به گزارش فیلمنت نیوز، سریال «در انتهای شب» محصول جدید فیلم نت را کارگردانی جلوی دوربین برده که سه فیلم موفق «ناهید» و «اسرافیل» و «تیتی» را در کارنامه دارد. سابقه کارگردان به اضافه حضور دو بازیگر ستاره (پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین) در گام نخست انگیزهبخش هستند و بیننده را کنجکاو میکنند که پای تماشای اولین قسمت سریال بنشیند.
مسلما تحلیل و بررسی دقیق یک اثر نمایشی با یک یا دو قسمت امکان پذیر نیست اما با دیدن قسمت افتتاحیه هر سریال میتوان به بخشی از ویژگیهای آن پی برد. یک سریال در اولین قسمت مثل یک مهمان تازه وارد خودش را معرفی میکند و به ما میگوید که با چه پدیدهای روبرو هستیم و در قسمتهای بعدی باید منتظر چه ماجراهایی باشیم.
سکانس کلیدی سریال جایی است که ماهرخ (هدی زینالعابدین) میخواهد از محل کار به منزل برگردد. دوربین او را در حال رانندگی و عبور از چند کوچه و خیابان و تونل و بزرگراه و جاده نشان میدهد. در طول مسیر از داخل خودروی ماهرخ هم نوای موسیقیهای شاد و غمگین را میشنویم و هم صدای مردی که دارد نمایشنامه میخواند. زمانی که سفر ماهرخ آغاز میشود، هوا روشن است و به تدریج شب چادر سیاهش را بر سر زمین میکشد. اولین حسی که در مخاطب ایجاد میشود این است که پس کی میرسیم؟ در واقع کارگردان با کنترل درست و هنرمندانه میزانسن در این سکانس، توانسته حس انتظار و خستگی ناشی از دور بودن مسیر را به مخاطب منتقل کند. در بقیه سکانسها نیز کارگردان عجلهای برای قصهگویی ندارد و داستانش را با صبر و آرامش روایت میکند. ضرباهنگ نسبتا کند سریال کاملا همراستا با شرایط زندگی این خانواده سه نفره است. آنها در جایی زندگی میکنند که شلوغی و همهمه پایتخت را ندارد و سرشار از سکوت و سکون است.
سکانس مورد اشاره از آن جهت مهم است که «جغرافیا» همچون یک شخصیت حضور تاثیرگذاری در سریال دارد. ماهرخ وارد شهرکی میشود که حس زندگی در آنجا جریان ندارد. شهرکی با انبوهی ساختمان سیمانیِ تکراریِ سرد که انگار فقط مکانی برای خوردن و خوابیدن هستند. ساختمانهایی که مانع دیدن آبی آسمان هستند و تماشایشان ملال و دلگیری را به همراه دارد. بعدها متوجه میشویم ریشه اختلافات خانوادگی این زوج به همین محل سکونت برمیگردد.
بحث و کشمکش ماهرخ و بهنام در سریال در انتهای شب از جهاتی یادآور اختلافات زوج فیلم مهمان مامان است. آنجا هم با مادری دلسوز (با بازی گلاب آدینه) مواجه بودیم که صورتش را با سیلی سرخ نگه میداشت. او در پی آبروداری بود؛ اما پدر (یدالله با بازی حسن پورشیرازی) حاضر به تحمل هیچگونه رنجی نبود و دوست داشت از لحظه لذت ببرد. این بار هم یک زن آینده نگر (ماهرخ) مقابل مردی بیخیال (بهنام) قرار گرفته است. زن میخواهد با صرفهجویی در مخارج روزمره و زندگی در منطقهای دورافتاده مالک یک سرپناه شود. اما مرد راحت طلب است و نمیخواهد به قول خودش «آرزوهایش را فدای ریاضت اقتصادی ماهرخ کند». روایت سریال قضاوتی درباره این جدال ندارد و به مخاطب اجازه میدهد که خودش داوری کند. مخاطب میتواند حق را به ماهرخ بدهد یا از تفکر بهنام حمایت کند. ولی واکنش مخاطب احتمالی چیزی فراتر از این مباحث است و اصلا سراغ مساله محق بودن ماهرخ یا بهنام نمیشود. مخاطب پس از دیدن اولین قسمت به این نکته فکر میکند که چرا یک مساله ساده مثل داشتن مسکن باید تبدیل به یک دغدغه بغرنج شود؟ واقعیت این است که امروزه خانهدار شدن برای جوانانی که از صفر شروع کرده و حقوقی معمولی داشتهاند تبدیل به یک رویا شده است. آنها اگر همه حقوقشان را پسانداز کنند، با توجه به رشد قیمت مسکن صدها سال طول میکشد تا صاحب خانه شوند.
این سریال دست روی یک دغدغه فراگیر گذاشته و سراغ بحرانی به نام «مسکن» رفت که فکر و ذهن اکثریت خانوادههای ایرانی را به خود مشغول کرده است. بسیاری از سریالهای چند سال اخیر دوربین را داخل زندگی خانههای لاکچری برده و زرق و برق زندگی مرفهان بیدرد را به تصویر کشیدهاند. اما این بار قصه زندگی یک خانواده از طبقه متوسط را شاهد هستیم که دخل و خرجشان شبیه به آدمهای معمولی جامعه است.
اولین قسمت سریال «اتوبوس جهانگردی» نام داشت و در آن ماجرای اتوبوسی روایت شد که مسافرانش آدمهای امنیتی بودند. مسلما فیلمنامهنویس در قسمتهای بعدی از کنار این اتفاق مهیج به سادگی عبور نخواهد کرد. آن مردی که در ایستگاه اتوبوس شباهت ظاهری به بهنام داشت که بود؟ آیا آن اتفاق واقعی بود یا بهنام در تخیلات خودش به چنین چیزی فکر کرده بود؟ شاید هم میخواهد با یک قصه ساختگی و جعلی همسرش را بفریبد.
سریال «در انتهای شب» ویترین جذابی دارد و از حضور پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین به عنوان دو بازیگر محبوب بهره میبرد. علاوه بر این دو نفر بازیگر کودک نیز در اولین قسمت اجرای درخشانی داشت. در اولین قسمت قصه فقط با تمرکز بر این سه شخصیت (مادر، پدر و فرزند) جلو رفت و از درونیاتی آنها گفت. در پوستر اصلی سریال هم تصویر دو بازیگر اصلی آمده که به صورت مجزا در دو جهت مخالف دراز کشیدهاند. این پوستر با زبان تصویر خبر از اختلافات زوجی میدهد که در آستانه جدایی هستند.
این موقعیت در سکانس آغازین پیش از تیتراژ نیز تکرار میشود. آنجا ابتدا دوربین تصویر پارسا پیروزفر را به صورت خوابیده قاب میگیرد و سپس سراغ هدی زینالعابدین در شرایطی مشابه میرود.
پوستر و سکانس افتتاحیه ما را دعوت به تماشای سریال میکند تا بفهمیم که دلیل اختلافاتشان چیست و سرانجام زندگیشان چه میشود.
عنوان «در انتهای شب» میتواند دو معنا داشته باشد؛ شاید سیاهی و تاریکی شب پایدار بماند و شاید جایش را به نور و روشنایی بدهد. در تیتراژ آغازین خورشید از پشت کوه بیرون میآید و شب را به صبح پیوند میزند. هوا روشن میشود ولی به قول فروغ فرخزاد «چراغهای رابطه تاریکند».
باید منتظر بمانیم و ببینیم آیا پایان شب سیه زندگی بهنام و ماهرخ سپید میشد یا خیر؟
احسان رحیمزاده منتقد سینما
سریال در انتهای شب را در پلتفرم فیلمنت تماشا کنید.
۱ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
خیلی ها مشکل مسکن دارن. برای همین اون بخشش خیلی وایرال شد. مسکن شده درد بی درمون