نگاهی به فیلم جدید کارگردان «انگل»
«میکی ۱۷» یک فیلم متفکرانه علمیتخیلی یا یک ناامیدی بزرگ؟
به گزارش فیلمنت نیوز، کمی بیش از ۵ سال قبل بود که فیلم «انگل» به کارگردانی بونگ جون هو با کسب جایزه بهترین فیلم در مراسم اسکار سال ۲۰۲۰ به اولین فیلم غیرانگلیسیزبان برنده این جایزه و اولین فیلم محصول کره جنوبی دریافتکننده جایزه اسکار (در هر رشتهای) تبدیل شد. بونگ جون هو پیش از این موفقیت هم فیلمساز مهمی بود و با ساخت آثاری چون «خاطرات قتل» (۲۰۰۳)، «میزبان» (۲۰۰۶)، «مادر» (۲۰۰۹) و «اسنوپیرسر» (۲۰۱۳) در میان سینمادوستان جایگاه ویژهای داشت اما تاریخسازی «انگل» انتظارات را از او بهشکل بیسابقهای بالا برد.
«میکی ۱۷» اولین ساخته بونگ جون هو پس از «انگل» است. این فیلم علمیتخیلی و کمدی، داستان مرد جوانی به اسم میکی (با بازی رابرت پتینسون) را روایت میکند که بهعنوان فدایی در یک پروژه جاهطلبانه فضایی ثبتنام کرده است. او در این پروژه ماموریتهایی بسیار خطرناک را انجام میدهد و بعد از هر بار کشتهشدن، نسخه جدیدی از او از طریق تکثیر ژنتیکی تولید میشود. ماجرا زمانی پیچیده میشود که یکی از این موارد مطابق انتظار پیش نمیرود. علاوه بر پتینسون، بازیگرانی چون مارک رافلو، تونی کولِت، استیون ین و نائومی آکی نیز در فیلم جدید بونگ جون هو نقشآفرینی کردهاند. همچنین حضور داریوش خنجی در مقام فیلمبردار، عنصر دیگری است که میتواند «میکی ۱۷» را برای سینمادوستان ایرانی به فیلم کنجکاویبرانگیزتری تبدیل کند. با وجود این همه ویژگی بالقوه جذاب، آیا «میکی ۱۷» میتواند انتظارها را از سازنده «انگل» برآورده کند؟
فیلمنت میکی ۱۷ را با دوبله اختصاصی و زیرنویس فارسی در دسترس سینمادوستان قرار داده است

نگرش سیاسی
کسانی که سینمای بونگ جون هو را دنبال کردهاند، میتوانند تا حدی رویکرد سیاسی «میکی ۱۷» را حدس بزنند. کارگردان «اسنوپیرسر» و «انگل» دل چندان خوشی از سرمایهداری ندارد و «میکی ۱۷» هم جلوه دیگری از انتقادات بونگ جون هو را نسبت به نظام سرمایهداری نشان میدهد. مطابق آنچه فیلم نشان میدهد، تضاد طبقاتی که از دید مخالفان سرمایهداری بخشی ذاتی و جداییناپذیر از این نظام اقتصادی تصور میشود، منجر به استثمار ترسناک طبقه کارگر میشود. همانطور که آلیسون ویلمور، منتقد ولچر، در مورد «میکی ۱۷» نوشت، بونگ در نمایش ویرانشهرهای سرمایهداری تبحر دارد و در فیلم تازهاش هم سراغ حوزه تخصصیاش رفته است.
