حماسههای آتش و خون
بهترین فیلمهای جنگی هزاره جدید
به گزارش فیلمنت نیوز، برخی از پدیدهها هستند که هیچگاه از بین نمیروند و بنابراین آدمهایی از دورههای مختلف میتوانند درک کموبیش مشترکی از آنها داشته باشند. متاسفانه جنگ یکی از همین پدیدهها است. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم تقریبا هیچ زمانی را نمیتوانیم به خاطر بیاوریم که در آن جنگی در هیچ گوشهای از دنیا در حال انجام نبوده باشد. همین امر باعث شده تا دست ژانر جنگی در سینما همیشه پر باشد! در این مطلب یازده فیلم جنگی شاخص را معرفی کردهایم که در هزاره جدید ساخته و اکران شدهاند. لازم به ذکر است که این فهرست میتوانست با حضور آثار مهمی چون «پیانیست» (رومن پولانسکی، ۲۰۰۲)، «سقوط» (الیور هیرشبیگل، ۲۰۰۴) و «دانکرک» (کریستوفر نولان، ۲۰۱۷) پربارتر شود اما با توجه به معرفی آثار نامبردهشده در مطلبی در مورد بهترین فیلمهای تاریخی سینما که نباید از دست دهید، از ذکر مجدد نام این فیلمها در این مطلب خودداری کردهایم.
۱. فیلم جنگی سقوط شاهین سیاه (۲۰۰۱)
ریدلی اسکات در دوره اوج کاریاش نشان داد که میتواند تقریبا در هر ژانری فیلمهای موفقی بسازد. «سقوط شاهین سیاه» هم یکی از این فیلمها است. این فیلم روایتی از نبرد موگادیشو در سال ۱۹۹۳ است که به حادثه سقوط شاهین سیاه یا روز رنجرها هم شهرت یافته است و در پی گسترش جنگ داخلی سومالی در اوایل دهه ۱۹۹۰ اتفاق افتاد. در این نبرد نیروهای آمریکایی با پشتیبانی نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل عملیاتی را علیه شبهنظامیان سومالیایی انجام دادند. این عملیات در نهایت چندان خوب پیش نرفت و طی آن ۱۹ نیروی آمریکایی کشته شدند. با این وجود، آنطور که فیلمسازان آمریکایی بارها اقدام مشابهی را انجام دادهاند، اینبار هم بخشی حماسی از این عملیات برای ساخت یک فیلم قهرمانپرورانه استخراج شده است. هر چند عدهای «سقوط شاهین سیاه» را بهخاطر ارائه تصویری مثبت از نبردی که سیاستهای آن هنوز هم محل بحث است مورد انتقاد قرار دادند، بهسختی میتوان انکار کرد که با یک اثر خوشریتم و هیجانانگیز روبهروییم که از نظر فنی کیفیت بالایی دارد.
۲. فیلم جنگی هتل رواندا (۲۰۰۴)
در فاصله ۷ آوریل و ۱۹ ژوئیه ۱۹۹۴ و در میانه جنگ داخلی رواندا، حوادث هولناکی در این کشور رخ داد که از آن با عنوان نسلکشی رواندا نام برده میشود. در این بازه زمانی تقریبا صد روزه، بسیاری از اعضای برخی از گروههای قومی رواندا توسط شبهنظامیان مسلح به قتل رسیدند. گفته میشود حداقل ۵۰۰ هزار نفر در این نسلکشی به قتل رسیدند و حتی بحث بیش از یک میلیون قربانی هم مطرح است. میتوان «هتل رواندا» به کارگردانی تری جرج را، که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده، یکی از مهمترین تصاویری دانست که در سینما از این نسلکشی پیش روی تماشاگران قرار گرفته است. شخصیت اصلی فیلم با بازی دان چیدل یک مدیر هتل است که در دوره جنگ داخلی سعی میکند پناهندگانی از گروههای قومی مختلف را از خطر نسلکشی نجات دهد. فیلم از بار احساسی بالایی برخوردار است و شجاعت و انسانیت مردم عادی را در مواجهه با خشونتهایی غیرقابلوصف برجسته میکند. از «هتل رواندا» بهعنوان ادای احترامی به انعطافپذیری روح انسان و یادآوری تاثیرگذاری از نیاز به شفقت و همدلی در مواقع بحران نام برده میشود.
