نقد فیلمهای جشنواره فیلم فجر ۴۳
«چشم بادومی» از دره عمیق میان نسلها میگوید
یه گزارش فیلمنت نیوز، ابراهیم امینی به عنوان نویسنده و بازیگردان چه در تئاتر و چه سینما، نامی آشناست. تجربه همکاری او با محمدحسین مهدویان در «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» و با هادی حجازی فر در «موقعیت مهدی» از جمله فعالیتهای چندین ساله اوست و حالا با نخستین کارگردان فیلم بلندش «چشم بادومی» در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد؛ فیلمی که اثری قابل احترام و شریف در شرایط فعلی سینمای ایران است که تلاش میکند به عنوان اثری مستقل دغدغه امروز جامعهاش را بیان کند که در نظر اول روایتی از سرگشتگی نسل امروز است که برای بسیاری از نسلهای پیشین قابل درک و فهم نیستند و گاهی از سمت نسلهای قبلی متهم به نوعی افسارگسیختگی میشوند و این شکاف میان درک متقابل نسل امروز و نسلهای پیشین میتواند دستمایه بسیار مهمی برای ساخت فیلم یا سریال باشد.
در مطالعات ژانر، داستان بلوغ گونهای داستانی در ادبیات و سینما است که بهطور معمول در آن تمرکز داستان بر روی شخصیت اصلی است که در حال پا گذاشتن به سنین نوجوانی یا جوانی است و در سن بلوغ به سر میبرد. در داستان بلوغ، روند قصه بر پایه دیالوگ یا مونولوگ شکل میگیرد. در واقع «چشم بادومی» قرار است فیلمی ایرانی در این ژانر باشد که اگرچه نمونههای موفق بسیاری در سینمای جهان از آن سراغ داریم یا در ادبیات «ناتور دشت» سالینجر نمونه موفق این ژانر است اما در سینمای ایران پس از دهه ۸۰ که شاهد آثاری تاثیرگذار همانند «من ترانه ۱۵ سال دارم» یا «دختری با کفشهای کتانی» از ساختههای رسول صدرعاملی بودیم در دهه ۹۰ تا امروز کمتر اثری توانسته حق مطلب در مورد این ژانر را ادا کند.
آنچه «چشم بادومی» در نظر نخست قرار است مطرح کند همین است، نقبی به زندگی امروز نسلی که رویاهایش را در جای دیگری جستجو میکند و ای کاش همه تمرکز فیلم بر همین موضوع باقی مانده بود و اینچنین تلاش نمیکرد به چند موضوع همزمان بپردازد.
روایت خطی فیلم داستان دختری دلبسته یک خواننده و گروه رپ کرهای است که بر اساس یک کامنت تصمیم میگیرد در کنسرت تازه این خواننده در سئول شرکت کند و در این مسیر به مشکلات بسیاری برمیخورد. روایت داستانی فیلم از همین نقطه آغاز میشود اما دوگانگی در روایت از طریق نریشن که هم از سوی پدربزرگ (مهدی هاشمی) و هم سوی نقش دختر نوجوان بر تصویر شنیده میشود نمیتواند مخاطب را در یک مسیر منسجم برای فهم داستان قرار دهد.
اصولا راوی داستان کیست؟ اگر پدربزرگ است پس شنیده شدن نریشن از زبان دختر چه کاربردی دارد؟ این دوگانگی در انتخاب راوی اصلی در طول فیلم ذهن مخاطب را درگیر میکند و البته نتیجهای هم دربر ندارد. از طرفی موضوعات مختلفی که در فیلم در تقابل با هم قرار میگیرد به آرامی موضوع اصلی را به حاشیه میراند. به طور مثال داستان اصلی قرار است دختر جوان و رویای ناکام او باشد اما در این میان ماجرای فراموشی آرام آرام پدربزرگ، رابطه دختر با پدر، رابطه دختر با مادر، رابطه پدربزرگ با داماد و حتی روایت مردم روستا و رویابینی دختر پیرامون یک پسر جوان همه وارد داستان میشود تا جایی که نمیتوان به روشنی دریافت آیا داستان اصلی آن بود یا این تغییر هویت روانی دختر؟
در حقیقت فیلم میان یک داستان روانشناختی و یک فیلم ژانر بلوغ با فیلمی اجتماعی با رویکرد جامعه شناختی سردرگم میماند. از طرفی در فیلم مشخص نمیشود چرا برای اینکه دختر از فکر سفر به سئول منصرف شود چه ضرورتی دارد که به روستای پدربزرگ برده شود؟ یا اینکه چرا از جایی دختر خود را آن خواننده میپندارد؟ اگر در فیلم «گاو» داریوش مهرجویی، شخصیت اصلی دچار خود گاوپنداری یا سندرم بوانتروپی میشود (که علائم این سندرم بوانتروپی، میتواند همراه با افسردگی سایکوتیک بروز کند و به مرور شدیدتر شود) روند تغییر شخصیت در یک پروسه به مخاطب عرضه میشود و مهمتر اینکه تمام تمرکز داستان بر همین اساس قرار گرفته است، اما در «چشم بادومی» ناگهان دختر دچار نوعی توهم و اختلال شخصیت میشود بیآنکه سیر منطقی آن برای مخاطب اتفاق افتاده باشد.
استفاده از لوکیشن شهر شیراز در برخی لحظات فیلم و تلاش برای ایجاد لهجه شیرازی در بیان ساره بیات اگر چه میتواند ادای دین نویسنده و کارگردان نسبت به زادگاه باشد اما عملا کمکی به روایت نمیکند، شاید اگر لهجه پدر (علی باقری) که اصالتا زاده شیراز است، شیرازی انتخاب شده بود به مراتب تاثیرگذاری بیشتری داشت تا بیان ساره بیات که جز ادای چند کلمه نمیتواند به آهنگ بیان لهجه شیرازی دست پیدا کند. در حقیقت داستان اصلی فیلم تا زمانی که روحیات آن زیست بوم در زندگی آدمهای داستان نتواند نقشی ایفا کند عملا فرقی ندارد در کدام شهر ایران یا روستا روایت شود، مگر آن مکان نقشی در روایت داشته باشد.
تلاشی شریف و صادقانه برای احیای ژانر بلوغ در سینمای ایران
هرچند بسیاری از فیلمهای جشنواره فیلم فجر در همه این سال ها به دلیل شرکت در ماراتون رساندن فیلم، از نظر تدوین، صداگذاری و رنگ و نور دچار شتاب رساندن فیلم هستند و احتمالا این اثر و بسیاری از فیلمهای این دوره در هنگام اکران با تدوین مجدد و اصلاحات فنی بسیاری از مشکلات اکران جشنواره را نخواهند داشت. با این حال نباید از این نکته غافل شد که فیلم «چشم بادومی» در مجموع از حد اولین ساخته کارگردان بالاتر است، در مقایسه با آثار متاخر برخی فیلمسازان کارکرده چند عنصر قابل توجه دارد؛ نخست تلاش برای پرداختن به موضوعات روز و نسل زد در ایران که قطعا دغدغه اصلی نویسنده و کارگردان بوده است که بیتردید ورود به این بخش پنهان و پرداختن به شکاف عمیق بین نسلها کاری ارزشمند و قابل توجه است؛ نسلی که در قرائت رسمی جامعه همچنان نادیده گرفته میشود و علایق و رویاهایش هرگز از سوی دیگران جدی گرفته نشده است و همانطور که در ابتدای مطلب مطرح شد فیلم تلاشی شریف و صادقانه برای احیای ژانر بلوغ در سینمای ایران است. دوم استفاده از بازیگران جوان در کنار بازیگران خلاق و مستعدی که به واسطه حضور در شهرستان ها اکثرا نادیده گرفته شدهاند و در این فیلم شاهد حضور برخی از این بازیگران هستیم.
و نکته مهمتر رسیدن به یک روایت تازه در سینمای ایران که در این سال های جشنواره دقیقا به چند پاره اصلی تقسیم شده است. نخست تولیدات ارگانی که سازمانها و ارگانهای مختلف با بودجههای اکثرا کلان به آن ورود میکنند و تا آثاری متناسب با شخصیت و خواست آنان تولید شود.
در مقابل سینمای تجاری که در این چند سال عملا کار را از طنز به کمدی و از کمدیهای محترم به لودگیهای سطحی کشانده است و گروه معدود و کوچکی که همچنان تلاش دارند سینمای مستقل و داستان گویی جدی را زنده نگاه دارند و قطعا تولید آثاری همانند «چشم بادومی» با حمایت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میتواند تلاشی قابل احترام برای احیای دوران طلای سینمای کانون باشد.
نوید جعفری نویسنده و منتقد سینما و تئاتر