فارغ از موافقت یا مخالفت ما با نگرش سیاسی «میکی ۱۷»، درونمایه ذکرشده چندان بدیع نیست. در تاریخ سینما فیلمهای بسیاری با نگرش مشابهی ساخته شدهاند. چنین بهنظر میرسد که راهحل بونگ جون هو برای فرار از تبدیلشدن ساختهاش به یک فیلم تکراری، نه عمقبخشیدن به درونمایه سیاسیاش و دوری از تکرار کلیشههای فکری بلکه تلاش برای برقراری پیوند میان وقایع داستان با برخی از حوادث روز است. شخصیت منفی فیلم، کنت مارشال (با بازی مارک رافلو)، سرمایهداری است که روی یک پروژه عظیم فضایی سرمایهگذاری میکند. هر چند این توصیف یکخطی ممکن است ما را یاد چهرهای چون ایلان ماسک بیاندازد اما توجه به اینکه او زمانی سِمَتی سیاسی داشته، بهتازگی شکستهایی را در انتخابات تجربه کرده و جایگاهش را از دست داده است و حالا در تلاش است تا با رفتارهایی پوپولیستی و استعمارگرانه قدرت سیاسیاش را احیا کند، آشکارا یادآور فرد مشهور و جنجالی دیگری است. یک راهنمایی: شاید بونگ جون هو زمانی که «میکی ۱۷» را جلوی دوربین میبرد انتظار نداشت چنین نتیجهای در انتخابات ۲۰۲۴ آمریکا رقم بخورد! البته خود فیلمساز این نکته را انکار کرده است که مارشال نسخه تمسخرآلودی از دانلد ترامپ است و به این اشاره کرده است که کاراکتر منفی «میکی ۱۷» ترکیبی از سیاستمداران مختلفی در طول تاریخ است ولی شواهدی که خودِ فیلمها عرضه میکنند معمولا قابلاعتمادتر از تعابیر فیلمسازان هستند!
تبدیلشدن مسیر حرکت فیلم به نمایشی استعاری از شرایط امروز، ممکن است «میکی ۱۷» را به فیلمی دارای تاریخ مصرف مشخص تبدیل کرده باشد اما مشکل فراتر از این حرفها است. تمرکز بونگ جون هو روی این اشارات کنایی باعث شده تا جنبه بنیادیتر داستان عمق چندانی پیدا نکند. صرفاً با نمایشی کلّی و شعاری از یک جامعه طبقاتی روبهروییم و در این راه، بسیاری از نکات قابلبحث عملا بیپاسخ میمانند. بنابراین اگر کسی با نگرش ایدئولوژیک فیلم زاویه داشته باشد ممکن است با ابهامات و پرسشهای زیادی روبهرو شود؛ پرسشهایی از این قبیل: اگر میکی تخصص ویژهای داشت که به کار آن پروژه بیاید، آیا باز هم ناچار بود بهعنوان یک «فدایی» به آن سفر فضایی برود؟ مگر کسی او را مجبور کرده بود که برای رفتن به این سفر چنین جایگاه نازل و ترسناکی را انتخاب کند؟ مگر آدمهای دیگری که در طول فیلم در جبهه خیر قرار میگیرند و تقریبا همگی سِمَتهای کلیدیتری دارند، در همین سیستم سیاسی و اقتصادی رشد نکردهاند؟ چطور آنها توانستهاند در این نظام ناعادلانه به جایگاه مناسبتری برسند؟

شخصیتپردازی و روایت
وقتی به جزئیات شخصیتپردازی و روایت قصه در «میکی ۱۷» توجه کنیم، اوضاع بدتر میشود! شخصیتهای منفی فیلم پرداختی کاملاً تیپیک و کلیشهای دارند و نگاه تکبعدی فیلمساز به آنها باعث میشود تقابلهای انسانیِ فیلم فاقد عمق و پیچیدگی عاطفی باشند. از سوی دیگر، در فیلم شاهد شخصیتهایی هستیم که انگار بهزور به داستان اضافه شدهاند و کارکردی بیش از کلیشهایترین نمونههای سینمای آمریکا پیدا نمیکنند. شخصیت کای کاتز (با بازی آناماریا وارتولومی) که بهعنوان متحد میکی از میانههای داستان وارد میشود، یکی از این شخصیتها است که نه میتواند هیجانی به خردهداستان عاشقانه ببخشد و نه آنقدر با درونیات او آشنا میشویم که بهطور مجزا هویتی جذاب پیدا کند. از آن بدتر، شخصیتهای معدودی هستند که ناگهان متوجه میشویم علیه نظم حاکم در حال کار کردن هستند و آنها هم بدون مقدمه چنین نقشی پیدا میکنند. این نوع سهلانگاری محدود به کاراکترها نیست همچنین میتوان به ابزاری (بهطور ویژه دستگاهی که میتواند صحبتهای انسانها و گونههای بیگانه را برای هم ترجمه کند) اشاره کرد که حضور آن هم خلقالساعه بهنظر میرسد. ظهور دستگاهی که قرار است یک گره کلیدی را از کار قهرمان باز کند یادآور یکی از ایدههای همیشگی و تکرارشونده فیلمهای جیمز باند است: جاییکه شخصیت کیو (Q) در ابتدای هر فیلم مجموعهای از ابزار مرتبط با فنآوری را در اختیار قهرمان قرار میدهد و در طول فیلم، بهشکل بامزهای، تکتک این تجهیزات به کار جیمز باند آمده و به او در فرار از مخمصه کمک میکنند.
