«طوفان»؛ قصه عروسک‌هایی بی‌جان در طوفانی بی‌رمق

- 12 دقیقه مطالعه
فیلم «طوفان» دومین اثر بلند جان مک‌‌لین می توانست یک فیلم دیدنی باشد ولی نقطه ضعف هایی دارد که در کل فیلم را ماندگار نمی کند.

به گزارش فیلم نت نیوز، «طوفان» (Tornado) محصول سال ۲۰۲۵ انگلستان داستان دختری ژاپنی به همین نام است که در سال ۱۷۹۰ در جزایر بریتانیا، به همراه پدرش که یک ‌سامورایی و عروسک‌گردان است، تور عروسک‌گردانی اجرا می‌کنند.

تماشای «طوفان» در فیلم نت

«طوفان» دومین اثر بلند جان مک‌‌لین بعد از ۱۰ ‌سال است. او پس از تجربه‌ فضایی وسترن و ماجراجویانه سراغ تجربه متفاوت‌تری رفته است؛ تجربه‌ای که اکثر کسانی که آن را تماشا خواهند کرد، احتمالا از ساخته ‌شدنِ آن کاملا خوشحال و راضی نخواهند بود.

اگر فیلم را دیده باشید حتما این موضوع توجه تان را جلب کرده که از همان ابتدا با شعری از آرسنی تارکوفسکی روبه رو هستیم:

«من با کمال میل

برای داشتن یک مکان امن و گرم

زندگی‌ام را فدا می‌کردم

اگر زندگی، مثل یک سوزن پرنده نبود

که مرا همچون نخ

در دنیا به دنبال خود بکشد.»

این شعر و فلسفه‌ پشت ‌سر آن، نوید تماشای اثری را می‌دهد که حداقل به این ویترین اولیه خود شبیه و پایبند باشد، اما متاسفانه به ‌هیچ وجه این گونه نیست.

tornado movie

فیلمنامه: پاشنه‌ آشیل

بزرگ‌ترین مساله فیلم که باید درباره‌‌ آن صحبت کرد، فیلمنامه است. فیلمنامه را کارگردان اثر به تنهایی نوشته و شاید این انتخاب او منجر به کیفیت بسیار پایین فیلمنامه شده‌ است. بیننده با شروع فیلم، شاهد فرار دختر و پسری از بالای تپه‌هاست. آن‌ها به دلایلی نامعلوم در‌حال فرار از دست گروهی هستند که ریاستشان را شوگرمن با بازی تیم راث برعهده دارد. در ابتدا به ‌نظر می‌آید آنها خواهر و برادرند اما این ظن، زمانی که دختر بدون ‌توجه به پسر راهش را از او عوض می‌کند، از ‌بین می‌رود. این تعقیب ‌و گریز، بیست‌دقیقه زمان می‌برد تا فیلمنامه با فلاش‌بکی به همان مدت، بیننده را با دلایل وقایع پیش‌آمده و تعقیب ‌و گریز ناشی از آن آگاه کند.

در طول روایت این قصه شاهد حفره‌های فراوانی هستیم، تصمیم‌هایی که کاراکتر‌ها اتخاذ می‌کنند غیرمنطقی و اتفاقاتی که از سر شانس برایشان می‌افتد، بیش از اندازه است. بیننده‌ تیزبین به چنین تصمیماتی از سوی کاراکتر‌ها و اتفاقات برآمده از آن تصمیمات معترض و درک خط ‌داستانی و باور‌ آن برایش دشوار می‌شود. در واقع این حس به بیننده منتقل می‌شود که این شکل‌گیری و پیش‌روی درام فیلم «طوفان» بی‌منطق و فکرنشده است. حتی لحظات دلهره‌آور و هیجان‌انگیزی که در پی این اتفاقات به بیننده منتقل می‌شوند تاثیر آنچنانی نمی‌گذارند و بیننده‌ای که با شوق و ذوق به تماشای فیلم نشسته با پیشروی فیلم، میلش را به تماشا از دست می‌دهد به عنوان مثال در صحنه تعقیب و گریز، شوگرمن و دار و دسته‌اش خانه‌ای را که دختر در آن پنهان شده ‌است، پیدا می‌کنند. دختر در فضای بسته‌ تنگ و تاریکی جا خورده است که هیچ‌کس نمی‌تواند او را بیابد، اما او بلافاصله و بدون دلیلِ محکم و منطقی، تصمیم می‌گیرد از آنجا بیرون بیاید. در نتیجه در چنگ آن‌ها می‌افتد و به شکل ساده‌لوحانه‌ای نیز از دست آنها فرار می‌کند. این نوع از فرارها و به دام افتادن‌های احمقانه به وفور در فیلم وجود دارد. یا در سکانس فلاش ‌بک، بیینده شاهد تمامی جزئیات اتفاق‌افتاده است. کنجکاوی بیش ‌از ‌اندازه و دخالت دختر در دزدیدن طلاهایی که متعلق به شوگرمن بوده است، او، پدر و تیم شعبده‌بازی را که در آن منطقه برای اجرای برنامه‌ خود حضور داشتند، به خطر می‌اندازد بنابراین هرچه فیلم پیش می‌رود، تماشاگر، فاصله بیشتری از روایت و کاراکتر‌ها می‌گیرد و دیگر برایش اهمیتی ندارد چه بلایی سر تورنِیدو می‌آید یا عاقبت طلاها چه می‌شود و این اتفاق بدترین اتفاقی است که می‌تواند برای یک فیلم بیفتد.

شخصیت‌پردازی: غایب

همانطور که در بالا اشاره شد یکی دیگر از ضعف‌های اساسی فیلم «طوفان»، شخصیت‌پردازی سطحی کاراکتر‌ها است و هیچ ‌شخصیتی نیست که در فیلم ساخته شود. حتی شخصیت‌های اصلی، تورنِیدو و شوگرمن هم برای مخاطب قابل ‌قبول نیستند. در روایت‌گری سینمایی هر تصمیمی که توسط نقشی اتخاذ می‌شود از یک شخصیت مشخصی بر‌می‌خیزد. این شخصیت نیز از زندگی زیسته‌ کاراکتر، محیط زندگیش و خانواده‌ای که در آن بزرگ شده است، حاصل می‌شود. احساسات، تفکرات، نیاز‌ها و انتخاب‌های کاراکتر‌ها به مانند یک نخ تسبیح به یکدیگر متصل‌اند و در کنار هم مجموعه ویژگی‌هایی را می‌سازند که می‌توان آن را یک شخصیت نامید، اما در «طوفان» چنین چیزی وجود ندارد. تصمیمات و احساسات کاراکتر‌ها متنقاض و بعضا غیر قابل ‌باور هستند در نتیجه امکان همدلی با کاراکترها غیرممکن می‌شود برای نمونه، تورنِيدو در ابتدای فیلم، پسرک را از گاری پدرش به بیرون پرت می‌کند، هیچ اهمیتی به او نمی‌دهد و حتی از مردن او ناراحت نمی‌شود، اما در انتهای فیلم بدون اینکه تحولی برای تورنیدو صورت بگیرد، او برای پسرک گریه می‌کند یا از تصمیم هایی که منجر به اتفاقات ناخوش بعد از آن می‌شود، در جایی از فیلم احساس پشیمانی و درجایی دیگر احساس رضایت دارد. دوگانگی احساسی او، ناشی از شکل‌ نگرفتن درست و عمیق کاراکتر تورنِیدو است که هرگونه تحول شخصیتی را برای بیینده مسخره و بی‌معنا می‌کند.

