خداحافظ ناخدا
ناصر تقوایی؛ کارگردانی که از زمان خود جلوتر بود
به گزارش فیلم نت نیوز، موج نوی سینمای ایران که در اواخر دهه چهل پایهگذاری شد و برابر سینمای تجاری و بیبنیه آن سالها قد علم کرد، تاثیر فوقالعادهای نیز روی سینمای ایران در چهار دهه اخیر گذاشت؛ همان سینمای متفاوتی که در دهه شصت دروازههای جهانی را روی فیلمسازان ایرانی باز و نگاه جهان را معطوف خود کرد. از میان این فیلمسازان، ناصر تقوایی یکی از کمالگراترینها بود که گزیده کار کرده و اندک آثار سینمایی از خود به جای گذاشت. تقوایی بدون تردید یکی از سه سریال مهم تاریخ تلویزیون ایران به نام «دایی جان ناپلئون» را ساخت و «باد جن» نیز یکی از بهترین مستندهای تاریخ سینمای کشورمان به حساب میآید که هنوز هم تازگی خود را از دست نداده است.
ناصر تقوایی صبح بیست و دوم مهرماه در هشتاد و چهار سالگی چشم از جهان فرو بست که به این بهانه نگاهی کوتاه به دو اثر شاخص سینمایی او میاندازیم. فیلمسازی مولف و به شدت ایرانی که جای خالیاش در سینمای ایران بیش از پیش حس خواهد شد. روحش شاد و در آرامش ابدی.
«ناخدا خورشید»: فیلمی برای تمام فصول
فیلم کالت سینمای ایران که بارها و بارها دیده شده و هر بار لذت کشف نکتهای پنهان مانده از چشم را به تماشاگران خود میبخشد. اقتباسی از کتاب «داشتن و نداشتن» نوشته ارنست همینگوی که سالها پیش از «ناخدا خورشید» نسخهای از آن توسط هاوارد هاکس ساخته شده است، اما بیهیچ اغراقی، نسخه تقوایی قویتر و تکان دهندهتر از کار درآمده و به بهترین شکل ممکن ایرانیزه شده است. قصه ناخدای یک دستی که از دست خواجه ماجد ثروتمند و صاحب قدرت بندر به تنگ آمده و با مستر فرهان دست همکاری میدهد.
«ناخدا خورشید» کاملترین فیلم ناصر تقوایی به حساب میآید که تمامی اجزای آن به درستی کنار هم قرار گرفته و شخصیتها اعم از اصلی و مکمل، صاحب هویت و شناسنامهدار هستند؛ از خود ناخدا و ملول تا مستر فرهان، سرهنگ و دارودسته وحشی تبعیدیها. آدمهایی از جنس همان آب و خاک که زندگیشان به شکلی دراماتیک به یکدیگر گره خورده و نقاط عطفی از جنس سینمای کلاسیک خلق میکند. در عین حال، فیلم کلاس درس دیالوگنویسی به حساب میآید که بسیاری از دیالوگها و مونولوگهایش گوشه ای از ذهن سینمادوستان حک شده و گهگاه نقل میشود به ویژه برخی دیالوگهای خود ناخدا که به شکل حیرتانگیزی از قید زمان رها شده و در هر برههای، به عمق جان شنونده مینشیند.
نمی توان از این فیلم گفت و اشارهای به گروه بازیگران فوق العادهاش نکرد؛ از داریوش ارجمند و سعید پورصمیمی تا علی نصیریان و فتحعلی اویسی که تقریبا بهترین نقشآفرینی عمر خود را در این فیلم ارائه کردهاند. طیف متنوعی از قهرمان، ضدقهرمان و بدمن که همگی به بهترین شکل نوشته و اجرا شدهاند. کارگردانی تقوایی هم چند پلهای بالاتر از سینمای ایران است و دکوپاژ فیلمنامه به لحاظ زیباییشناسی سروشکل حیرتانگیزی دارد برای مثال به سکانس عبور مستر فرهان از خرابههای شهر پیش از کشته شدن خواجه ماجد نگاه کنید.
«کاغذ بیخط»: روایتی ظریف از یک قصه زنانه
خیلی از کارگردان ها به سمت ملودرامهای زنانه رفته اند، اما تنها معدودی از آنها موفق به خلق اثری ماندگار شدهاند که ناصر تقوایی یکی از آنهاست. «کاغذ بیخط» که آخرین ساخته سینمایی او به حساب میآید، قصه زن جوانی به نام رویاست که از یک سو درگیر زندگی مشترک خود با جهانگیر و دو فرزندش است و از سوی دیگر ذهن داستانسرایی دارد که او را به سمت فیلمنامه نویسی میکشاند. تقوایی یکی از ملموسترین تصاویر سینمای ایران از زندگی زناشویی طبقه متوسط را به تصویر کشیده و آن را با عنصری به نام تخیل درآمیخته است.
فیلم هر چه پیشتر میرود، لایههای بیشتری پیدا کرده و زیرمتنها خود را به رخ تماشاگر میکشند آنهم با همین وسواس و کمالگرایی خاص تقوایی که در تمام سکانسهای «کاغذ بیخط» به چشم میآید به اضافه طنز گزندهای که در شخصیت جهانگیر نمود پیدا کرده است و به شکل حیرتانگیزی هولناک جلوه میکند مثل سکانس ماهی پاک کردن جهانگیر در حالی که روزنامههایی با تیترهای خاص زیر دست دارد. زوج خسرو شکیبایی و هدیه تهرانی در نقشهای اصلی فوقالعاده هستند و مکمل درخشانی به نام جمیله شیخی را کنار خود داشتهاند.
هنگامی که «کاغذ بیخط» را پس از گذشت بیش از بیست سال تماشا میکنیم، حسرتی عمیق به جان ما مینشیند؛ حسرت دوری بیست و سه ساله ناصر تقوایی از فیلمسازی و آثار مثبتی که میتوانست روی کلیت سینمای ایران به جای بگذارد.
محمد جلیلوند