۳. فیلم جنگی نامههایی از ایوجیما (۲۰۰۶)
«نامههایی از ایوجیما» دومین بخش از یک قطعه دوبخشی سینمایی به کارگردانی کلینت ایستوود است که در آن فیلمساز کهنهکار آمریکایی نبرد ایوجیما (یکی از مهمترین و مشهورترین نبردهای سال آخر جنگ جهانی دوم) و تبعات آن را را از هر دو سمت ماجرا بررسی کرده است. بخش اول، «پرچمهای پدران ما»، روایتی است از وضعیت سربازان آمریکایی که پس از جنگ بهعنوان قهرمان به کشور خود بازمیگردند اما بهزودی متوجه میشوند که جای چندانی در جامعه بعد از جنگ ندارند. «نامههایی از ایوجیما» (که بیش از فیلم دیگر مورد تحسین قرار گرفت) این رویداد را از دیدگاه سربازان ژاپنی بهتصویر میکشد. ایستوود در این فیلم ابعادی جهانی به جنگ بخشیده است. توالی این دو فیلم به یکی از مهمترین مجموعههای ضد جنگ قرن جدید تبدیل شده است و نشان میدهد که فرق زیادی میان برنده و بازنده یک نبرد هولناک وجود ندارد. در جنگی به بزرگی جنگ جهانی دوم، تمام طرفها بازندهاند. در ضمن ایستوود موفق میشود بر شباهتهای میان آدمهای حاضر در دو سمت میدان تاکید کرده و اهمیت انسانیت را، حتی در بحرانیترین شرایط، به تماشاگر یادآور شود.
۴. فیلم جنگی مهلکه (۲۰۰۸)
«مهلکه»، «قفسه رنج» یا «هرت لاکر» فیلمی بود که کاترین بیگلو را به اولین کارگردان زن برنده جایزه اسکار در طول تاریخ تبدیل کرد. بهنظر میرسد همین امر برای تثبیت جایگاه فیلم در تاریخ سینما کفایت کند. اما «مهلکه» چیزی بیش از این است. بیگلو در این فیلم (که باعث شهرت بازیگر اصلیاش، جرمی رنر، هم شد) بهسراغ تجربیات وحشتناک یک تیم خنثیسازی مهمات منفجره در طول جنگ عراق میرود و نشان میدهد که زیستن در شرایطی که هر لحظه (بهمعنای واقعی هر لحظه) امکان مرگ یا یک حادثه هولناک مشابه وجود دارد چگونه است. همه ما ممکن است در زندگی دچار اشتباهات کوچکی شده و گاه تاوان آن اشتباهات را هم پرداخت کنیم. اما برای کسی که مامور خنثیسازی بمب است، هر کدام از همان اشتباهات کوچک میتواند بهمعنای مرگ قطعی باشد. بیگلو نشان میدهد که چطور قرار گرفتن در چنین شرایطی روی تمام افکار و نگرش آدمها نسبت به زندگی تاثیر گذاشته و به تجربهای چنان فراگیر تبدیل میشود که هر روش دیگری از زندگی را برای آنها غیرقابلپذیرش جلوه میدهد.
۵. فیلم جنگی حرامزادههای لعنتی (۲۰۰۹)
فیلمهای زیادی سعی کردهاند تاریخ را تفسیر کرده و در مواردی آن را با رویدادهایی تخیلی درآمیزند. با این وجود کمتر فیلمی به سبک «حرامزادههای لعنتی»، معجون دیوانهوار کوئنتین تارانتینو، پیدا میکنیم که در آن بخش مهمی از تاریخ به چنین شکلی تغییر کند. تارانتینو در این فیلم برشهایی از رخدادی واقعی همچون جنگ جهانی دوم را، البته با دستمایهای خیالی، به تصویر میکشد و تا جایی پیش میرود که حقایق مسلم آن جنگ را هم به خواست خود و به اقتضای داستان تغییر میدهد. بنابراین با فیلم ویژهای روبهرو هستیم که بر پایه اتفاقاتی شکل گرفته که همگی در کتب تاریخ خواندهایم اما اصلا نمیتوانیم حدس بزنیم که فیلم قرار است به چه سمتی پیش برود. در چنین شرایطی، تارانتینو این فرصت را هم دارد تا به انواع زیرژانرهای مرتبط با جنگ جهانی دوم ادای دین کند: از فیلمهای تبلیغاتی آلمانی گرفته تا زیرمتن نژادی برخی از فیلمهای آن دوران و همچنین زیرژانر همیشه محبوب انتقام. اینگونه با ترکیبی از کمدی، اکشن و تریلر در یک اثر جنگی روبهرو میشویم که با انتظارات تماشاگر از یک فیلم «تاریخی» بازی کرده و فرضیات او را در مورد قهرمانان جنگ به چالش میکشد.
