رابرت ردفورد درگذشت
به گزارش فیلم نت نیوز، رابرت رد فورد بازیگر و کارگردان مطرح سینما در سن ۸۹ سالگی چشم از جهان فروبست.
رابرت ردفورد، بازیگر برجسته با ظاهر طلایی که برای کارگردانی فیلم «مردمان عادی» اسکار گرفت و بعدها به عنوان پدرخوانده سینمای مستقل با تاسیس موسسه فیلم ساندنس شناخته شد، در سن ۸۹ سالگی درگذشت.
سین دی برگر این خبر را به نشریه ورایتی اطلاع داد و تایید کرد.
او در بیانیهای گفت: رابرت ردفورد روز ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۵ در خانهاش در ساندنس، در کوههای یوتا، جایی که بسیار دوست داشت و در کنار عزیزانش بود، دار فانی را وداع گفت. فقدان او بسیار احساس خواهد شد و خانواده محترم ایشان درخواست حفظ حریم خصوصی دارند.
این بازیگر-کارگردان که در فیلمهای شاخصی مانند «بوتچ کسیدی و ساندنس کید»، «همان گونه که بودیم»، «کلاهبرداری»، «سه روز کندور» و «تمام مردان رئیسجمهور» درخشید، در سالهای اخیر کمتر در مقابل دوربین یا پشت آن فعال بود.
آخرین نقش بازیگری او در فیلم «انتقامجویان: پایان بازی» (۲۰۱۹) بود که در آن نقش الکساندر پیرس را دوباره ایفا کرد و در کنار بزرگان مارول مانند مایکل داگلاس و تیلیدا سوئینتون ظاهر شد.
ردفورد همچنین در فیلم «پیادهروی در جنگل» به نقشآفرینی پرداخت که به عنوان یک اثر مستقل موفق شناخته شد و فیلم «پیرمرد و اسلحه» (۲۰۱۸) نیز با نقدهای مثبت همراه بود. او همچنین به عنوان تهیهکننده اجرایی پروژههای متعددی در تلویزیون حضور داشت که آخرین آنها سریال هیجانانگیز AMC به نام «بادهای تاریک» بود.
در دوران اوج خود در دهه ۷۰ میلادی، ردفورد کمتر بازیگری را داشت که به اندازه او ستاره بود؛ موهای بور و نامرتب، چانهای قوی و لبخندی میلیوندلاری از ویژگیهای او بود. با فعالیتهای محیط زیستی، نگاه ضد ساختار به فیلمسازی و تلاشهای پیشگامانهاش در حمایت از فیلمسازان مستقل، ردفورد توانست شهرت خود را به ابزاری برای تغییر قواعد بازی و پیشبرد برنامههای خلاقانهاش تبدیل کند.
همچون گری کوپر، گرگوری پک و استیو مککوئین، ردفورد هرگز بازیگری با دامنه وسیع نبود اما به عنوان یک ستاره سینما، در اوج دوران خود کمتر کسی توان رقابت با او را داشت.
سیدنی پولاک فقید در سال ۲۰۰۲ به وریتی گفت: «او بازیگری بسیار غریزی و فوری است. به نظر من کاری که انجام میدهد مطالعه شده یا از پیش طراحی شده نیست. او کاملاً برعکس بازیگری است که دوست دارد تمرین کند و همه چیز را به دقت مشخص کند.»
ردفورد از سال ۱۹۵۹ بین تلویزیون و تئاتر در نوسان بود؛ او در برنامههایی چون «پری میسون»، «پلیهاوس ۹۰»، «آلفرد هیچکاک پرزنتز» و «زون گرگ و میش» ظاهر شد و در صحنه نیویورک نیز با نمایشهایی مانند «داستان بلند» (آغاز کار تئاتریاش) و «پا برهنه در پارک» (۱۹۶۳) بازی کرد؛ نقشی که بعدها در نسخه سینمایی ۱۹۶۷ در کنار جین فوندا تکرار کرد.
اولین حضور سینماییاش در فیلم «جنگ شکار» (۱۹۶۲) بود که در آن با بازیگر جوان دیگری به نام پولاک همبازی شد، کسی که بعدها در هفت فیلم او را کارگردانی کرد، از جمله «از آفریقا» و «اسبسوار برقی».
