معنای عمیق انتخاب وارث در «طرح فنیقی»

«طرح فنیقی»؛ پدری در آستانه سقوط، دختری در جستجوی رهایی

- 13 دقیقه مطالعه
«طرح فنیقی» فیلمی است که تماشایش نه به صِرف قصه‌اش، که به دلیل ترکیب منحصربه‌فرد ژانر، زیبایی‌شناسی و پرسش‌های عمیق انسانی‌اش توصیه می‌شود.

به گزارش فیلم نت نیوز، چرا باید «طرح فنیقی» محصول ۲۰۲۵ را دید؟ این فیلم یکی از انسانی‌ترین فیلم‌های وس اندرسون است که در عین استفاده از همان سبک تصویری و داستان‌سرایی خاص او، به مفاهیم بزرگی چون خانواده، توبه و آینده بشر می‌پردازد.

«طرح فنیقی» (The Phoenician Scheme) نشان می‌دهد چگونه حتی در بطن رقابت‌های مرگبار و تجارت خون، می‌توان لحظات نرمی، عشق و آشتی یافت، روایتی از چرخش سرنوشت و مسئولیت‌پذیری که بسیار به حال و هوای دنیای امروز که با بحران‌های پی‌درپی اقتصادی و اخلاقی همراه است، نزدیک و قرابت معنایی دارد. «طرح فنیقی» فیلمی است که تماشایش نه به صِرف قصه‌اش، که به دلیل ترکیب منحصربه‌فرد ژانر، زیبایی‌شناسی و پرسش‌های عمیق انسانی‌اش توصیه می‌شود. اندرسون نشان داد که می‌تواند حتی از دل جنگ‌های تسلیحاتی و بازی‌های جاسوسی، یک داستان شاعرانه و فلسفی درباره انسان و انتخاب‌هایش بیرون بکشد.

طرح فنیقی با زیرنویس فارسی در فیلم نت

«طرح فنیقی» داستان ژارا کوردا معروف به «آقای ۵ درصد» را روایت می‌کند؛ تاجر جهانی بدنام در حوزه تسلیحات و هوانوردی که با معاملاتی پر از رشوه، فریب و فرارهای مالیاتی امپراتوری خود را ساخته است. حالا او، وقتی از هر سو تهدید می‌شود تصمیم می‌گیرد تنها وارثش را معرفی کند: دختر جوانی که در آستانه ورود به صومعه و راهبه شدن است. انتخاب او شگفت‌آور است، زیرا ژارا ۹ پسر دارد اما هیچ‌یک را شایسته جانشینی نمی‌داند.

hoenician scheme

فیلم به ظاهر در مسیر یک تریلر جاسوسی حرکت می‌کند: زدوبندهای تسلیحاتی، اطلاعات محرمانه، بازی‌های ژئوپلیتیک و رقابت‌های مالی. اما به تدریج، زیرلایه داستان اصلی، رابطه دختر و پدر، کشاکش میان میل به پاکی و آرامش با جاه‌طلبی و فساد به کانون اثر تبدیل می‌شود. در نتیجه فیلم از یک روایت ژانری فراتر می‌رود و به اثری انسانی و اخلاقی بدل می‌شود.

تقابل «روایت ژانری» با درامی انسانی یکی از تمهیدات درست فیلم است. اندرسون دراین باره درخشان عمل می‌کند در جابه‌جایی تمرکز از یک داستان جاسوسی پر از رمز و راز به داستانی درباره پدر و دختری که هر دو در میانه جنگ درونی خود اسیرند.

فیلم سه خط روایی عمده دارد:

۱. خط جاسوسی و رقابت: که شامل تلاش رقبای ژارا برای افشاگری، خرابکاری و نابودی اوست.

۲. خط خانوادگی: تصمیم ژارا برای واگذاری امپراتوری به دختری که  زندگی‌ای سرشار از ریاضت و پاکدامنی را انتخاب کرده است.

۳. خط درونی دختر: جدال میان میل به آرامش معنوی و مسئولیت تازه‌ای که پدرش روی دوشش گذاشته است.

اندرسون، دو شخصیت‌ متضاد را در این تریلر، همپای هم قرار می دهد: ژارا کوردا؛ یکی از شخصیت‌های پیچیده کارنامه اوست. در عین حال که تاجری فاسد، فریب‌کار و حتی در لحظاتی سنگدل است، نشانه‌هایی از شکنندگی و نوعی عاطفه پنهان در وجودش موج می‌زند. او در پایان راه خود، شاید برای نخستین بار، به چیزی فراتر از پول و قدرت می‌اندیشد: آینده معنوی و انسانی خانواده‌اش و دختر (آیزل) که نماد بی‌گناهی و آرامش است. او تمایلی به دنیا و بازی‌های آلوده آن ندارد. انتخاب پدر او را در برابر دنیایی که همواره از آن گریخته، قرار می‌دهد. تحول او آرام، ظریف و بسیار انسانی ترسیم می‌شود.

ایزل آینه، نقطه تضاد و نهایتا امید است. در واقع آینه‌ای برای پدرش است. ژارا کوردا با تمام قدرت و فسادش، در دخترش تصویر چیزی را می‌بیند که هرگز نتوانست باشد: انسانی بی‌نیاز، جستجوگر معنا و رها از وسوسه‌های دنیوی. دختر دقیقا نقطه مقابل دنیای پدر است. نماد آرامش، سکوت، پرورش و درون‌گرایی است.

کشاکش درونی و رابطه‌ای چندلایه

ایزل که در آستانه پوشیدن لباس راهبه‌هاست و زندگی‌اش را وقف سکوت، آرامش و خدمت معنوی کرده ناگهان با تصمیم پدرش روبه‌رو می‌شود: او باید وارث امپراتوری عظیم و در عین حال آغشته به فساد پدرش شود.
این لحظه، خط درونی دختر را فعال می‌کند. او از یک‌سو به‌شدت از زندگی مادی، قدرت، پول و مناسبات دروغین بیزار است. از سوی دیگر، احساس می‌کند پدرش برای نخستین بار به معنایی واقعی و شاید صادقانه به او رو کرده است.
در همین حال، جدال «وجدان معنوی در برابر نیاز عاطفی» در چندین سکانس تداعی می شود، در مکالماتی که در گلخانه شکل می گیرد، دختر با لحنی آرام، اما پر از گریز و ترس، به پدر می‌گوید: «در این خانه عشق و وجود خدا یافت نمی شود».

یکی از زیبایی‌های فیلم این است که دختر هرگز به شکل «یک‌شبه» تغییر نمی‌کند. روند آشتی او با پدر و حتی با ایده‌ی جانشینی، بسیار تدریجی است و نهایتا با نوعی بلوغ انسانی همراه است. او می‌فهمد حتی اگر وارث این امپراتوری شود، می‌تواند آن را به سمت نوع دیگری از مسئولیت و شاید حتی پاکی ببرد.

این فرآیند، باعث می‌شود رابطه دختر با پدرش از مرز مالی و سیاسی فراتر رود و به رابطه‌ای عمیقا انسانی و تراژیک تبدیل شود: پدری که به آخر خط رسیده و دختری که آماده بود دنیا را ترک کند، حالا برای اولین بار در دل همین بحران‌ها، به هم نزدیک می‌شوند.

همچنین در سطحی نمادین و خوانش روان‌شناسانه می‌توان گفت، دختر همواره به دنبال نوعی تصویر والای پدرانه (Archetype) در زندگی‌اش بوده است، اما چون ژارا فقط یک تاجر سرد و آلوده به دنیا بوده، این خلا را در ایمان مذهبی‌اش جستجو می‌کرده است. حالا در پایان، انگار می‌خواهد همان «پدر اسطوره‌ای» را در مردی که عمری از او دور بوده احیا کند حتی شاید برای نجات روح پدر، لحظه‌ای دنیای خودش را قربانی کند.

در نسبت با مضمون اصلی فیلم، این رابطه نیز قابل واکاوی است:  آیا پاک‌ترین انسان‌ها (مثل دختر) وظیفه دارند که گاهی وارد جهان فاسد شوند تا آن را اندکی تغییر دهند؟ یا برعکس، باید از آن فاصله بگیرند تا خودشان مصون بمانند؟ این تضاد (درونی دختر و رابطه‌اش با پدر)  مهم‌ترین تنش احساسی فیلم است که در دل روایت‌ سرد و مملو از رقابت به فیلم لحنی کاملا انسانی و شاعرانه می‌دهد. از همین‌جا فیلم به یک استعاره اخلاقی و فلسفی بزرگ‌تر تبدیل می‌شود:

اما در این سو، ژارا کوردا در ظاهر یک غول صنعتی و مالی است: تاجری گستاخ و سرکش که در بازارهای جهانی تسلیحات و هوانوردی با رشوه، فرار مالیاتی و نفوذ سیاسی امپراتوری‌ای هولناک بنا کرده است. اما وس اندرسون زیر این ماسک آهنین، ترک‌هایی ظریف می‌کشد. کوردا با همه جاه‌طلبی‌ و خونسردی‌اش، مردی است که سایه ترس همواره دنبالش می‌دود. ترس از رقبا، از پایان عمر، از سقوط میراثی که با خون و پول ساخته است. این اضطراب، آرام آرام او را به درون خانه و حتی به سوی گلخانه دخترش می‌کشاند، جایی که شاید نخستین بار به زندگی به چشم دیگری نگاه می‌کند. قدرت در کوردا نوعی زره دفاعی است؛ او ثروت انبوهش را چون سپری برابر تهدیدهای دنیا به دست گرفته، اما این سپر دیگر جواب نمی‌دهد. در پایان، او در تلاش برای رستگاری دیرهنگام، دخترش را که تجسم پاکی و بی‌نیازی است، به عنوان وارث انتخاب می‌کند. همین تصمیم، چهره پیچیده او را کامل می‌کند: مردی که عمری جهان را با پول و نفوذ فتح کرد، اما در واپسین لحظه‌ها به دنبال نجاتی از جنس عاطفه و معنا می‌گردد.

سبک‌شناسی وس اندرسون

این فیلم هم امضای تصویری وس اندرسون را با خود دارد: قاب‌بندی‌های متقارن، حرکت‌های نرم دوربین و رنگ‌های اشباع‌شده است. کار با دکورهای مصنوعی و تئاتری که هم واقعیت را سبک می‌کند و هم لایه‌ای افسانه‌ای به داستان می‌بخشد.

«تصویرگری بصری» در این فیلم کارستان است، هر قاب این فیلم می‌تواند به‌تنهایی یک تابلو باشد.

دیالوگ‌نویسی شاعرانه هم در این فیلم حتی در میانه معاملات مرگبار، لحظات تامل‌برانگیز خلق می‌کند مانند همان دیالوگ: «سرنوشت همه ما نیست که از لذت‌های دنیوی چشم بپوشیم، بعضیا زیر سایه آرامش و سادگی شکوفا می‌شوند، بعضیا هم زیبایی رو در رنگ و شکوه و شادمانی می‌بینند.»

یکی دیگر از نکات قابل تامل فیلم پایان‌بندی و تغییر شخصیت و به عبارتی منحنی شخصیت است که باورپذیر و بر اساس منطق و کدهای داستانی ارایه می شود. ژارا که عمر خود را وقف توسعه تجارت‌های فاسد و غیراخلاقی کرده است، در لحظه‌ای تقریبا مذهبی، در حضور دخترش شکسته می‌شود. او میراث خود را نه تنها در کارخانه‌ها و سهام‌ها، بلکه در دستان دخترش می‌بیند که شاید بتواند راهی متفاوت از او برود. این تغییر، پایان فیلم را از یک تریلر ژئوپلیتیک به یک مرثیه پدرانه-انسانی تبدیل می‌کند.

فیلم از مرز سیاست و اقتصاد می‌گذرد و به سؤالاتی بنیادین درباره معنا و میراث زندگی می‌پردازد. بازی بنیسیو دل تورو ترکیب کم نقصی از اقتدار و هراس را همزمان ارائه می‌دهد.

نگاه بین‌رشته‌ای

فیلم از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، تصویری از فساد ساختاری در نظام سرمایه‌داری و صنایع نظامی جهانی می‌دهد؛ اینکه چگونه جنگ و رقابت‌های مرزی، زندگی خصوصی افراد را نیز می‌بلعد. از منظر روان‌شناختی کشاکش وجدان فردی در برابر لذت و قدرت را می‌کاود و از منظر فلسفه اخلاق به این می‌پردازد که آیا می‌توان در اواخر عمر معنایی متعالی برای زندگی فاسد و تباه‌ شده یافت.

محسن سلیمانی فاخر

برچسب‌ها: وس اندرسون
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها