دوگال ویلسون کارگردان:
«پدینگتون در پرو» ماجراجویی محض است/ ابرقهرمانی که خشونت نمیکند
به گزارش فیلم نت نیوز، ۱۰ سال پس از اینکه «پل کینگ» برای اولین بار خرس محبوب را به صفحه نمایش بزرگ آورد، پدینگتون هنوز برای کودکان و بزرگسالان جذاب و دوستداشتنی است. «پدینگتون در پرو» یک انیمیشن لایو اکشن کمدی ماجراجویی است که در سال ۲۰۲۴ به کارگردانی دوگال ویلسون (در اولین تجریه کارگردانی بلند خود) و توسط مارک برتون، جان فاستر و جیمز لامونت بر اساس داستانی از پل کینگ، سایمون فارنبی و برتون نوشته شده است. این فیلم، سومین قسمت از مجموعه فیلمهای پدینگتون است که بر اساس داستانهای «پدینگتون» اثر مایکل باند ساخته شده است. در این فیلم هیو بونویل، امیلی مورتیمر، جولی والترز، جیم برادبنت، کارلا توس، اولیویا کولمن، آنتونیو باندراس بازی کرده و بن ویشاو به عنوان صداپیشه پدینگتون به ایفای نقش پرداختهاند. این فیلم هم مثل اولین نسخه «پدینگتون» که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، با استقبال زیادی مواجه شده است. با این مقدمه به سراغ مصاحبه با کارگردان برویم.
مجله اینترنتی انیمیشن اسکوپ (animationscoop) با دوگال ویلسون کارگردان این فیلم سینمایی درباره نحوه ساخت، استرسها و کار با آنتونیو باندراس، مصاحبه کرده است که ترجمه آن را با هم میخوانیم.
*موفقیت فیلم در گیشه باید حس خوبی به شما داده باشد.
– قطعا همینطور است. بیش از هر چیز، احساس آرامش میکنم. برای من که تازهوارد این فرانچایز هستم، پیشنهاد کارگردانی این فیلم، فوقالعاده جذاب و در عین حال دلهرهآور بود. از دریافت پیشنهاد کارگردانی فیلم خیلی خوشحال شدم و به خودم افتخار کردم اما این حس به محض ورود به کار جای خود را به وحشت و اضطراب داد زیرا باید از استانداردهای بسیار بالایی پیروی میکردم.
*انتخاب شما به عنوان کارگردان «پدینگتون در پرو» همزمان شد با انتشار ویدیوی ملاقات پدینگتون و ملکه الیزابت دوم که در سراسر جهان سروصدا به پا کرد. یک هفته پرفشار برای شما.
– بله. یک هفته سخت! من آن موقع مشغول توسعه فیلمنامه بودم. زمانی که ویدیوی این دیدار منتشر شد، برای پیشتولید و کارهای مقدماتی به پرو رفته بودم. بههمین خاطر در ساخت ویدیو نقشی نداشتم. ایده ملاقات پدینگتون با ملکه الیزابت دوم فوقالعاده بود و بسیار خوب هم اجرا شد. در یک اتوبوس مسافرتی از شهر نازکا به لیما در پرو سفر میکردم تا در مورد لوکیشن فیلم تحقیق کنم که ویدیوی ملاقات پدینگتون با ملکه را در تلفنم دیدم. همان لحظه ضربان قلبم بالا رفت و بزرگی کار را تازه حس کردم. لندن بخش بزرگی از دو فیلم اول است. بنابراین حضور در پرو و انتخاب لوکیشنی جدید، توسعهای جسورانه به حساب میآمد. محیط جدید ماجراجویی پدینگتون، خیلی ذهنم را مشغول کرده بود و درگیر این موضوع بودم که چگونه پدینگتون را با حفظ همان جذابیت، همان نوآوری و همان کمدی بصری در این دنیای جدید قرار دهم. حالا حساب کنید در شرایط این استرسها، ویدیوی ملکه با پدینگتون هم منتشر شد و فشار کار را برایم ۱۰ برابر کرد.
*صحنههایی از پدینگتون جوان و فلشبکهایی با عمه لوسی وجود دارد و قطعاً کار انیماتوری زیادی انجام شده تا شخصیتهای ساختهشده با جلوههای ویژه در این محیط خوب به نظر برسند. این کار ترکیبی چقدر چالشبرانگیز بود؟
ـ با یک تیم فوقالعاده کار کردم که در دو فیلم اول هم حاضر بودند. یک کارگردان انیمیشن حرفهای و فوقالعاده به نام پابلو گریلو (Pablo Grillo) داشتیم. بن ویشاو (Ben Whishaw) را هم داشتیم که صدا، رفتار و منش پدینگتون را ارائه میکرد. این دو نفر واقعاً خالق روح بصری «پدینگتون در پرو» بودند. برای قرار دادن پدینگتون در این صحنهها یک تیم و تکنیک تثبیتشده داشتیم. روش کلی اینطوری بود که مثلاً فرض کنید صحنه داخلی قرار است در دفتر مادر روحانی (با بازی اولیویا کولمن) فیلمبرداری شود و همه بازیگران هم در آن محل حضور دارند. بنابراین، صحنههایی داشتیم که پدینگتون و شخصیتها همزمان در صحنه هستند. بازیگری به نام لورن برتراند (Lauren Bertrand) نقش پدینگتون را بازی میکرد. او دقیقاً کلاه و بارانی پدینگتون را میپوشید و با بازیگران تعامل و صحنهها را بازی میکرد. یعنی یکبار با لورن جای پدینگتون تمرین میکردیم تا همه بازیگران، صحنه را بشناسند. لورن متن پدینگتون را لبخوانی میکرد و کارهای او را در صحنه انجام میداد و بازیگران مقابل هم حرکاتش را حفظ میکردند.
بعد لورن از صحنه خارج میشد و بازیگران در صحنه میماندند و دیگر دقیقاً میدانستند کجا را نگاه و چگونه بازی کنند و احساسات را بروز دهند. سپس آن را فیلمبرداری و صحنه را بدون پدینگتون ضبط میکردیم. بعد پابلو و تیمش کار خود را شروع و با جادوی هنرشان، قسمت انیمیشنی را برای قرار دادن در صحنه خلق میکردند. در صحنههای بیرونی هم به همین منوال بود. تازه در صحنههای تعقیب و گریز که اکشن زیادی وجود داشت و پدینگتون زیاد زمین میخورد و پرواز میکرد و در آب شناور میشد، از بدلکاری اسپانیایی به نام خاویر مارزان (Javier Marzan) بهجای لورن استفاده میکردیم. خاویر به تمام معنا هنرمند است؛ یک کمدین بینظیر که کمی جثهاش بزرگتر از پدینگتون است. گاهی اوقات واقعاً ماسک پدینگتون را روی صورت خاویر میچسباندیم و یک تعقیب و گریز را حول موقعیت او توسعه میدادیم.
یک سکانس اکشن در پرده سوم وجود دارد که پدینگتون از صخرهها سقوط میکند و از پلهها پایین میدود. غیر از خاویر، بدلکاران دیگری هم به جای پدینگتون ایفای نقش کردند. بسیار مهم بود که نمایش فیزیکی واقعی او را هنگام شروع فیلمبرداری بینیم و بعداً کاراکتر انیمیشنی را به آن اضافه کنیم. البته صرفاً به پستولید اکتفا نمیکردیم. سعی میکردیم تا جایی که میتوانیم اطلاعات حرکتی پدینگتون را که لورن انجام میدهد، ضبط کنیم و بهعنوان الگو، روی پدینگتون بگذاریم.
تریلر فیلم «پدینگتون در پرو»
*از آنتونیو باندراس محبوب بگو. همکاری با او چطور بود؟
ـ تا پیش از اینکه جایگزین پل کینگ شوم، خط کلی داستان کاملاً مشخص شده بود. وقتی به پروژه اضافه شدم، احساس کردم کاراکتر هانتر (با بازی آنتونیو باندراس) که دنبال شهری گمشده به نام الدورادو است تا گنج پیدا کند، جای کار زیادی دارد. به این فکر کردم که ایده اجداد و تاثیرشان بر هانتر را توسعه بدهم. با خودم فکر کردم که چه مجموعه جالبی از شخصیتها و طیفی از دورههای مختلف استعمار آمریکای جنوبی میتوان ارائه داد؟ اینطوری بود که به این شخصیتها رسیدیم. خودش هم خیلی از این ایده استقبال کرد. باندراس یک بازیگر حرفهایاست که انگار ذهن کارگردان را میخواند. اغلب وقتی لباس شخصیتها را میپوشید، در آنها غرق میشد و طوری در نقش فرو میرفت که دلم نمیخواست آن سکانس را تمام کنم اما وقتی که لباس را در میآورد، دوباره آنتونیو باندراس میشد.
*بن ویشاو علاوه بر این فیلم و دو فیلم قبلی، در یک سریال انیمیشن هم صداپیشگی کرده است. کی و چگونه صدای پدینگتون به بن ویشاو رسید؟
-به نظر من فقط صدای بن به درد پدینگتون میخورد. منظورم این است که اگرچه او بازیگر بسیار خوبی است که نقشهای زیادی بازی کرده، اما هنگام تماشای دو فیلم اول پدینگتون، تصور اینکه آن صدا به یک انسان متعلق باشد، بسیار دشوار است. آنقدر خوب با شخصیت پدینگتون عجین شده که جور دیگری نمیشود تصورش کرد.
اولین بار که بن را برای خواندن فیلمنامه ملاقات کردم و در استودیوی صدا نشسته بودیم، او شروع به صحبت کرد. هدفون روی گوشم بود و چشمانم را بستم؛ بسیار عجیب بود. انگار پدینگتون در اتاق با من بود و حرف میزد و وقتی چشمانم را باز کردم، پدینگتون پیشم نبود، بن بود! چیزی جادویی در نحوه اجرای بن از این شخصیت وجود دارد که کاملاً بر آن منطبق است. علاوه بر این بن میداند چگونه آن دیالوگها را بیان کند. میفهمد که پدینگتون چه میگوید و چه حسی دارد.
*«پدینگتون در پرو» اولین تجربه کارگردانی فیلم بلند شماست. ویدیوهای موسیقی و تبلیغات زیادی ساختهاید. کارگردانی یک فیلم بیگپروداکشن با فاکتورهای بصری انیمیشن و بازیگران پرستاره چطور بود. کدام بخش کار شگفتزدهات کرد؟
– طولانی بودن فیلم! چون همانطور که گفتید من بیشتر درگیر آثار کوتاهتر بودهام. طولانیترین کاری که انجام دادهام، احتمالاً یک فیلمبرداری ۱۴ روزه بوده است. فیلمبرداری «پدینگتون در پرو» حدود سه ماه طول کشید! انگار که من قبلاً در دوی سرعت شرکت میکردم و حالا در یک ماراتون میدوم بنابراین مجبور شدم کارهای زیادی یاد بگیرم و خوشبختانه گروه به من کمک کرد تا خیلی زود خسته نشوم.
راستش در کارهای کوتاهتر، شیوهام این است که تا حد امکان جزییات را همانجا سر صحنه برنامهریزی میکنم و در همان لحظه انجام میدهم. اغلب کارها را هم خودم برعهده میگیرم. قصد داشتم از این رویکرد در این فیلم استفاده کنم که دیدم واقعاً نمیشود این مدلی کار کرد و به برنامهریزی جدیتری نیاز است. به همین دلیل به جای اینکه خودم استوریبرد بکشم، مجبور شدم سه آرتیست استوریبردر استخدام کنم و یاد بگیرم بخشی از مسوولیتها را به دیگران واگذار کنم که معمولاً شیوه من نیست زیرا دوست دارم کنترل همه جزییات را در دست داشته باشم. در فیلم بلند، حجم کار خیلی بیشتر است و مجبور شدم به تیمم اعتماد کنم. قسمت شگفتانگیز کار البته این بود که ترسم از واگذاری وظایف به دیگران ریخت! اعتماد به افراد فوقالعادهای که با آنها کار کردم کار سختی نبود. همان فیلمبردار دو فیلم اول، یعنی اریک ویلسون در پروژه حضور داشت. طراح تولید همیشگیام، اندی کلی هم بود. یک تدوینگر فوقالعاده و یک تیم جلوههای ویژه عالی کنار خودم داشتم بنابراین یکی از بزرگترین چیزهایی که عملاً یاد گرفتم، کار تیمی بود و اینکه میتوانم به دیگران اعتماد کنم تا به من کمک کنند و این وظیفه عظیم را انجام دهند.

یکی دیگر از بزرگترین شگفتیهایم این بود که در ساخت یک فیلم ماجراجویی بزرگ مانند «پدینگتون در پرو» چقدر صحنههای مختلف دخیل هستند! یک روز در حال فیلمبرداری یک سکانس اکشن روی عرشه یک کشتی هستید و روز بعد، ممکن است در حال فیلمبرداری از آقای براون در اتاق هیات مدیره شرکتش باشید که تصمیم میگیرد از پنجره بیرون بپرد تا یک پرش ساده انجام دهد. در کارهای کوچک، تضاد بین صحنهها و تنظیم مجدد ذهن شما بین چیزهای کاملاً متضاد و عجیب، خیلی کم است. در یک کار بزرگ اگر فیلمنامه را ندانید، لوکیشنهای مختلف و متضاد و ارتباط بین آنها واقعاً آدم را گیج میکند. کمی زمان برد تا به آن عادت کنم، زیرا فیلمی با این تنوع و این اندازه بزرگ و حماسی نساخته بودم. کارهای قبلی من، معمولاً بیشتر روی یک موضوع یا یک صحنه متمرکز است. این تنوع مکانی اما بسیار سرگرمکننده بود.
*چه احساسی دارید که در مورد ابرقهرمانی به نام پدینگتون فیلم ساختید؟
ـ پدینگتون، خرس مهربان و دوستداشتنی، به عنوان یک ابرقهرمان نه تنها با ظاهر بامزهاش بلکه با قلب بزرگ و روح مهربانش شناخته میشود. همیشه در تلاش است تا به دیگران کمک کند و مشکلات را با خوشبینی و امید حل کند. حتی در سختترین شرایط، با رفتار دوستانه و محبتآمیزش میتواند اطرافیانش را شاد کند و دوستیهای جدیدی بسازد و یادآوری کند که مهربانی قدرتی فراتر از هر ابرقهرمانی دارد و دنیا را به جای بهتری تبدیل میکند. به همه ما نشان میدهد که اگر مهربان باشیم، جهان درست خواهد شد. در طول ساخت فیلم، نگاهم به پدینگتون همین بود: ابرقهرمانی که حتی بین خشنترین آدمهای روی زمین، هیچ خشونتی از خودش نشان نمیدهد. امیدوارم مخاطب فیلم، احساس پدینگتون را درک کند و دوستش داشته باشد.
ترجمه و تنظیم: جهانگیر شاهولد