خطر لو رفتن داستان!
«دختران کوچه غم» و مسیح یک قهرمان کنشمند
به گزارش فیلمنت نیوز، قرار دادن قهرمان در شرایط نامساعد و کاملا متضاد با درونیات شخصیتش، ایدهای کلاسیک در فیلمنامهنویسی به حساب میآید که به خوبی با الگوی سفر قهرمان جفت و جور شده و قصههای زیادی را بر پرده سینما به نمایش گذاشته است. مینی سریال «دختران کوچه غم» ساخته علی جعفرآبادی که به تازگی پخش آن توسط پلتفرم فیلمنت به پایان رسیده، یکی از همین دسته آثار است که در قسمت نخست قهرمان خود با نام مسیح را به تماشاگران معرفی کرده و سپس نقطه عطف اول که چیزی جز اتهام قتل وارد شده به خواهرش ثریا نیست، رقم میخورد؛ اتفاقی که شوکی به قصه داده و قهرمان را وارد مسیر تازهای میکند. آمدن آذر خواهرزاده اش برای کمکخواهی، عطف بعدی را شکل داده و او را بر سردوراهی ازدواج با دختر استادش در حوزه یا احقاق حق خواهری که سالها پیش طردش کرده، قرار میدهد. همان ایده آشنا و همچنان جذابی که قهرمان را در مقام انتخابی بزرگ قرار داده و تماشاگر را با خود همراه میکند.
کازینودار بودن جلال و ارتباط او در گذشته با ثریا نیز به کمک قصه آمده و به تقابل خیر و شر سروشکل بهتری میبخشد. خواستگاری پدر جلال از آذر بابت خونبهای پسرش، عطف بعدی است که در پایان قسمت نخست رخ داده و پیچ تندی به قصه میدهد. بحث قصاص یا بخشیدن از مباحث مورد علاقه سریالسازها است که در اینجا شمایل متفاوتتری پیدا کرده و به یک تلافی بزرگ منتهی شده و عشقی پیرسرانه را به ذهن میآورد. در قسمت دوم، بیشتر قصه روی مسیح چرخیده و لایه های درونیاش را به چالش میکشد. سکانس ملاقات او ثریا، سکانس کلیدی این قسمت است که دیالوگهای خوبی هم برای آن نوشته شده است. آن هم با پس زمینه چوبه دار در حیاط زندان که البته کمی دور از ذهن جلوه میکند. رضایت دادن پدر جلال آن هم به واسطه قول مساعد آذر بابت ازدواج، عطف مهمی را کلید زده که مسیح را به اوج خشم میرساند. مسیح در انتهای قسمت دوم و با دنبال کردن دخترانی که از خانه پدر جلال بیرون زدهاند، به محله بدنام شهر رسیده و عطف پایانی شکل میگیرد جایی که مسیح و همه باورهایش به چالش کشیده شده و باید تا ته خط برود. در عین حال، یک داستان فرعی هم با محوریت مسیح و دوست صاحب باشگاه کشتیاش شکل گرفته که حکم پاساژ را برای «دختران کوچه غم» دارد.
نویسندگان این مینی سریال، در قسمت سوم آنچه که در قسمتهای قبل کاشته بودند را درو کردند: عزم قهرمان برای جلوگیری از اتفاقی تلخ آن هم با توسل به پلیس و قانون که نتیجه نداده و در آخر او را به انتقامگیری شخصی از رییس شهربانی شهر میکشاند. همراه شدن خدمتکار ناشنوای خانه پدری جلال با مسیح، به کمک قصه آمده و آن را برای رسیدن به نقطه عطف پایانی همراهی میکند. دختر جوانی که پدرش او را هنگام قمار به جلال باخته و کمکش به مسیح نیز برای آرام کردن وجدان پریشان خود است. سکانسهای مربوط به «دختران کوچه غم» که آذر هم بالاخره سروکارش به آنجا خواهد افتاد، نقش مهمی در پیشبرد قصه قسمت پایانی دارد هر چند که به لحاظ اجرا از کارگردانی تا طراحی صحنه، متوسط بوده و میتوانست بهتر از اینها از کار دربیاید. «دختران کوچه غم» دو پایان دارد: اولی پایانی کاملا متناسب با کلیت داستان که تماشاگر خود را راضی نگه میدارد و دومی برای آن که قهرمان اخلاقگرای خود را تبرئه کرده و دامنش را از خون پاک کند.
مینی سریال دختران کوچه غم را در فیلمنت ببینید
امیر نوروزی برای ایفای نقش مسیح، انتخاب مناسبی بوده و چند لحظه درخشان کار مدیون بازی اوست. پانتهآ پناهیها هم در نقش ثریا، با وجودی کوتاهی نقش کارش را به خوبی انجام داده و تاثیرگذار جلوه میکند. در قطب شر هم بهرام ابراهیمی در نقش پدر جلال، درست همان چیزی است که باید باشد. برای مثال تنها کافی است به سکانس سه نفره او، آذر و مسیح در کازیوی خالی از مشتری و دیالوگهای پینگپنگی میان آنها نگاه کنید. ابراهیمی در ایجاد نفرت تماشاگر نسبت به خود عالی عمل کرده و سیاهی درونش را کاملا به باور تماشاگران خود مینشاند.
«دختران کوچه غم» ملودرام تلخی است که از کلیشههای آشنا و امتحان پس داده به خوبی استفاده کرده و قصه خود را با تکیه بر آنها روایت میکند در عین حال تلاش کرده تا از پوسته محافظهکاری خارج شده و اندکی پای خود را به تناسب قصه از خطوط قرمز فراتر بگذارد که در این امر نیز تا حدودی موفق بوده است.
محمد جلیلوند