پس از بازی در دو فیلم با ناتالی وود – «درون دیزی کلوور» (۱۹۶۵) و «این ملک محکوم است» (۱۹۶۶) که اولین همکاریاش با پولاک بود – ردفورد با نقش «ساندنس کید» در کنار پاول نیومن در فیلمی که پرفروشترین فیلم سال ۱۹۶۹ شد، به شهرت رسید.
در سال ۱۹۷۲، فیلمهای «سنگ داغ» و «نامزد» نقشهای محکم دیگری برای او به ارمغان آوردند تا اینکه با فیلم موفق وسترن «جرمایا جانسون» و همکاری مجدد با نیومن، نامزد اسکار شد. فیلم «کلاهبرداری» (۱۹۷۳) که بهترین فیلم سال انتخاب شد، سه سال متوالی او را به ستاره شماره یک باکس آفیس تبدیل کرد.
در همین سال، ردفورد نقش عاشقانهاش در کنار باربرا استرایسند در «همانگونه که بودیم» را تثبیت کرد که با وجود نقدهای متوسط، ۵۰ میلیون دلار فروش داشت و اعتبار او را بیشتر کرد.
در دهههای ۸۰ و ۹۰، او به نقشهای بالغتری پرداخت؛ از بازیکن میانسال بیسبال در «طبیعی» گرفته تا شکارچی آزاد و خوشگذران در «از آفریقا» و قمارباز بیرحم در «پیشنهاد نامناسب».
ردفورد با بازی در نقشهایی که اغلب سرد، طعنهآمیز و حتی دشوار بودند، به موفقیت رسید. در فیلمهایی مانند «این ملک محکوم است»، «اسکیباز سراشیبی» و «به آنها بگو ویلی بو اینجاست»، نقش شخصیتهای سرسخت را ایفا کرد که با این حال جذابیتش غیرقابل انکار بود.
پولاک درباره او گفت: «او بازیگری بسیار شجاع است. بخش بزرگی از محبوبیت باب به خاطر آن چیزهایی است که او بیان نمیکند.»
در کنار جایگاه ردفورد به عنوان یکی از بازیگران محبوب هالیوود در دهههای ۷۰ و ۸۰، میراث مهم دیگری که از خود به جا گذاشت، تأسیس مؤسسه فیلم ساندنس و جشنوارهای به همین نام بود.
در سال ۱۹۸۱، ردفورد با وجود درخشش در کارگردانی و دریافت اسکار برای «مردمان عادی» (۱۹۸۰)، موسسهای در کوههای یوتا پایه گذاشت که کارگاه کوچکی برای فیلمسازان مستقل بود و به مرور به نماد انقلاب سینمای مستقل تبدیل شد. جشنواره ساندنس نیز به مهمترین رویداد سینمایی آمریکا برای فیلمسازان نوپا و مدیران خرید فیلم بدل گردید.
جف گیلمور، مدیر همکار سابق جشنواره در سال ۲۰۰۲ گفت: «فکر میکنم او همیشه به دنبال راههای جدید برای خودش است چون فردی است که همیشه به دنبال چالشهای تازه است.»
فرانک پیرسون، نویسنده و کارگردان و رئیس آکادمی اسکار در آن زمان، افزود: «ساندنس تنها یکی از دستاوردهای واقعاً شگفتانگیز اوست. وقتی کل فعالیتهایش را به عنوان تهیهکننده، کارگردان و بازیگر نگاه میکنید، تعداد کمی پیدا میشوند که تا این حد به آرمانهایشان وفادار باشند.»
فیلم «اسکیباز سراشیبی» (۱۹۶۹) نقطه عطفی در فعالیتهای ردفورد بود؛ او شرکت تولیدی خود، وایلدوود اینترپرایزز را تأسیس کرد و با «رایسر» و «نامزد»، دو فیلمی که درباره «رویای آمریکایی» و آنچه او «پیروزی پرهزینه» نامید، برنامهریزی کرده بود، به دنیای سینما نگاه متفاوتی داشت.
ردفورد درباره این مجموعه فیلمها گفته بود: «میخواستم این داستانها درباره آمریکا، آمریکایی که میشناختم، تعریف کنم. شعارهایی که به عنوان کودک به ما میگفتند مثل ‘مهم نیست که ببازی یا ببری، مهم این است که چگونه بازی کنی’، دروغ بود. میخواستم درباره آن دروغ فیلم بسازم.»