در «میکی ۱۷» هم بهنظر میرسد هر وقت کار گره میخورد با شخصیت یا وسیلهای آشنا میشویم که قرار است دقیقا در راستای رفع آن مشکل به قهرمان کمک کند. با این وجود، دو تفاوت عمده میان دو نمونه ذکرشده وجود دارد: اول اینکه معرفی وسایل در فیلمهای جیمز باند در همان ابتدای فیلم انجام میشود و حدسزدن اینکه هر کدام از آن تجهیزات قرار است چگونه به کار قهرمان بیایند، خودش یکی از پرسشهایی است که تماشاگر را در طول فیلم به چالش دعوت میکند درحالیکه در «میکی ۱۷» چنین بهنظر میرسد که هنگام نوشتن فیلمنامه هر جا بنبستی منطقی پدید آمده، شخصیت یا ابزار جدیدی برای عبور از آن پیچ خلق شده است! تفاوت دوم در این است که خودِ فرایند تطابق نعلبهنعل وسایل طراحیشده توسط کیو با آنچه جیمز باند در طول فیلم برای نجات از بحرانهای مختلف به آنها نیاز دارد، به یکی از ایدههای طنازانه فیلمها تبدیل میشود درحالیکه در «میکی ۱۷» کمکی به افزایش بار کمیک اثر نمیکند تا لااقل بتوان سادهانگاریهای ذکرشده را چنین توجیه کرد.
در یادداشتی نسبتا منفی که در ورایتی در مورد «میکی ۱۷» نوشته شده بود، به این ایده بامزه اشاره شده بود که فیلم تازه بونگ جون هو بیشباهت به شخصیت شرورش نیست: شلخته و علاقهمند به نصیحتگری! شاید بتوان بخشی از مشکل «میکی ۱۷» را با اشاره به گزاره مشابهی پیدا کرد. سردرگمیِ فیلم هم بیشباهت به ازخودبیگانگیِ دستداده به قهرمان داستان نیست. دوری از محیطی که بونگ جون هو در آن بزرگ شده و بهترین آثارش را در آن ساخته است و همچنین تلاش او برای نقد سرمایهداری در عین تلاش برای بهدست آوردن دل سیستمی مبتنی بر الگوهای سرمایهداری که پشت فیلم او قرار دارد (کمپانی برادران وارنر یکی از تهیهکنندگان و همچنین توزیعکننده «میکی ۱۷» است) باعث شده است تا با فیلمی سرگردان روبهرو باشیم: فیلمی که میخواهد مصائب یک کارگرِ ازخودبیگانهشده را به تصویر بکشد اما خود دچار ازخودبیگانگی میشود؛ فیلمی که میخواهد همچون آثار مدرن سینمایی با طمانینه سراغ شخصیتها برود و در عین حال جذابیتهای آثار سرگرمکننده سینمای آمریکا را داشته باشد اما نتیجه فیلمی است که مقدمهاش بیدلیل مطوّل بهنظر میرسد و بهاندازه نمونههای خوب جریان اصلی سینمای آمریکا سرگرمکننده هم نیست.
بونگ جون هو به چنان فیلمساز مهمی تبدیل شده است که سینمادوستان جدی نمیتوانند تماشای فیلمهای او را از برنامه خود حذف کنند اما واقعیت این است که بهسختی میتوان «میکی ۱۷» را یکی از آثار شاخص فیلمساز مستعد کرهای دانست.
آریا قریشی