«هنوز اینجا هستم»؛ زخمهای دیکتاتوری و پایداری امید
به گزارش فیلمنت نیوز، فیلم «هنوز اینجا هستم» ساخته والتر سالس، روایتی است که از دل تاریخ معاصر برزیل بیرون میآید و با پرداختی واقعگرایانه، ابعاد شخصی و اجتماعی ظلم یک دیکتاتوری نظامی را به تصویر میکشد. این اثر، نه صرفاً داستانی درباره یک خانواده، بلکه نمایشی از حافظه جمعی مردمی است که سرکوب را تجربه کردهاند. داستان فیلم درباره ناپدید شدن روبنس پایوا، سیاستمدار و مخالف دیکتاتوری برزیل در دهه ۱۹۷۰ است و فیلم از منظر همسر و فرزندان او روایت میشود. این روایت، بهرغم آنکه کاملاً خطی و کلاسیک است، موفق میشود حس فقدان و اندوه را با تاکید بر جزئیات زندگی روزمره منتقل کند.
«هنوز اینجا هستم» در اصل نوعی یادآوری است برای کسانی که شاید فراموش کرده باشند ظلم دیکتاتوری چگونه بر زندگی مردم سایه میافکند، اما نکته مهمتر این است که فیلم محدود به تاریخ برزیل نمیشود. این روایت، برای بسیاری از کشورهای درگیر استبداد قابل درک و لمس است. مردم کشورهای مختلف تجربهای حتی پیچیدهتر و دردناکتر از سرکوب و دیکتاتوری داشتهاند، میتواند داستان خانواده پایوا را نه فقط در بستر تاریخ برزیل، بلکه در مقیاس وسیعتری از سرکوبهای سیستماتیک و ناپدید شدنهای اجباری تحلیل کنند. شخصیت یونیس (با بازی فرناندا تورس)، همسر روبنس، نمادی از هزاران زنی است که شاهد سرکوب عزیزانشان بودهاند و در برابر سرنوشت نامعلوم آنها به مبارزه پرداختهاند.
سالس فیلم را با صحنههایی از زندگی معمولی آغاز میکند: خانوادهای که در ساحل بازی میکنند، میخندند و لحظات شادی را ثبت میکنند. این تصاویر بهظاهر خوشبینانه، در واقع پیشزمینهای است برای فاجعهای که در راه است. دیکتاتوری ناگهان خود را بر زندگی این خانواده تحمیل میکند، روبنس را از خانهاش بیرون میکشد و هرگز بازنمیگرداند. این صحنه، که به شکلی ظریف و بدون اغراق اجرا شده، یادآور هزاران نمونه از دستگیریهای ناگهانی و بدون بازگشت در رژیمهای سرکوبگر است.
تصویربرداری آدرین تیجیدو، با رنگهای گرم و سبک مستندگونه، این احساس را به مخاطب منتقل میکند که در حال مشاهده یک خاطره است، نه صرفاً یک بازسازی سینمایی. موسیقی فیلم نیز با بهرهگیری از آهنگهای کلاسیک برزیلی، حس نوستالژی و فقدان را تقویت میکند. اما در کنار این عناصر، بازی درخشان فرناندا تورس به فیلم قدرتی دوچندان میبخشد. شخصیت یونیس در طول فیلم از یک زن خانهدار معمولی به چهرهای مقاوم و تسلیمناپذیر تبدیل میشود که با هر مانعی که در مسیر حقیقتیابی قرار دارد، مقابله میکند.
نکته مهم در فیلم، تمرکز آن بر فرآیند ناپدیدسازی اجباری و تاثیر روانی آن بر بازماندگان است. اگرچه فیلم میتوانست با نشان دادن لحظات بیشتری از زندگی روبنس پیش از ربوده شدن، ابعاد شخصیتی او را پررنگتر کند، اما تصمیم سالس برای حفظ تمرکز بر بازماندگان، باعث میشود فیلم بیشتر از یک داستان شخصی، به نمایی از تاریخ سیاسی تبدیل شود. این نوع روایت، بهویژه برای مخاطبانی که خود تجربه سرکوب را از نزدیک لمس کردهاند، بسیار تاثیرگذار خواهد بود.
اما نقطه ضعف فیلم در پردازش بخشهای پایانی آن است. منتقدان بسیاری اشاره کردهاند که فیلم در دو بخش پایانی که مربوط به سالهای ۱۹۹۶ و ۲۰۱۴ است، تا حدی از شدت احساسی خود کاسته و روند روایت را کند میکند. با این حال، این سکانسها نیز اهمیت خاصی دارند، زیرا نشان میدهند که خاطره ظلم و سرکوب، حتی پس از دههها، همچنان در ذهن بازماندگان زنده میماند.
در نهایت، «هنوز اینجا هستم» نه فقط یک درام خانوادگی، بلکه بیوگرافی سیاسی از خاطرات سرکوبشدگان است. این فیلم، اگرچه درباره برزیل دهه ۱۹۷۰ ساخته شده، اما پیامی جهانی دارد و به مخاطبانی از سراسر جهان، به ویژه کسانی که تجربه دیکتاتوری و سرکوب را در کشورهای خود داشتهاند، این امکان را میدهد که از طریق آن، دردها و مقاومتهای خود را نیز به یاد آورند.
محمد سجادیان