کمدی و تراژدی در «بوگونیا» درهمتنیدهاند/ با اما استون فرکانس مشترک دارم
در فیلمنت نیوز بخوانید
به گزارش فیلمنتنیوز، یورگوس لانتیموس کارگردان مشهور یونانی در یک دهه گذشته بهعنوان یکی از مهمترین و صاحبسبکترین فیلمسازان سینمای معاصر مطرح شده است. او کارگردانی است که با جهانبینی ویژه، طنز تلخ و روایتهای نامتعارفش استانداردی جدید برای قصهگویی تعریف کرده است. لانتیموس در فیلمهایش از «دندان نیش» (Dogtooth) و «خرچنگ» (The Lobster) گرفته تا «کشتن گوزن مقدس» (The Killing of a Sacred Deer) و «سوگلی» (The Favourite)، جهانی میسازد که در آن واقعیت همواره لغزنده، چندلایه و آمیخته با نوعی بیگانگی است. شخصیتهای او در این فضاهای انتزاعی، با قواعدی تازه و گاه خشونتبار روبهرو میشوند و در این مواجهه، جنبههای پنهان و پیچیدهتری از ماهیت انسان پدیدار میشود.
در همین مسیر تجربهگرایانه، تازهترین فیلم او با عنوان «بوگونیا» (Bugonia) نشان میدهد که لانتیموس از تکرار پرهیز دارد و همواره بهدنبال گشودن افقی متفاوت است. «بوگونیا» از لحظههای ابتدایی خود فضای مستقل و خاصی خلق میکند؛ فضایی که در آن عناصر آشنا اندکی از شکل معمولشان فاصله میگیرند و همین جابهجایی کوچک، ادراک و احساس مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد.
امضای فکری لانتیموس را چه در نحوه شکلگیری روابط میان شخصیتها و چه در ساختار بصری حسابشده فیلم، میتوان دید: استفاده از نابهنجاری نه برای غافلگیری صرف، بلکه بهعنوان ابزاری برای واکاوی قدرت، اخلاق، آسیبپذیری و میل انسانی.
روایت فیلم در ظاهر ساده است. این فیلم، بازسازی هوشمندانه فیلم کرهای «سیاره سبز را نجات بده» (Save the Green Planet) است و بر یک آدمربایی عجیب توسط تدی (با بازی جسی پلمونز) و دان (با بازی ایدن دلبیس) متمرکز است. این دو، مدیرعامل یک شرکت بزرگ دارویی، میشل فولر (با بازی اِما استون) را به گمان فضایی بودن میربایند. تدی که در دارکوب غرق شده و معتقد است میشل یک موجود فضایی از گونه آندرومدا است، باور دارد با شکنجه او در حال نجات زمین است تا دوباره جای خوبی برای زندگی شود. با این حال هر لحظه فیلم، لایههای زیرپوستی متعددی را در خود جای داده است و تماشاگر را وارد بازی ذهنی تازهای میکند؛ جهانی که در آن هیچ چیز کاملا قطعی نیست.
با این مقدمه سراغ گفتوگوی مجله اینترنتی ددلاین با یورگوس لانتیموس درباره فیلم تازهاش میرویم.
* پس از موفقیت فیلمهای «بیچارگان» (Poor Things) و «انواع مهربانی» (Kinds of Kindness)، سراغ بازسازی فیلم کرهای «سیاره سبز را نجات بده» رفتهاید که با عنوان «بوگونیا» (Bugonia) اکران شده است. چه چیزی در فیلم اصلی وجود داشت که شما را به بازسازی آن مشتاق کرد؟ بهویژه که این فیلم نسبت به آثار قبلی شما لحن متفاوتی دارد.
– اَری استر احتمالا میتواند خیلی بهتر از من به این سوال جواب بدهد، چون او بود که احساس کرد شاید من بتوانم در ایده اصلی آن فیلم چیزی پیدا کنم که برای ساخت نسخهای تازه و متفاوت، آن هم در فضای آمریکای معاصر قابل اقتباس باشد.