۶. فیلم جنگی اسب جنگی (۲۰۱۱)
«اسب جنگی» همان چیزی است که از یک فیلم جنگی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ انتظار داریم. اقتباس اسپیلبرگ از رمانی نوشتهشده در سال ۱۹۸۲ که بعدها نمایشنامه اقتباسشده از آن هم به شهرت فراوانی دست یافت، داستان یک سرباز جوان بهنام آلبرت و اسبش جویی را در سفری اپیزودیک در اروپای دوران جنگ جهانی اول دنبال میکند. آنها (و تماشاگر) در طول این مسیر هیچ شکوهی در پدیده جنگ نمییابند. هر آنچه وجود دارد تنها پوچی و وحشت است. با این وجود بهواسطه ارتباط عاطفی دلنشینی که میان انسان و حیوان ایجاد شده است، اسپیلبرگ لحظات شکنندهای از امید و انسانیت را در دل خونریزیهای وحشیانه جنگ بهتصویر میکشد. «اسب جنگی» یک اثر عاطفی است که شاید ربط چندانی به آثار متعارف جنگی نداشته باشد و در عوض یادآور گوشههایی از سینمای کلاسیک باشد. بیدلیل نیست که بعضی از منتقدان «اسب جنگی» را، چه از نظر تصویرسازی و چه از نظر نوع نگرش به روابط میان انسانها، با فیلمهای جان فورد مقایسه کردهاند.
۷. فیلم جنگی تکتیرانداز آمریکایی (۲۰۱۴)
«تکتیرانداز آمریکایی» داستان واقعی کریس کایل، یک تکتیرانداز نیروی دریایی آمریکا، را روایت میکند که به مخوفترین تیرانداز در تاریخ ارتش این کشور معروف است. ایستوود علاوه بر نمایش لحظات خفقانآوری که کایل در دل جنگ عراق تجربه کرد و ساخت یک قهرمان کاملا کلاسیک آمریکایی، به بررسی تاثیرات جنگ بر زندگی شخصی سربازان و بحرانهای عاطفی ناشی از حوادث جنگ میپردازد. واکنشها در مقابل فیلم دوگانه بود. از یک سو مخالفان به این اشاره کردند که کریس کایل در دنیای واقعی بههیچوجه بهاندازه تصویر عرضهشده از او در «تکتیرانداز آمریکایی» یک قهرمان و یک الگو نبود. از طرف دیگر طرفداران به کیفیت بالای صحنههای جنگی و پرسشهای مهمی اشاره کردند که فیلم در مورد اخلاقیات جنگ مطرح میکند. با وجود تمام این جنجالها، «تکتیرانداز آمریکایی» موفقیت بزرگی را نصیب ایستوود و بازیگر اصلیاش، بردلی کوپر، کرد و نهتنها به پرفروشترین فیلم ایستوود در گیشه تبدیل شد بلکه موفقیتهای غافلگیرکنندهای را نیز در فصل جوایز بهدست آورد.
۸. فیلم جنگی ستیغ ارهای (۲۰۱۶)
فیلمسازان آمریکایی در طول تاریخ به متخصصان پرورش قهرمانانی تمامعیار و الهامبخش تبدیل شدهاند. آنها میتوانند بارها از الگوهای تکراری برای قهرمانپروری استفاده کنند اما هر بار این هنر را دارند که تماشاگر را از نو تحت تاثیر قرار دهند. «ستیغ ارهای» به کارگردانی مل گیبسون و با بازی اندرو گارفیلد، یکی از همین فیلمها است. گیبسون پیش از این با «شجاعدل» نشان داده بود که تبحر خاصی در ساخت قهرمانان تاریخی در قالب فیلمهایی حماسی دارد و در «ستیغ هاکساو» هم یکی از همین شخصیتها را، باز بر اساس داستانی واقعی، به تماشاگر معرفی میکند: یک مخالف وظیفهشناس و البته سازشناپذیر جنگ که به جنگ جهانی دوم اعزام شد و در همانجا توانست، نهتنها در عین بلکه بهواسطه حفظ اصولش، به یک قهرمان تبدیل شود. نمایش داستان آدمی که خود درگیر بزرگترین جنگ تاریخ است اما در عین حال به چیزی جز نجات جان افراد نمیاندیشد ممکن است در ذات خود دارای نوعی تناقض بهنظر برسد اما گیبسون نشان میدهد که چطور قهرمانان بزرگ در بسیاری از موارد از دل این تناقضها و بهخاطر شنا خلاف جریان آب زاده میشوند. همه این موارد در کنار ساخت برخی از سهمگینترین سکانسهای نبردی که در سالهای اخیر در فیلمهای جنگی دیدهایم، باعث شدند تا «ستیغ ارهای» مورد پسند طیف وسیعی از تماشاگران و منتقدان قرار گیرد.
۹. فیلم جنگی جوجو خرگوشه (۲۰۱۹)
«جوجو خرگوشه» به کارگردانی تایکا وایتیتی فیلمی است که کمدی، درام و هجو را در هم میآمیزد. این فیلم با بازی اسکارلت جوهانسن، رومن گریفین دیویس و خود وایتیتی، به داستان یک کودک آلمانی میپردازد که یکی از اعضای گروه جوانان هیتلر در دوره جنگ جهانی دوم است اما پس از آگاهی از اینکه مادرش یک دختر یهودی را در خانهشان پنهان کرده است، بهتدریج در باورها و جهانبینی خود دچار تردید میشود. شاید بیدلیل نبود که تایکا وایتیتی در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ سراغ پروژه «جوجو خرگوشه» رفت. این فیلم کاوشی است در مورد خطرات میهنپرستی کورکورانه و لزوم مواجهه انسانها با نفرت و تعصب خانمانسوز؛ خصوصیاتی که احتمالا از دید خیلی از سلبریتیهای هالیوود در آن سالها در حال تزریق به جامعه آمریکا هم بود.
۱۰. فیلم جنگی ۱۹۱۷ (۲۰۱۹)
سم مندس با الهام از داستانهای جنگی پدربزرگش در دوران جنگ جهانی اول، ماجرای دو سرجوخه بریتانیایی (با بازی جورج مککی و دین چارلز-چپمن) را جلوی دوربین برد که باید پیامی را مبنی بر توقف یک حمله مهم برنامهریزیشده متوقف کنند. موفقیت یا عدم موفقیت آنها در رساندن بهموقع پیام میتواند بهمعنای زندهماندن یا مرگ بسیاری از سربازان باشد. با رویکردی اجرایی مبتنی بر برداشت بلند و نمایش تمام اتفاقات بهصورت یک صحنه پیوسته (هر چند معدودی کات نامرئی در فیلم به کار رفته است و این یعنی «۱۹۱۷» بهطور خالص در یک برداشت فیلمبرداری نشده است)، «۱۹۱۷» عملاً به یک تور دوساعته از زندگی در جنگ جهانی اول تبدیل شده است. با چنین شیوهای از اجرا است که تماشاگر احساس میکند مستقیما در دل جنگ غوطهور شده است (احساسی که کمتر فیلمی در مورد جنگ تا این حد به آن دست یافته است). جدا از این، «۱۹۱۷» از دید بسیاری از منتقدان بهعنوان یک دستاورد تکنیکی مهم در حوزه فیلمبرداری و صداگذاری مورد ستایش قرار گرفت.
۱۱. فیلم جنگی در جبهه غرب خبری نیست (۲۰۲۲)
عدهای از داستان «در جبهه غرب خبری نیست» (اریش ماریا رمارک، ۱۹۲۹) بهعنوان مهمترین رمان ضدجنگ جهان نام میبرند. رمان شبهزندگینامهای رمارک (از کهنهسربازان حاضر در جنگ جهانی اول) روایتی تکاندهندهای از فشارهای هولناک فیزیکی و روانی است که سربازان جوان و گاه نوجوان آلمانی در طول آن جنگ متحمل شدند؛ افرادی که درست در اوج دوره طراوت و نشاط با چنان وقایع ترسناکی روبهرو شدند که فرصت جوانیکردن از آنها گرفته شد.
پیش از اینکه ادوارد برگر در سال ۲۰۲۲ بهسراغ اقتباس از «در جبهه غرب خبری نیست» برود، این رمان دو بار دیگر هم در سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۷۹ مورد اقتباس سینمایی قرار گرفت که اولی جایزه اسکار بهترین فیلم را دریافت کرد و بهعنوان یکی از فیلمهای کلاسیک سینما شناخته میشود. اما نسخه برگر بهخوبی از زیر سایه نسخه ۱۹۳۰ بیرون آمده و با جلوههای بصری خیرهکننده، بازیهای چشمگیر و ضرباهنگ حسابشدهاش، فراتر از ادای احترام به جانهای ازدسترفته، نشان داد که چه پوچی عظیمی در دل جنگ نهفته است.
آریا قریشی