صداگذاری: درخشان

از نکات مثبتی که نیاز به اشاره دارد، صداهای سینمایی فیلم است. از همان سکانس آغازین، صداها هستند که بیشتر از تصویر خودنمایی می‌کنند. صداهای باد در مزارع می‌پیچد و خش‌خش علف‌زارها را بلند می‌کند. نوای پرندگان جنگلی از جمله دارکوب تجربه‌ای نزدیک به واقعیت می‌سازد و صدای زنگوله‌ و کاغذ‌ها که با باز و بسته‌شدن در‌ به گوش می‌رسد، تجربه صدایی فیلم را متمایز و ویژه می‌کند. در صداگذاری برخلاف سایر قسمت‌های دیگر فیلم، همه‌چیز با دقت و جزئیات انتخاب شده‌ است تا فضای آن منطقه‌ باد‌خیز جزیره‌ای به بهترین شکل منتقل شود.

از موسیقی ‌متن نیز در جای‌جای فیلم برای القای دلهره‌ بیشتر و هیجان بالاتر استفاده شده است. هرچند نقص‌های فراوان قصه و فیلمنامه، وظیفه انتقال حس را بیشتر به صداها منتقل کرده است تا تصویر، اما موسیقی‌ متن هر چقدر تلاش کند نمی‌تواند جای خالی و مهم یک روایت سینمایی درست، اندازه و درگیر‌کننده را پر کند.

tornado movie

کارگردانی و فیلمبرداری: غیرحرفه‌ای

از کارگردانی و فیلمبرداری فیلم نیز تمجید چندانی نمی‌توان کرد. جان مک‌لین شعری از تارکوفسکی را بر در ورودی نمایش فیلمش چسبانده که با مضمون فیلمش در تضاد است. هرچند در شعر تارکوفسکی شاهد اشاره به ناآرامی، بی‌ثباتی و سرگشتگی زندگی هستیم اما در فیلم مک‌لین این زندگی نیست که انسان را سرگشته کرده است. بلکه انتخاب کاراکتر اصلی‌ ما، تورنِیدو، یک انتخاب کاملا اختیاری به سوی ناآرامی و سرگشتگی است. مک‌لین همچنین در انتخاب پشت ‌شاخه‌‌ها برای گذاشتن دوربین و ضبط نماهای اولین سکانس فیلمش، از همان ابتدا خود را متزلزل و ذوق‌زده نشان‌ داده است. او پایبند اما ناتوان به اجرای اصول کارگردانی سینمای هالیوود است. فیلمی که ساخته است با وجود سرگرم‌کردن مخاطب در طول نود دقیقه، فراموش‌شدنی و یکبار‌مصرف است. تصاویر ضبط ‌شده نیز صرفا دارای زیبایی‌های طبییعی مناطق جزیره‌ای بریتانیاست و منوط به وزش باد، غروب خورشید، نماهای جنگلی و دریاچه است. نمایی وجود ندارد تا لایق ستایش نگاه متفاوت و هنرشان باشد.

چند نکته‌ مثبت

در کنار تمامی ایرادات و نواقصی که فیلم دچارش است، نکاتی وجود دارد که به ‌‌دلیل دیدنی و سرگرم‌کننده‌ بودنشان گفتنی است:

  • تیم راث در نقش شوگرمن بسیار کاریزماتیک و جذاب است. با شروع فیلم توجه و تمرکز تماشاگر بیش از سایر شخصیت‌ها به تیم ‌راث جلب می‌شود. کسی که تا حد زیادی بار سرگرمی و جذابیت فیلم را به دوش می‌کشد.
  • عروسک‌گردانی تورنِیدو و پدرش
  • حماقت‌ها و کند‌ذهنی‌ اعضای تیم شوگرمن در اجرای دستورات
  • نحوه کشته‌‌شدن اعضای تیم شوگرمن و شمشیربازی تورنِيدو

نتیجه

در نهایت، «طوفان» یک تجربه‌ متفاوت سینمایی نخواهد بود. صداهای آن گوش‌ها را نوازش خواهد داد و مخاطب ‌باحوصله را سرگرم خواهد کرد اما برای بینندگان جدی‌تر و مشتاق آثاری با رویکردی جدیدتر، به سختی قابل تحمل خواهد بود. نکته‌ مشترک و مهمی که وجود دارد این است که «طوفان» بلافاصله بعد از اتمام، از یاد هر دو دسته از بینندگان خواهد رفت.

رامتین امانی

 

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها