امروز، زادروز مرد عزیزی است که آفریده شد تا هزاران هزار نفر را بخنداند و شاید برای دقایقی از غم برهاند؛ مگر این موهبت کمی است؟ خداوند رحمان، انگار اکبر عبدی را از سفرای شادیبخش خود برای مردم ایران قرار داد؛ هنرمند تراز اولی که محدود کردن تواناییهای او به ژانر کمدی، ظلم بزرگی است. همه ما از درخشش حیرتانگیز عبدی در دهها نقش متفاوت، از مادر و دلشدگان و آدم برفی تا گراند سینما و هنرپیشه و مرد آفتابی لذت بردهایم، اما دین بزرگتر بسیاری از مخاطبان ایرانی به اکبر عبدی، خندیدن در دوره قحطی شادی و سرگرمی است. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، در کشاکش همه تنگناهایی که وجود داشت، سوپراستاری را میشناختیم که تماشایش پایان اندوه بود؛ پسری که هر روز مدرسهاش دیر میشد، مردی که در اجارهنشینها خالق کاراکتر شیرین آقای قندی شد، در سفر جادویی ما را میهمان یک فانتزی حیرتانگیز کرد و در سفر به خیر، بار دیگر در دو نفش خوش درخشید. سخن از نابغهای است که در «خوابم میاد» زنپوشی کرد، از به یادماندنیترین مادران سینمای ایران شد و به خاطرش سیمرغ گرفت! گنجینه خاطراتمان از مرد هزار چهره سینما و تلویزیون ایران چنان پر و پیمان است که حتی مجال شرح مختصری از آن وجود ندارد؛ کوه استعدادی که در صد رنگ چشمنوازی کرد و با صد لهجه و گویش دل از مخاطبانش برد، مردی که هنوز هم پنج دقیقه حضورش در هر محفلی کافی است تا جمع حاضر را به اوج شعف برساند. البته که این آرزوی محالی است، اما کاش هزار ساله میشدی، مرد هزارچهره. تولدت مبارک اکبر آقا.