفتن شخصیت منفی در داستان را درک نمیکنم!) «لرد گریگون» نه تنها یک آنتاگونیست ساده، بلکه نمادی از اقتدار آسیبپذیر است که لایههای پنهانش در مذاکرات و همچنین پدرانگیاش آشکار میشود. گریگون یک فاتح بیرحم سیارات است اما وظیفه پدر بودنش را فراموش نکرده و روی این موضوع حساس است! پدرانگی و دردسرهایش برای گرگیون نشان میدهد که زندگی شخصی و خانواده در همه چیز مهمتر از سایر عناصر است؛ حتی در فتح کردن دنیا!
رابطه «اِلیو» با «اولگا»، عمهاش، یکی از زیباترین جنبههای فیلم است که متاسفانه کمتر به آن پرداخته میشود. شخصیتهای دیگری چون «کوئستا» (Questa) با صدای «جمیلا جمیل» (Jameela Jamil)، سفیر باهوش، و «اوووو» (Ooooo)، یک ابررایانه مایع با صدای «شیرلی هندرسون» (Shirley Henderson)، کاراکترهای فرعی شاخصی هستند که احتمالا بهخاطر بامزه بودنشان قرار است آنها را بعدا در یک انیمیشن کوتاه ببینیم؛ هرچند شکست الیو در گیشه احتمالا آینده پروژههای این انیمیشن را در هالهای از ابهام فرو برده است اما واقعیت اینجاست این کاراکترهای فرعی آنقدر خاص و بامزه هستند که لیاقت انیمیشن کوتاه مستقل خود را دارند.
هنر بصری و فنی: یک کهکشان از جذابیت
از منظر بصری، «اِلیو» (Elio) یک شاهکار مطلق است که پیکسار را در اوج تواناییهای فنیاش نشان میدهد. کارگردانان این اثر یعنی «مادلین شریفین» (Madeline Sharafian)، «دومی شی» (Domee Shi) و «آدریان مولینا» (Adrian Molina) – که مولینا علیرغم ترک پروژه، اعتبار کارگردانی را حفظ کرده – با استفاده از ابزارهای نوین مانند لنز آنامورفیک در طراحی هنری و سیستم نورپردازی «لونا» (Luna)، دنیایی خیرهکننده از کیهان را خلق کردهاند. این دومین بار است که پیکسار پا به دنیای خارج از زمین میگذارد (پس از انیمیشن باز لایتیر) و طراحی موجودات فضایی، از اشکال ارگانیک و میکروسکوپیک گرفته تا ساختارهای مکانیکی پیچیده، سرشار از جزئیات است؛ هر گونه فضایی، زبان، فرهنگ و حتی نحوه حرکت منحصربهفردی دارد که از مطالعات واقعی میکروسکوپی الهام گرفته شده است.
پالت رنگی فیلم، از خاکستریهای سرد زمین و رنگهای سنگین ابتدای قصه که تنهایی «اِلیو» را بازتاب میدهد تا رنگهای نئونی گرم و زنده «کامیونیورس» یا همان سپهرستان که نماد کشف و بارقه امید در زندگی الیو است، با دقت حسابشدهای طراحی شده. نورپردازی در هر فریم، احساسات مخاطب را درگیر میکند و انیمیشن شخصیتها یه یادماندنی است. موسیقی «راب سیمونسن» (Rob Simonsen) نیز با ملودیهای کیهانی و احساسی، روایت را تکمیل میکند و لحظاتی چون بازگشت «اِلیو» به زمین را به اوج میرساند. این عناصر فنی، که با تدوین دقیق «آنا وولیتزکی» (Anna Wolitzky) و «استیو بلوم» (Steve Bloom) همراه است، «اِلیو» را به یک اثر هنری مستقل تبدیل میکند که هر صحنهاش ارزش قابگیری دارد.
دلایل شکست در گیشه: معمایی در عصر استریم
حال، به پرسش کلیدی میرسیم: چرا «اِلیو» (Elio) با چنین کیفیتی، در گیشه شکست خورد؟ بهنظر میرسد این موضوع دلایل متعدد و پیچیدهای وجود دارد. افتتاحیه ضعیف ۲۰.۸ میلیون دلاری در آمریکای شمالی – بدترین رکورد پیکسار – نتیجه رقابت سنگین با بلاکباسترهای تابستانی، کمپین تبلیغاتی نسبتا ضعیف دیزنی و تغییر عادت مخاطبان به تماشای آثار اورجینال در سرویسهای استریم مانند «دیزنی+» (Disney+) است. بسیاری از خانوادهها، پس از تجربه فیلمهایی چون «لوکا» (Luca) و «ترنینگ رد» (Turning Red) که مستقیما به استریم رفتند، ترجیح دادند منتظر دسترسی رایگان به انیمیشنها بمانند. علاوه بر این، داستان درونگرایانه و شخصی «اِلیو» ممکن است برای مخاطب عام کمتر جذاب باشد. نباید فراموش کرد نقدهای مثبت (۸۳ درصد در راتن تومیتوز و امتیاز ۶۶ در متاکریتیک) و رضایت مخاطبان (نمره A در سینمااسکور) نشان میدهد که مشکل نه در کیفیت، بلکه در بازاریابی و زمانبندی است.
پیکسار در هر دو باری که پا به خارج از زمین گذاشته (باز لایتیر و حالا الیو) نتوانسته در گیشه موفقآمیز عمل کند و معلوم نیست چرا! بهنظر میرسد طلسم فضا گریبانگیر این استودیو انیمیشنی است و بهتر است که داستانهایش را در زمین و دنیای جادویی زمینی روایت کند تا در خارج از ماورای کره خاکی.
در نهایت، «اِلیو» (Elio) یک یادآوری قدرتمند است که گاهی بزرگترین ماجراجوییها، درونیترین آنها هستند. این فیلم، با پیامی امیدبخش درباره یافتن جایگاه خود در دنیایی غریب، بیش از هر زمان دیگری به دنیای امروز ما نیاز دارد – دنیایی پر از اضطراب و بیتعادلی برای نسل زد. علیرغم ناکامی تجاری، «اِلیو» یک تجربه عمیق، ماندگار و چالشبرانگیز است که قلب و ذهن را تسخیر میکند و پیکسار را به عنوان پیشگام انیمیشنهای معنادار تثبیت میکند. این جواهر پنهان، شایسته کشف مجدد است و فرصت تماشای آن در فیلمنت را نباید از دست بدهید.
آرش پارساپور