نگاهی به «وحشی» از منظر اخلاقی

داود اشرف؛ قربانی یا خطاکار؟

- 9 دقیقه مطالعه
در سریال «وحشی» اگر داود از مسئولیت اخلاقی خود شانه خالی کند، ممکن است بتواند خود را با ساختار توجیه کند، اما نه خودش و نه جامعه‌اش از این توجیه سالم بیرون نمی‌آیند.

به گزارش فیلم نت نیوز، موقعیتی را در نظر بگیرید که باید بین دو مسیری که تقریبا تا انتهای آن برای شما قابل پیش‌بینی است دست به انتخاب سریع بزنید. یک مسیر همراه است با درگیری و گرفتاری و حتی زندان و یک مسیر گرچه شاید هیچ یک از آن‌ها را نداشته باشد اما عذابی همیشگی در وجدان برای شما به ارمغان می‌آورد. شما در شرایط طبیعی کدام مسیر را انتخاب می‌کنید؟

اگر گمان برده‌اید که می‌توانید به راحتی به این پرسش پاسخ دهید باید بگویم تا حدود زیادی  انسان را نشناخته‌اید. انتخاب شما در آن بزنگاه در حقیقت کمترین ارتباط را با موقعیت همان لحظه تصمیم‌گیری دارد. انسان ها تقریبا بجز موارد نادری که دارای توانایی‌های روحی خاص هستند هیچگاه نمی‌توانند در هنگام تصمیم‌گیری درباره موضوعی خاص صرفا با در نظر گرفتن همان شرایط و موقعیت، تصمیم بگیرند. در حقیقت نمی‌توانند موقعیت را از گذشته و آینده جدا کرده و در ذهن مورد بررسی قرار دهند. اما آیا این مساله یعنی توجیهی بر انتخاب‌های غیر اخلاقی ؟ آیا انسان وظیفه دارد تا در بزنگاه بر اساس عقلانیت آینده‌نگر صرفا بر منافع خود تمرکز کند؟ آیا زیر پا گذاشتن اخلاق پتانسیل تامین منافع در بلندمدت را دارد یا از قضا منفعت طلبی کوتاه بینانه محرک اصلی تصمیمات اشتباه است؟ شاید هم بگویید وقتی نظام ارزشی در ذهن فردی فروریخته باشد اساسا بحث از ارزش گذاری رفتاری او بیهوده است.

موقعیت مرزی یا بزنگاه اخلاقی

در سریال «وحشی» موقعیت و بزنگاهی که فرد در آن قرار می‌گیرد، صرفا یک انتخاب ساده میان «خطر» و «امنیت» نیست. این موقعیت را می‌توان نمونه‌ای از آنچه روان‌شناسان اگزیستانسیالیست به آن «وضعیت مرزی» می‌گویند دانست؛ لحظه‌ای که تصمیم فرد نه تنها آینده‌اش را رقم می‌زند، بلکه بازتابی از کیستی و نظام ارزشی اوست.

در سریال «وحشی»، شخصیت اصلی داستان یعنی داود نه در یک شرایط انتزاعی بلکه در دل یک نظم اجتماعی و فرهنگی مشخص دست به انتخاب می‌زند از این رو، باید این لحظه بحرانی را در بستر ساختارهای اجتماعی پیرامونش تحلیل کرد.

نقش ساختارهای اجتماعی در شکل‌دهی به انتخاب‌های فردی

در نظریه‌های جامعه‌شناختی مدرن، به‌ویژه دیدگاه‌های ساختارگرایانه مانند نظریه آنومی «رابرت مرتن»، تأکید بر این است که نابرابری فرصت‌ها، بی‌عدالتی نهادی و گسست میان اهداف مشروع و ابزار مشروع رسیدن به آن‌ها، انسان‌ها را به سمت کنش‌های انحرافی سوق می‌دهد.

داوود به‌عنوان نماینده‌ای از طبقه‌ای آسیب‌پذیر، نه تنها با محرومیت‌های اقتصادی و اجتماعی بلکه با خلا هویتی مواجه است. او در جامعه‌ای زیسته که اعتماد عمومی آسیب دیده، عدالت عملا ناکارآمد است و فرد به‌راحتی رها شده در سیلابی از تصمیم‌های شخصی بی‌پشتوانه.

در چنین شرایطی، مسیر غیراخلاقی تنها انتخاب غیرقابل دفاع نیست بلکه گاه به نظر می‌رسد تنها راه «واقع‌گرایانه» برای زنده ماندن است. این‌جاست که جامعه می‌تواند به‌صورت ناگفته، فرد را به سوی انتخابی غیر اخلاقی هل دهد. اما…

عاملیت فرد یا چرا داود همچنان مسئول است؟

یکی از مهم‌ترین نکات در تحلیل‌های اجتماعی امروز، تلاش برای حفظ تعادل میان «ساختار» و «عاملیت» است. آنتونی گیدنز در نظریه ساخت‌یابی خود تاکید می‌کند که هیچ ساختاری آن‌قدر قوی نیست که عاملیت فرد را به‌طور کامل نابود کند. به تعبیر او، انسان‌ها هم محصول ساختارند و هم بازتولیدکننده آن.

در مورد داود، هرچند شرایط اجتماعی به‌شدت سنگین است و انتخاب اخلاقی او را سخت می‌کند، اما این بدان معنا نیست که او فاقد امکان انتخاب است. داود همچنان می‌تواند تصمیم بگیرد «درست» عمل کند، حتی اگر هزینه‌ای سنگین در پی داشته باشد. این توانایی برای گفتن «نه» به مسیر آسان‌تر اما نادرست، همان چیزی است که مسئولیت اخلاقی را معنا می‌بخشد.

داود، اگرچه محصول شرایط است، اما در بزنگاه نهایی آزاد است و همین آزادی است که او را مسئول می‌سازد.

ترس، وجدان و مکانیزم‌های روانی در تصمیم‌گیری

در روان‌شناسی اجتماعی، به‌ویژه در نظریات شناختی و تحلیل تصمیم‌گیری، به وضوح نشان داده شده که انسان‌ها در لحظات پرتنش، از الگوهای تصمیم‌گیری کاملا عقلانی فاصله می‌گیرند. آنچه داوود را وادار می‌کند تا مسیر عذاب وجدان یا مسیر زندان را برگزیند، صرفا محاسبه سود و زیان نیست؛ بلکه ترس، فشار اجتماعی، خودفریبی و مهم‌تر از همه وجدان نقش دارند.

وجدان این‌جا نه به‌عنوان مفهومی دینی یا اخلاقی صرف، بلکه به‌عنوان بخشی درونی‌شده از ارزش‌های اجتماعی عمل می‌کند؛ صدایی که یادآور می‌شود انسان اگرچه «می‌تواند» اشتباه کند، اما «نمی‌باید» اشتباه کند. داود در درون خود این جدال را تجربه می‌کند و همین کشمکش روانی نقطه اوج شخصیت‌پردازی درام است.

آیا فروپاشی نظام ارزشی، توجیه‌گر بی‌اخلاقی است؟

گاهی گفته می‌شود که در جامعه‌ای که ارزش‌ها فروپاشیده‌اند، صحبت از «اخلاق» بی‌معناست، اما دقیقا در همین لحظه است که مفهوم اخلاق معنادارتر می‌شود.

اگر همه چیز از هم فروپاشیده، این خودِ فرد است که باید چون یک هسته مقاوم در برابر این گسیختگی بایستد. در غیر این صورت، زندگی انسانی به صرف بقا تقلیل می‌یابد و جامعه چیزی جز جنگل نیست. اگر داود از مسئولیت اخلاقی خود شانه خالی کند، ممکن است بتواند خود را با ساختار توجیه کند، اما نه خودش و نه جامعه‌اش از این توجیه سالم بیرون نمی‌آیند.

منافع کوتاه‌مدت یا فاجعه بلندمدت؟

برخلاف تصور رایج، بیشتر تصمیم‌های غیراخلاقی نه از روی شَر مطلق، بلکه از دل منفعت‌طلبی لحظه‌ای و اجتناب از رنج شکل می‌گیرند اما این تصمیم‌ها، اغلب پیامدهایی فراتر از فرد دارند:

اعتماد اجتماعی را تضعیف می‌کنند.

خودپنداره فردی را دچار فروپاشی می‌کنند.

چرخه‌ای از بی‌اعتمادی و بدبینی عمومی را بازتولید می‌کنند.

داود اگر برای فرار از زندان، مسیر خیانت به وجدان را انتخاب کند، ممکن است یک شب آرام بخوابد، اما آیا می‌تواند با تصویری که از خودش در ذهن دارد زندگی کند؟

تصمیم اخلاقی، اگرچه دشوار، اما ممکن است

سریال «وحشی» به‌خوبی موفق می‌شود بین سطح درام و سطح تحلیل اجتماعی پلی بزند. شخصیت داود، نه قهرمانی مطلق و نه شرور صرف است بلکه انسانی است درگیر میان ساختارهای فشارزا و ندای درونیِ وجدان.

تحلیل جامعه‌شناختی به ما نشان می‌دهد که رفتار فرد بدون فهم بستر اجتماعی قابل درک نیست، اما تحلیل روان‌شناختی و اخلاقی به ما یادآوری می‌کند که حتی در سخت‌ترین موقعیت‌ها، انسان مسئول است و این مسئولیت، تنها چیزی است که انسان بودن را معنا می‌کند.

محمدسعید پروین

هشت قسمت فصل اول وحشی را در فیلم نت ببینید

برچسب‌ها: وحشی
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها