به مناسبت سالگرد درگذشت رابین ویلیامز؛ آنکه می‌خندد آنکه می‌گرید

- 8 دقیقه مطالعه
رابین ویلیامز، کمدین و بازیگر سینما که سال ۱۹۹۷ «بامزه‌ترین مرد زنده جهان» لقب گرفت، در اوج شهرت و در ۶۳ سالگی با مرگی خودخواسته جهان را ترک کرد و میراثی ماندگار از نقش‌آفرینی‌های کمدی و درام بر جا گذاشت.

به گزارش فیلم نت نیوز، انترتینمنت ویکلی در سال ۱۹۹۷ او را «بامزه‌ترین مرد زنده جهان» معرفی کرد، اما ۱۷ سال بعد، در ۱۱ اوت ۲۰۱۴، بامزه‌ترین مرد زنده جهان با مرگی خودخواسته به زندگی خود پایان داد. رابین ویلیامز که از او به عنوان یکی از مهم‌ترین کمدین‌های همه ادوار یاد می‌شد، برخلاف آن ظاهر سرخوش و خنده‌هایی که به سینما هدیه کرد، در ۶۳ سالگی به زندگی خود پایان داد. اینکه یک کمدین این‌گونه از دنیا برود، احتمالا تراژیک‌ترین پارادوکسی است که با آن روبه‌رو می‌شویم. ما توقع نداریم کسی که ما را می‌خنداند و شاد می‌کند، خودش غمگین باشد. در حالی که جهان درون فیلم‌ها و نقش‌ها ربطی به آدم‌های حقیقی ندارند ولی هرچقدر هم اهل سینما باشیم یا تلاش کنیم در جهان فیلم و سینما غرق نشویم، باز این تاثیرات ناخودآگاه در ذهن همه بینندگان سینما جریان دارد.

همه آثار رابین ویلیامز

رابین ویلیامز بازیگری چندبعدی و متفاوت بود. با آن میمیک منحصر به فرد و آن مدل خنده‌های از ته دل که تمام اجزای صورتش را درگیر می‌کرد، در هر فیلمی نگاه‌ها را به خود جلب می‌کرد. مهم‌تر اینکه در کارنامه سینمایی‌اش همان‌قدر که آثار ویژه برای سینمادوستان جدی و منتقدان وجود داشت، آثاری برای دیگر سلیقه‌ها و کودکان و نوجوانان هم وجود داشت؛ از فیلم‌های درام جدی تا کمدی‌های مختلف، از فیلم‌های نوجوانانه تا صداپیشگی در انیمیشن.

رابین ویلیامز فیلم نت نیوز

او تنها به کمدی بسنده نکرد و تلاش کرد در هر فیلمی به شخصیتی که بازی می‌کرد هویتی ویژه عطا کند. به همین واسطه است که در اکثر نقش‌های کمدی‌اش، مخاطب را به خنده‌های از ته دل وامی‌دارد و در مقابل، در سایر نقش‌ها می‌تواند او را با نقشی متناقض و جدی همراه کند.

رابین ویلیامز در طول حدودا چهار دهه فعالیت خود، از ۱۹۷۶ تا ۲۰۱۴، در بیش از ۲۰ مجموعه تلویزیونی و ۸۰ فیلم سینمایی ایفای نقش کرد. او برای فیلم‌های «صبح بخیر ویتنام»، «انجمن شاعران مرده» و «سلطان ماهی‌گیر» نامزد اسکار شد و درنهایت اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم «ویل هانتینگ نابغه» را دریافت کرد. در بین سینمادوستان، رابین ویلیامز با آثاری همانند «انجمن شاعران مرده»، «بی‌خوابی»، «ویل هانتینگ خوب» و «چه رویاهایی که می‌آیند» شناخته شده است. در کنار این آثار، با «جومانجی»، «هوک»، «علاالدین»، «فلابر» و «شب در موزه» در ذهن بسیاری از کودکان و نوجوانان جهان ماندگار است.

آنچه در تحلیل بازیگری او اهمیت دارد این است که او در تمام آثارش تلاش کرده شخصیتی منحصر به فرد خلق کند و هرگز دچار کم‌کاری‌های مرسوم بازیگری نشده است. فیلم‌های به‌جامانده از او، هرکدام نشانه‌ای از قدرت خارق‌العاده او را در خود پنهان دارد. بازی او در نقش قاتل روانی خونسرد فیلم «بی‌خوابی» در مقابل آل پاچینو، با آن صدای درونی، یا در مقابل فیلمی همانند «جومانجی» که از تمام اجزای صورت و بدنش برای ایجاد حس و حال نقش بهره برده است، نمونه کوچکی از نقش‌آفرینی‌های ماندگار اوست. بهترین تعبیر شاید در مورد او و جهانی که در سینما ساخت را باید در پیام رییس‌جمهور وقت آمریکا، باراک اوباما، جست‌وجو کرد: «او ما را به خنده واداشت. به گریه واداشت. او توانست در نهایت همه عناصر روح انسان را به تاثر وادارد.»

رابین ویلیامز فیلم‌های بسیاری دارد که شاید به اندازه این آثار قدر ندیده‌اند یا همچنان مطرح نشده‌اند. با این همه، مرگ خودخواسته او تمام نقش‌آفرینی‌هایی را که می‌توانست تا زمان مرگ طبیعی بیافریند، از دست برد.

او همچنان هم در جهان سینما ماندگار است؛ نسل‌های امروز و آینده قطعا آثارش را می‌بینند، با آن می‌خندند و گریه می‌کنند، اما احتمالا بسیاری فراموش خواهند کرد او چگونه از جهان رفت. برای بسیاری از شیفتگان سینما، از دست رفتن یک هنرمند تلخ و باورنکردنی است، چرا که در جهان پیش‌فرض سینما، در نهایت کسی نخواهد مرد. بازیگر زنده می‌ماند و در فیلمی دیگر باز در شمایلی تازه برمی‌گردد. ما عادت نکرده‌ایم بیرون از جهان تصویر، خود بازیگر دچار ضعف شود، افسرده شود، از خودش کتک بخورد و درنهایت دست به انتحار بزند.

رابین ویلیامز یک حقیقت تلخ را برای جهان به یادگار گذاشت و رفت. هنر، سینما، تئاتر و ادبیات در جهانی که ما زندگی می‌کنیم گاهی نجات‌بخش نیست. قرار بود سینما رویا بسازد، آدم‌های سراسر جهان را در تاریکی سالن‌های سینما از زندگی عادی و روزمره رها کند، کاری کند با هم بخندند، گریه کنند و تاثیر بگیرند. اما گاهی بازیگر همان جهان رویایی، از خودش، از دنیایش و از همه اطرافیانش خسته می‌شود و گویی دیگر هیچ پیوندی با این جهان ندارد تا جایی که روحش را دچار زوال می‌کند و به ناگهان پیمانه‌اش پر می‌شود. احتمالا این تلخ‌ترین واقعیت جاری در سینماست که ترجیح می‌دهیم چندان به آن فکر نکنیم.

رابین ویلیامز جایی گفته بود: «همیشه فکر می‌کردم بدترین چیز در زندگی این است تنها بمانید، ولی دریافتم بدترین چیز این است آدم‌های دور و برتان به شما احساس تنهایی القا کنند…»

شاید توقع همه ما این بود، همانند سکانس پایانی «انجمن شاعران مرده»، رابین ویلیامز این‌بار در آن مدرسه خشک و بی‌روح باقی بماند، در مقابل رفتارهای خشک و احمقانه صاحبان مدرسه مبارزه کند، بجنگد و همانند همان چند شاگردی که جهانی تازه با او پیدا کردند، او هم روی نیمکت مدرسه برود بایستد، پا بر میز بکوبد و فریاد بزند که: «من هنوز زنده‌ام…»

نوید جعفری

 

برچسب‌ها: رابین ویلیامز
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها