«پلانکتون» می‌تواند جایگاه خود را میان طرفداران باب اسفنجی پیدا کند؟

- 12 دقیقه مطالعه
«پلانکتون» جدیدترین اثر نیکلودئون و پارامونت تلاش می‌کند با افزودن جلوه‌های بصری سه‌بعدی و موسیقی تازه، تجربه‌ای سرگرم‌کننده ارائه دهد اگرچه برای طرفداران قدیمی باب اسفنجی ممکن است کمی نوستالژیک نباشد.

به‌گزارش فیلم‌ نت نیوز، انیمیشن سینمایی «پلانکتون: فیلم‌سینمایی» (Plankton:The Movie)، محصول سال ۲۰۲۵ که به‌تازگی از طریق پلتفرم نتفلیکس منتشر شده، جدیدترین تلاش نیکلودئون و پارامونت برای ادامه دادن جهان پرطرفدار باب اسفنجی شلوارمکعبی است. این اثر به کارگردانی دیو نیدهام و با فیلمنامه‌ای از مستر لارنس و کریس ویسکاردی، ما را به عمق اقیانوس و زندگی یکی از ماندگارترین آنتاگونیست‌های تاریخ انیمیشن‌های سریالی، یعنی شخص ریزه میزه پلانکتون، می‌برد. اما آیا این فیلم توانسته است از سایه سنگین میراث باب اسفنجی بیرون بیاید و هویت مستقلی برای خود خلق کند یا اصلا لازم بوده این کار را بکند؟

داستان: تکرار در عمق اقیانوس یا نوآوری محتاطانه؟

«پلانکتون: فیلم‌سینمایی» روایتی است که حول محور شکست‌های مکرر پلانکتون در تسلط بر جهان و تلاش او برای یافتن معنایی جدید در زندگی‌اش شکل گرفته است. او موجودی است که به قول خودش از بچگی دلش می‌خواسته دنیا را بگیرد و نمی‌خواهد این کار را از روش‌های عادی پیش ببرد و قصد دارد که حتما حتما این کار را از طریق یک روش شیطانی پیش ببرد. فیلم با یک شروع همیشگی از شکست این موجود آغاز می‌شود: پلانکتون بار دیگر در نقشه‌ای برای ربودن فرمول همبرگر خرچنگی ناکام می‌ماند و این بار، با کمک همسر کامپیوتری‌اش یعنی کارن، قصد دارد تا ماموریت خود را به سرانجام برساند اما آب این دو با یکدیگر در یک جوی نمی‌رود و کارن خودش به‌تنهایی علیه همه قیام می‌کند. مسیر انیمیشن «پلانکتون» قرار است رابطه این زوج مریض را در کانون توجه قرار دهد. در این مسیر، حضور باب اسفنجی و سایر رفقا به‌عنوان یاری‌دهندگان غیرمنتظره، لایه‌ای از طنز و تعاملات آشنا را به داستان اضافه می‌کند؛ هرچند باید بدانید پاتریکِ این اثر کم است و اگر عاشق پاتریک هستید، احتمالا دلتان می‌شکند.

ایده‌ شکست پلانکتون و بازگشت او با نقشه‌ای جدید، اگرچه بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت این شخصیت است، در اینجا بیش از حد تکراری به نظر می‌رسد اما به‌نظر می‌رسد چاره دیگری برای سازندگان نبوده و بند ناف پلانکتون با همین ناکامی‌هایش بریده شده است. فیلم تلاش می‌کند با تمرکز بر رابطه پلانکتون و کارن و افزودن عنصر تسلط بر جهان توسط هوش مصنوعی، از کلیشه‌های پیشین فاصله بگیرد و به ترند دنیای امروز نزدیک شود. روایت داستان در لحظاتی به دام پرگویی و سکانس‌های غیرضروری می‌افتد که به پیشبرد داستان کمکی نمی‌کنند و حتی در برخی موارد، ریتم را کند می‌کنند و بچه‌ها را هم فراری می‌دهند. با این وجود، پایان‌بندی احساسی و غافلگیرکننده فیلم که پلانکتون را در موقعیتی غیرمنتظره قرار می‌دهد، تا حدی این ضعف‌ها را جبران می‌کند و آوازها نیز می‌تواند این کندی را قابل هضم کند.