هرچند قسمت سوم این سهگانه ساخته نشد، او در سالهای بعد درباره بازگشت به نقش بیل مککی در «نامزد» فکر کرد اما از این کار منصرف شد چون به گفته خودش «جورج بوش جلویش را گرفت».
ردفورد در حالی که در دوران اوجش به دلیل چهره مردانه و قدرتمندش شناخته میشد، در کارگردانی آثارش حساسیتی خاص نشان داد؛ فیلمهایی مثل «رودی که از آن میگذرد»، «نمایش سوال» و «افسانه باگر ونس» همگی درباره قهرمانان بور و گمشدهای بودند که به دنبال رستگاری بودند.
در سالهای پایانی، بیشتر بر مسائل محیط زیستی تمرکز کرد و از محافظت پناهگاه حیاتوحش قطب شمال آلاسکا دفاع کرد.
دو فیلم آخر کارگردانیاش «شیرها برای برهها» (۲۰۰۷) و «توطئهگر» (۲۰۱۰) هر دو به موضوعات سیاسی و اجتماعی پرداختند، اگرچه بسیاری آنها را درسهای مدنی بزرگنمایی شده میدانستند. فیلم «شرکتی که با آن زندگی میکنی» نیز داستان یک فعال سابق Weather Underground بود که سالها بعد هویتاش فاش میشود.
ردفورد در فیلم «همه چیز گمشده است» (۲۰۱۳) اجرای تقریباً بیکلام و بسیار خامی داشت و در «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» (۲۰۱۴) نقش ضدقهرمانی بازی کرد که یادآور شخصیتهایش در «سه روز کندور» و «تمام مردان رئیسجمهور» بود. در «حقیقت» (۲۰۱۵) نقش خبرنگار CBS، دن رادر را ایفا کرد که داستان جنجالی «۶۰ دقیقه» درباره خدمت جورج دبلیو بوش در گارد ملی را روایت میکرد.
ردفورد در سال ۲۰۰۲ به وریتی گفت: «من معتقدم فیلمسازی فعالانه جایگاه ویژهای دارد. فکر میکنم تمرکز بر مسائل اجتماعی و فرهنگی زمانهمان بسیار ضروری است، بهویژه مستندها که حقیقت در رسانههای سنتی سختتر یافت میشود.»
رابرت ردفورد در سال ۱۹۳۶ در سانتا مونیکا، کالیفرنیا به دنیا آمد. او در سال ۲۰۰۹ درباره کودکیاش گفت: «یکی از خوشترین دوران زندگیام بود چون همه متحد برای تلاشهای جنگ بودند».
پس از جنگ و در نوجوانی، او به ورزش و هنر روی آورد اما از همان ابتدا به نهادها و سیستمها بدبین بود. او در ۱۳ سالگی در مراسمی با حضور سناتور ریچارد نیکسون شرکت داشت که با احساس عمیق بدبینی آن لحظه را به یاد میآورد.
ردفورد در دوران دبیرستان مشکلاتی داشت و از دانشگاه کلرادو که بورس ورزشی بیسبال گرفته بود، به دلیل ضعف در درس و رفتارهای شورشی اخراج شد.
او با درآمد از کارهای مختلف توانست یک سال در اروپا به عنوان نقاش بگذراند اما به جای بازگشت به لسآنجلس، به نیویورک رفت و در آکادمی هنرهای دراماتیک تحصیل کرد و بازیگری را آغاز نمود.
سیدنی پولاک در سال ۲۰۰۸ درباره میراث ردفورد به وریتی گفت: «عدهای او را برای فیلمهای غیرمتعارف مثل ‘نامزد’ یا ‘اسکیباز سراشیبی’ به یاد خواهند آورد. عدهای دیگر او را به عنوان بازیگر بزرگ نقشهای عاشقانه در ‘همان گونه که بودیم’ خواهند شناخت. گروهی از او به عنوان نیروی محرکه ظهور سینمای مستقل یاد خواهند کرد و برخی نیز ‘مردمان عادی’ را به عنوان آغاز کارگردانی تأثیرگذار به یاد خواهند داشت. یک چیز همیشه درباره او بود و هست: غیرقابل پیشبینی بودن. فکر میکنم او به نوعی از انجام آنچه انتظارش را دارند، لذت میبرد».
ردفورد از خود زنی به نام سیبیل ساگارز، دو فرزند و چند نوه به یادگار گذاشت.