«تِد باندی: گفتگو با شیطان»؛ ادای احترام به کارآگاه وظیفهشناس
به گزارش فیلمنت نیوز، سریال «تِد باندی: گفتگو با شیطان» به تهیهکنندگی اولیویا استویانویچ و روایتگری شان جیمز و با حضور راجر دان، دیو کِپِل، استیو وین، کاتلین مک چیزنی و ریچ باندی، مستندی ۶ قسمتی است که به تحلیل روانشناسانه جنایتهای تِد باندی قاتل سریالی مخوف دهه ۷۰ میلادی آمریکا میپردازد و هماکنون در پلتفرم فیلمنت در حال پخش است.
در خلاصه داستان اثر چنین آمده است: «سرانجام در سال ۱۹۸۹ تد باندی اعدام شد، و شش سال بعد، گری ریجوی دستگیر و به جرم ۴۰ قتل در گرین ریور متهم شد.»
«تِد باندی: گفتگو با شیطان» در فیلمنت
تِد باندی در سال ۱۹۸۴ نامهای به یکی از کارآگاهان پروندههای قتلهای حل نشده خودش فرستاد و درخواست ترتیب یک ملاقات را داد تا با کمک هم بتوانند قاتل نوظهور آن دوران ملقب به «قاتل رودخانه گرین» را دستگیر کنند که به نتیجه نرسید زیرا باندی، افکار دیگری در سر داشت هرچند پیشبینیهای او درباره منش و سلوک «قاتل رودخانه گرین» درست از آب در آمد.
ملاقات یک قاتل سریالی با یک کارآگاه جنایی میتواند برای همگان یادآور فیلم سینمایی «سکوت برهها» ساخته جاناتان دِمی باشد همانطور که در «تِد باندی: گفتگو با شیطان» به آن ارجاع داده میشود و منبع الهام آن ملاقات، جان داگلاس از پیشگامان پروفایل سازی در FBI است که ابتدا در کتاب «سکوت برهها» نوشته توماس هریس به آن پرداخته میشود. باید خاطرنشان کرد که وی، تنها کسی نیست که ملاقاتهای تاثیرگذار اینچنینی با یک قاتل سریالی داشته و یکی از اهداف ساخت این سریال، ارج نهادن به یک شخصیتِ در سایه مانده به نام رابرت کِپِل کارآگاه پلیس در ایالت واشنگتن است که در پروندههای جنایی بیشماری از جمله قتلهای سریالی به عنوان مشاور حضور داشته و در حل آنها، نظراتی راهگشا ارائه داده است.
«تِد باندی: گفتگو با شیطان» قصد ندارد تصویری پرزرق و برق از جنایتهای باندی مشابه قریب به اتفاق آثار ساختهشده راجع به جنایتکاران و قاتلان سریالی بسازد و او را یک الگوی خوب برای دنبالهروی جوانان معرفی کند بلکه میکوشد تِد باندی را جنایتکاری که هست، به تصویر بکشد و همچنین، رنجها و دردهای بازماندگان، قربانیها و خانوادههای آنها را محترم و معتبر بشمارد و این مهمترین و بهترین خصیصه اثر است.
نکته مثبت و قابل تامل درباره اثر اینکه بر انسان زدایی از تِد باندی تاکید و پافشاری میکند و گرفتار احساسات گرایی مُد روز نمیشود که وجهه انسانی به جنایتکاران میبخشد تا انسانیت را در این سطح حقیر تنزل بدهد. جنایتکاری که انسانهای بیشماری را به فجیعترین شکل کشته و به اجساد آنها بیحرمتی کرده است، هیچ انسانیتی در وجودش ندارد بنابراین برخورد انسانی از روی مرحمت و عطوفت با او، توهین به مقام انسانیت خواهد بود همانطور که وی در نظر برادرش ریچ باندی «آشغالی بیش نیست.» و یک مصاحبهشونده دیگر از اینکه برخی اعتقاد دارند او خوشتیپ و خوش سر و زبان است در نتیجه نمیتواند مرتکب قتلها شده باشد، اظهار بیزاری میکند.
سازندگان اثر، تصاویر تیره و تار و دوربینی تعقیب گر را برای بازسازی جنایتها در نظر میگیرند تا تصاویر ارتکاب قتلها برای مخاطبان، منجر به هیجان و افزایش آدرنالین در بدن نشود زیرا تصویر هر قربانی معادل زندگی و رویاهای از دست رفته یک انسان است و قرار نیست با ایجاد تصاویر هیجانانگیز از قتلها، آن انسانها را در حد یک عدد در رزومه یک قاتل سریالی پایین بیاورد و به تعبیری دیگر، به عادیسازی این جنایتها در جامعه دامن بزند.
در ۲ قسمت نخست، سخنان تِد باندی با باب کِپِل درباره طرز فکر قاتلان سریالی برای دستگیری «قاتل رودخانه سبز» و تصاویر بازسازی شده شیوه قتلهای او به طور موازی روایت میشود و گهگاه به جنایتهای تِد باندی در سال ۱۹۷۴ نقبی زده میشود و از قسمت سوم، ناگهان، سازندگان تمام هم و غم خود را به باندی اختصاص میدهند تا جایی که با پایان قسمت پنج و اعدام باندی، «قاتل رودخانه سبز» دوباره و در آخرین قسمت به مرکز توجه برمیگردد؛ زمانی که کارآگاهان جنایی با بهرهگیری از آزمایشهای DNA در تحقیقات پلیسی توانستند معمای بزرگ را حل و گَری ریجوِی را دستگیر کنند و این مهمترین نقطه ضعف اثر در زمینه روایی به شمار میرود.
تروکرایمرها همیشه تمایل دارند ماموران پلیس را مقصر پیش نرفتن و حل نشدن پروندههای جنایی قلمداد کنند در صورتی که بینندگان با تماشای «تِد باندی: گفتگو با شیطان» در خواهند یافت که رسانهها با لو دادن یک عملیات سری پلیس برای دستگیری «قاتل رودخانه سبز»، مانعی در مسیر اجرای عدالت و باعث عقب افتادن دستگیری ریجوی به مدت بیش از ۱۵ سال شدند؛ تاثیر رسانهها از نکتههای مغفول مانده در پروندههای جنایی است که نباید به سادگی از کنارش گذشت. همچنین، این اثر خط بطلانی بر این بحث میکشد که پلیس برخی پروندهها را به علت طبقه اجتماعی ضعیف قربانیها پیگیری نمیکند و به صراحت میگوید پلیس در پروندهای همچون قتل کارگران جنسی در هنگام جمعآوری مدارک در زمان مفقودی اشخاص به سبب ماهیت مافیایی اینگونه شغلها با معضل روبروست از اینرو مقصر دانستن پلیس، در واقع، یک فرافکنی است تا نگاهها را از معضل اصلی بردارد.
وقتی در جلسات باندی با کِپِل، اینسرت از یکی از چشمان این جانی گرفته میشود، هدف نمایش نیت های شوم پشت حرف ها و اعمال وی است و اینکه او را شیطانی که هست، بنمایاند و بازیگری که نقش تِد باندی را ایفا میکند، به خوبی میتواند درندهخویی، حیلهگری و دروغگویی این کاراکتر را برای تماشاگران هویدا سازد و این حرف را میتوان درباره بازیگر صحنههای بازسازی شده قتلهای ریجوِی در سال ۱۹۸۴ نیز زد و متاسفانه، هیچ اطلاعاتی از نویسنده، کارگردان و بازیگران بخش صحنههای بازسازی سریال قابل تحسین «تِد باندی: گفتگو با شیطان» وجود ندارد که نکتهای تعجببرانگیز محسوب میشود برای اثری که راجع به یک قاتل سریالی منفور در تمام دنیاست.
ظهور کامپیوتر، اینترنت و فناوریهای نوین همانند تست DNA باعث شد مُهر مختومه بر پروندههای حل نشده فراوانی در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی بخورد و پرونده «قاتل رودخانه سبز» از مصداقهای چنین امری است؛ گَری ریجوِی در دهه ۱۹۸۰ میلادی، بارها به عنوان مظنون مورد بازجویی پلیس قرار گرفت و چون هیچگونه مدرک ضمنی و مدرک محکم و غيرقابل انکار برای محکوم کردن او وجود نداشت دستگیر نشد در نتیجه همانطور که مشاهده میکنید پلیس به وظیفه خودش درست عمل کرد و متاسفانه، شرایط طوری رقم خورد که پرونده تا سالها حل نشده باقی بماند.
دلیل پیشنهاد باندی برای مشاوره دادن به پلیس برای دستگیری «قاتل رودخانه سبز» این بود که محل قتلها و شیوه قتل ریجوِی تا حدی به باندی شباهت و قرابت داشت و باندی میخواست با دستگیری او، قلمروی خودش را همچنان حفظ کند علاوه بر اینکه دوباره بر سر زبانها بیافتد و با وجود اینکه بینش های او درباره ریجوِی به حقیقت پیوست، نتوانست منجر به دستگیری وی شود بنابراین فقط توانست باندی را چند صباحی از صندلی الکتریکی دور نگه دارد.
خوشحالی مردم پشت در زندان از اجرای حکم اعدام تِد باندی و صحبتهای خانواده قربانیها از لحظاتی است که مو را بر تن سیخ و اشک شوق از گونهها روان میکند زیرا بینندگان را امیدوار میسازد که عدالت، دیر و زود اجرا خواهد شد و هیچ خلافکاری نمیتواند از چنگال قانون فرار کند هرچقدر هم که خودش را نابغه در نظر بگیرد.
رابرت کِپِل کارآگاه پلیس که سالها پیش درگذشت، با پذیرش مصاحبه با تِد باندی توانست خدمت شایانی به پروفايل سازی قاتلان سریالی در بین نیروهای پلیس و همچنین، FBI کند و مضاف بر اینکه توانست باندی را وادار به اعتراف به قتل در چند پرونده حل نشده در ایالت واشنگتن نماید و بتواند آرامش را به چند خانواده برگرداند. او سپس با حضور در آکادمی پلیس، به ماموران پلیس جوان راه و رسم مقابله با جنایتکاران را آموخت و تبدیل به یک قهرمان جاودان در نیروهای پلیس شد بنابراین میتوان «تِد باندی: گفتگو با شیطان» را به مثابه یک آیین تجلیل سینمایی از چنین شخصیت تاثیرگذاری دانست.
«تِد باندی: گفتگو با شیطان» با شنا خلاف جهت رودخانه آثار زندگینامهای مربوط به قاتلان سریالی و جنایتکاران به جریانهای احساساتگرایانه مُد روز دنیا برای جلب مخاطب بیشتر باج نمیدهد و بدون هیچ ترسی، منویات خودش را مطرح میکند چنانکه این اصالت، به ویژگی متمایزکننده اثر تبدیل میشود.
فرزاد جمشیددانایی