 پلانکتون در مرکز، اما در سایه

پلانکتون فیلم سینمایی

یکی از نقاط قوت بالقوه «پلانکتون: فیلم‌سینمایی»، فرصتی است که این اثر برای تعمیق شخصیت پلانکتون فراهم کرده است. پلانکتون، با صدای بی‌نظیر مستر لارنس (نویسنده خود اثر. در واقع هیچکس بهتر از لارنس که سال هاست با این شخصیت زندگی کرده نمی‌توانست داستان ریشه‌های آن را بنویسد)، همواره ترکیبی از شرارت خنده‌دار و ناامیدی تراژیک بوده است. در این فیلم، ما شاهد جنبه‌های جدیدی از او هستیم: دنیای کودکی‌اش، رابطه‌اش با کارن به‌عنوان یک زوج ناکارآمد اما دوست‌داشتنی و تردیدهای درونی‌اش درباره ارزش تلاش‌های بی‌پایان برای شکست آقای خرچنگ. این لحظات، به‌ویژه دیالوگ‌های طنزآمیز و عمیق بین پلانکتون و کارن (با صدای جیل تالی)، از بهترین بخش‌های فیلم هستند و نشان می‌دهند که سازندگان قصد داشته‌اند از پلانکتون فراتر از یک شرور تک‌بعدی استفاده کنند. با این حال باور دارم حضور پررنگ باب اسفنجی (تام کنی) و دیگر شخصیت‌های اصلی، گاه به ضرر تمرکز فیلم تمام می‌شود. باب اسفنجی، با انرژی بی‌حد و حصر و طنز بی‌ربطش به جهان پلانکتون در بخش‌هایی از فیلم بیش از حد غالب می‌شود و پلانکتون را که قرار است شخصیت اصلی باشد، به حاشیه می‌راند. این موضوع زمانی تشدید می‌شود که گروه دخترانه دنیای باب اسفنجی وارد ماجرا می‌شوند و فیلم به‌جای تعمیق شخصیت پلانکتون، به یک ماجراجویی گروهی تبدیل می‌شود که یادآور فیلم قبلی باب اسفنجی یعنی «سندی چیکس» (۲۰۲۴) است. این انتخاب، اگرچه برای طرفداران کن سن و سال‌تر جذاب است، اما از پتانسیل فیلم برای خلق یک اثر متمرکز و شخصیت‌محور کاسته است.

 رنگارنگی در خدمت کمدی

از نظر بصری، «پلانکتون: فیلم‌سینمایی» همچنان به سبک خاص و شناخته‌شده‌ باب اسفنجی وفادار مانده است: خطوط ساده، رنگ‌های درخشان و طراحی‌های اغراق‌آمیز که حس نوستالژی را زنده نگه می‌دارند. تبدیل دنیای دو بعدی بیکینی باتم به یک دنیای سه‌بعدی با ظرافت خاصی صورت گرفته که واقعا راضی‌کننده است و می‌تواند کلاس درسی برای همه فرنچایزهایی باشد که قصد دارند وارد دنیای مدرن سه بعدی شوند. با این حال، انیمیشن در برخی لحظات از خلاقیت لازم برخوردار نیست. سکانس‌های زیرآبی که می‌توانستند با الهام از آثار پیشین مانند «باب اسفنجی: موجودی از آب» (۲۰۱۵) به شاهکاری بصری تبدیل شوند، اغلب به تکرار الگوهای آشنا در این سری بسنده می‌کنند و فضایی تکراری را به‌تصویر می‌کشند. این موضوع، همراه با استفاده بیش از حد از افکت‌های پرزرق‌وبرق در بخش‌های کمدی، گاه حس سادگی دوست‌داشتنی فرنچایز را کم‌رنگ می‌کند.