نکته جالب این است که من در مورد فیلم جانگ جون-هوان چیزی نمیدانستم. فیلمنامهای عالی دریافت کردم که آری استر و لارس نودسن و ویل تریسی توسعه داده بودند. فیلمنامه اصلی بسیار هوشمندانه و با حساسیت توسط ویل تریسی نوشته شد که با او در «انواع مهربانی» همکاری داشتم. برای من مثل یک هدیه بود. رویکرد آغازین من هنگام خواندن یک اثر خیلی تحلیلی نیست، اما نسبت به آن غریزی عمل میکنم. همیشه به فیلم اصلی علاقهمند بودم. سالها پیش وقتی فیلم را دیدم، احساس کردم که زیر تمام آن لایههای دیوانهوار و کمدی تاریک، چیزهای عمیق و پیچیدهای وجود دارد و از همان موقع جذبش شدم. مضامین و ارتباط نزدیک آن با مسائل امروز جهان برایم قابل درک است. این فیلم، وضعیت کنونی جهان را نشان میدهد. ایده اصلی فیلم را گرفتیم و سعی کردیم آن را از طریق لنزهای دیگری که ممکن است برای مخاطبان امروز قابللمستر باشد، بازسازی کنیم؛ هرچند که اسکلت دو فیلم یکی است. به شخصه سینمای کره را خیلی دوست دارم و وقتی عضو هیات داوران کن بودم، نخل طلا را به «انگل» (Parasite) اهدا کردیم.
«بوگونیا» را با زیرنویس اختصاصی در فیلمنت ببینید
– «بوگونیا» بیش از هر فیلم دیگری، مرا به یاد «دندان نیش» (Dogtooth) انداخت. در هر دو فیلم، مضامینی چون فروپاشی زبان، نحوه شکلگیری فهم ما از جهان بر پایه واژهها و اینکه چگونه صاحبان قدرت میتوانند همین واژهها را به ابزاری برای کنترل بدل کنند، مورد واکاوی قرار میگیرد. چه چیزی باعث شد باز هم سراغ این مضمون بروید؟
– همیشه در هر داستانی که تعریف میکنم، علاقهمندم رخدادهایی را نمایش دهم که در آن، تعامل افراد با خودشان یا دیگران، باعث تغییر ماهیت فردی آنها میشود. تلاش میکنم ساختاری بسازم و موقعیتهایی خلق کنم که بتوانم شخصیتها را در آنها بکاوم و مرزهایشان را گسترش دهم و از خلال این افراطها، لایههای عمیقتری از انسان و نحوه درک و گفتوگوی او با دیگران را آشکار کنم. طبیعتا زبان بخش مهمی از این فرایند است. مردم میتوانند یک کلمه مشابه را بهکار ببرند، اما منظورشان چیزهای متفاوتی باشد. حتی ممکن است یکنفر واژهای را به زبان بیاورد، اما در ذهنش به چیز کاملا متفاوتی فکر کند. پیشرفتهای تکنولوژی و سرعت استفاده ما از کلمات، میتواند معنا را بسیار انتزاعیتر کند. در صحنه افسر پلیس، جملهای که کیسی میگوید شبیه به این است: «برای هر اتفاقی که افتاد، متاسفم». ابهام در آنچه اتفاق افتاده است، چیزی بود که نسبت به فیلمنامه تغییر دادم و فضا را مبهمتر کردم.
* ابهام اخلاقی کاملا در فیلم محسوس است. آیا تدی واقعا به یک توطئه جهانی برخورد کرده یا صرفا خودش را فریب داده است؟ فیلم تا لحظه پایانی استدلال میکند که تنها چیزی که بشریت شایسته آن است، نابودی خودمان است.
– ابهام اخلاقی کاملا عمدی است. من فکر نمیکنم نکته اصلی فیلم این باشد که مخاطب بفهمد چه کسی درست میگوید و چه کسی اشتباه. «بوگونیا» مخاطب را به چالش میکشد تا بر پویایی میان بازیگران اندک خود و تغییر درک آنها از یکدیگر تمرکز کند. بیننده در طول کل فیلم، سعی میکند موضع خود را بفهمد. هر چه میشل بیشتر سعی میکند تدی را متقاعد کند، اصرار پُرشور تدی مبنی بر اینکه او یک موجود فضایی است، قویتر میشود. در همان لحظه است که واقعیت زندگی غمگین تدی نمایان میشود و تئوریهای توطئه او بیشتر از آنکه احمقانه به نظر برسند، همدلی مخاطب را برمیانگیزند. اینجاست که میگویم ابهام اخلاقی کاملا عمدی است.
* فیلم در مورد دو توطئهگر است که زنی را میربایند، زیرا معتقدند او یک موجود فضایی است. ایده تئوریهای توطئه چه نقشی در رویکرد شما داشت؟
– تدی [شخصیت اصلی فیلم] یک شرور عمیقا پیچیده است که رفتار وحشتناکی دارد، اما فیلم او را به تدریج فردی بسیار رقتانگیز و محزون نشان میدهد. فکر نمیکنم برای مخاطب خیلی منطقی یا جالب باشد که تدی را صرفا آدمی احمق نشان دهیم. ببینید، او کارهای بدی انجام میدهد و همهچیز را برای دان درست توضیح نمیدهد، اما در مورد خیلی چیزها حق دارد و بسیاری از علائم را به درستی تشخیص میدهد. برای مثال، عجیب است که تدی بیکار، یک خانه دارد که تماما مال خودش است، هرچند مخروبه باشد. در نهایت فاش میشود که او قبلا خانه را با مادر معتادش شریک بوده است. شخصیت اصلی فیلم آدم باهوشی است. تئوریهای توطئه و شک به حقیقت رسمی، موضوعی بسیار رایج و حیاتی است. این فیلم راهی برای کاوش در این مفاهیم فراهم کرده است؛ اینکه چطور مردم به دلیل نیاز به یافتن معنا، به این روایتها روی میآورند و اینکه چقدر آسان است که انسانها را به جای همدلی، به سادگی دشمن یا بیگانه ببینیم. فیلم من در این مورد نیست که چه کسی درست میگوید و چه کسی اشتباه، بیشتر در مورد آن شکاف انسانی و احساس تنهایی و رهاشدگی است که میتواند افراد را به سمت چنین افکار رادیکالی سوق دهد.
* ساختن محیط فیزیکی فیلم، بهویژه زیرزمین دلگیر و خانه مخروبه تدی، چقدر برای القای حس انزوا و پیشینه شخصیت او حیاتی بود؟
– خانه و زیرزمین را طوری فضاسازی کردیم که همهچیز برای مخاطب واقعی به نظر برسد و بتوانیم پیوستگی را هنگام فیلمبرداری حفظ کنیم. زیرزمین، دلگیر است، طبقه همکف پر از یادگارهای زندگی سابق تدی با مادرش است که به مواد مخدر اعتیاد داشت. در نهایت فاش میشود که تدی و دان، که تنها فامیل اوست، به شکلی عمیق و باورپذیر با هم پیوند خوردهاند. ساختن همین فضاست که باعث میشود مخاطب با محیط اطراف تدی و دان، بسیار موشکافانه برخورد کند.
* «بوگونیا» سومین همکاری متوالی شما با اِما استون است. نقش او به عنوان میشل مدیرعامل شرکتی که قربانی آدمربایی میشود، در این فیلم بسیار متفاوت از کارهای قبلیاش است.
– به محض اینکه فیلمنامه را خواندم، آن را برای اِما فرستادم تا ببینم آیا او نیز احساس مشابهی دارد یا نه؟ که داشت. اِما یک بازیگر خارقالعاده است. او توانایی بینظیری در پذیرش هر نوع نقشی دارد؛ حتی وقتی که کاملا خلاف شخصیتهای قبلی اوست. همیشه مشتاق است که چیزهای جدید را امتحان کند. این همکاریهای متوالی به این معنی است که ما یک زبان و یک فرکانس مشترک را پیدا کردهایم که کار را برای همه گروه هیجانانگیزتر میکند. دیگر نیازی نیست در مورد چیزهای مقدماتی بحث کنیم و یکباره به سراغ ویژگیهای ژرف شخصیت او در فیلم میرویم. چالش او برای بازی در این فیلم، حضور در نقش یک فرد قدرتمند و مسلط بود که ناگهان در یک موقعیت آسیبپذیر گیر میافتد.
* طنز تاریک، از جمله استفاده از موسیقی هیستریک و اپرایی از جرسکین فندریکس در صحنههای عادی، در این فیلم نیز مشخص است. مرز بین کمدی و تراژدی در این اثر چقدر باریک است؟
– برای من، طنز همیشه بخش بزرگی از زندگی و در نتیجه، بخشی از فیلمهایم است. در این فیلم، کمدی و تراژدی بهنوعی درهم تنیده شدهاند. خنده میتواند هنگام صحبت در مورد مسائل جدی یک ابزار قدرتمند باشد. طنز در فیلمهای من اغلب از موقعیتهای غیرمنطقی یا تلاشهای جدی شخصیتها برای انجام کارهای احمقانه ناشی میشود. این خنده عصبی است؛ خندهای که به دلیلی ناخوشایند بر لب مینشیند. این نوع خنده به ما اجازه میدهد تا کمی از موقعیت عقبنشینی کنیم و وضعیت را به شیوهای متفاوت ببینیم. استفاده از نماهای باز نیز باعث میشود همهچیز اینطور به نظر برسد که انگار چیزی یا کسی ما را زیر نظر گرفته است و در پسزمینه دفاتر شرکتها، شاخ و برگهای هرسنشده و کاغذدیواریهای پوستهپوستهشده، منتظر است تا ما را برباید.
* «بوگونیا» چه سوالهایی را برای مخاطب مطرح میکند؟
– هیچوقت دوست ندارم نتیجهگیری واضحی ارائه دهم. هدفم این است که مخاطب را به فضایی دعوت کنم که در آن مجبور شود با پیچیدگیهای اخلاقی روبرو شود. در این فیلم، ما یک آدمربا و یک قربانی داریم، اما در طول فیلم متوجه میشوید که این خطوط چقدر مبهم هستند. این سوال مطرح میشود که در جهان امروز، مرز بین قربانی و شکارچی کجاست؟ اینکه چرا باور کردن چیزهای غیرمنطقی اینقدر آسان است؟ امیدوارم مردم پس از دیدن فیلم، درباره حقیقت وجودی خود و نحوه تعاملشان با دیگران به فکر واداشته شوند.
* و در پایان، هدف از سکانس نهایی و نمایش وسعت انسانیت چه بود؟
– هدف آن سکانس تمرکز بر صمیمیت بود. میخواستیم کلیشه نشاندادن دنیا از طریق بناها و مناظر عظیم را بشکنیم. سعی داشتم وسعت انسانیت را نشان دهم: چیزهای خوبی که از دست میروند، اما چیزهای بدی را نیز با خود میبرند. ساختاری که من ایجاد کردهام، به مخاطب اجازه داده است به صورت بسیار شخصی درگیر شود و بارِ فکری خودش را به داخل فیلم بیاورد. من بیننده را دعوت میکنم که خودش را به این داستان بیاورد و در مورد این موقعیت متغیر درون روایت، فکر کند.
ترجمه و تنظیم: جهانگیر شاهولد
بیشتر بخوانید
لانتیموس و تداوم آیین خشونت از «دندان نیش» تا «بوگونیا»
«بوگونیا»؛ ایمانِ تاریک انسان در برابر خلا معنا
بازگشت «بوگونیا» با تریلری جدید
تریلر «بوگونیا» با بازی اما استون منتشر شد
کمپین تبلیغاتی فیلم جدید لانتیموس/ سرتان را بتراشید!
چهارمین همکاری اما استون و یورگوس لانتیموس