موسیقی: بازگشت به ریشه‌ها با چاشنی مدرنیته

پلانکتون فیلم سینمایی

موسیقی «پلانکتون: فیلم‌سینمایی» که ترکیبی از آهنگ‌های اصلی و بازسازی‌هایی از تم‌های کلاسیک باب اسفنجی است، یکی از نقاط قوت بی‌چون‌وچرای این اثر محسوب می‌شود. قطعات موزیکال، به‌ویژه آهنگ دو نفره پلانکتون و کارن با عنوان “Binary Love”، هم از نظر احساسی تاثیرگذار است و هم به‌خوبی در خدمت داستان قرار می‌گیرد. حضور آهنگسازانی چون مارک مادرزبا و بازسازی تم‌های هاوایی و شاد فرنچایز، حس آشنایی و نوستالژی را به مخاطب القا می‌کند. البته تمامی آوازهای فیلم درجه یک نیستند و برخی از آهنگ‌ها، به‌ویژه آن‌هایی که در سکانس‌های گروهی اجرا می‌شوند، بیش از حد شلوغ و پراکنده به نظر می‌رسند و سعی می‌کنند ادای آهنگ‌های دیزنی را در بیاورند که این لباس به تنشان زار می‌زند.

گامی رو به جلو یا چرخش درجا؟

«پلانکتون: فیلم‌سینمایی» را باید در بستر فرنچایز باب اسفنجی و تلاش‌های اخیر نیکلودئون برای احیای این جهان در دنیای امروز ارزیابی کرد. پس از موفقیت نسبی فیلم «سندی چیکس» و استقبال متفاوت از سریال «کمپ کورال»، این فیلم می‌توانست فرصتی برای بازتعریف پلانکتون و ارائه یک داستان جسورانه‌تر باشد. با این حال، وابستگی بیش از حد به فرمول‌های آزمایش‌شده و عدم ریسک‌پذیری در روایت، آن را به اثری تبدیل کرده که بیش از آنکه نوآور باشد، محافظه‌کار است. این فیلم در مقایسه با شاهکارهایی چون فیلم «باب اسفنجی: شلوارمکعبی»، که ترکیبی بی‌نقص از طنز، احساس و خلاقیت بود، یا حتی انیمیشن جدیدتر آن یعنی «موجودی از آب«، که با جسارت به سراغ ایده‌های جدید رفت، یک گام عقب‌تر به نظر می‌رسد. با این وجود، برای مخاطبان جوان‌تر و نسل زد و همچنین طرفداران دوآتشه‌ی فرنچایز، این اثر همچنان سرگرم‌کننده و لذت‌بخش است.

«پلانکتون: فیلم‌سینمایی» اثری است که در لحظاتی می‌درخشد و با طنز آشنا، موسیقی دل‌انگیز و رابطه احساسی پلانکتون و کارن، تجربه‌ای سرگرم‌کننده ارائه می‌دهد. اما نمی‌توان این حقیقت را نادیده گرفت که این فیلم، و به‌طور کلی مسیر اخیر فرنچایز باب اسفنجی، بیش از آنکه برای «ما» باشد، برای نسل جدیدی ساخته شده است؛ نسلی که باب اسفنجی را نه از نوارهای VHS و پخش‌های گاه‌وبی‌گاه تلویزیون، بلکه از پلتفرم‌های استریم و صفحه‌های لمسی می‌شناسد. منظور از «ما» کیست؟ ما، همان‌هایی که حالا سی‌وچندساله‌ایم، که با خنده‌های باب و نقشه‌های ناکام پلانکتون بزرگ شدیم و بخشی از کودکی‌مان را در بیکینی باتم جا گذاشتیم.

پلانکتون فیلم سینمایی

حقیقت این است که باب اسفنجی از ابتدا هم قرار نبود برای همیشه «مال ما» باقی بماند. این فرنچایز با هوشمندی و انعطاف‌پذیری مثال‌زدنی خود را با ذائقه کودکان امروزی هماهنگ کرده و در جایگاه اصلی‌اش، یعنی سینمای کودک، محکم ایستاده است. این فی‌نفسه نه‌تنها ایراد نیست، بلکه نشان‌دهنده قدرت ماندگاری این جهان است اما برای ما که حالا با عینک نوستالژی به این آثار نگاه می‌کنیم، چیزی کم است: شوخی‌های چندلایه و طنزی که زمانی هم‌زمان کودک درون و ذهن بزرگسال‌مان را قلقلک می‌داد، در «پلانکتون: فیلم‌سینمایی» به نفع سادگی و سرگرمی بی‌وقفه کنار رفته‌اند. این خوب است یا بد؟ شما باید بگویید.

آرش پارساپور

پلانکتون را با زیرنویس فارسی در فیلم نت تماشا کنید

برچسب‌ها: باب اسفنجی،فیلم پلانکتون
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها