پادکست + جنایت

«فقط قتل‌های داخل ساختمان» شیرین و نفس‌گیر

- 12 دقیقه مطالعه
«فقط قتل‌های داخل ساختمان» سریالی است که با ترکیب هوشمندانه کمدی و جنایت، کلیشه‌های ژانر را می‌شکند و با پادکست‌محور کردن داستان، بیننده را به یک کارآگاه تبدیل می‌کند.

به‌ گزارش فیلم‌نت نیوز، در ذهن اکثر ما سریال‌های جنایی با خشونت و تاریکی نفس‌گیرشان، بیننده را به چالش می‌کشند و با چنین ویژگی هایی توصیف شده است. سریالی که بتواند این تصور ذهنی را بشکند جرات و شجاعت زیادی دارد و «فقط قتل‌های داخل ساختمان» دقیقا همین جسارت را از خودش نشان می‌دهد. در جهانی که سریال‌های جنایی با خون و چاقو و خشونت گره خورده است ناگهان اثری با عنوان «Only Murders in the Building» ظهور کرد که نه تنها قواعد ژانر را به هم زد، بلکه ثابت کرد می‌توان با طنز، صمیمیت و هوشمندی، داستانی کارآگاهی خلق کرد که هم به همان اندازه نفس‌گیر باشد و هم دلنشین و سرشار از لحظات کمدی. حالا که فصل چهارم این سریال شروع شده، فرصت خوبی است تا نگاهی دوباره بیندازیم به آنچه این اثر را به یک پدیده محبوب و کم‌نظیر تبدیل کرده است. با فیلم‌نت نیوز همراه باشید.

شخصا باور دارم کمتر اثری پیدا می‌شود که هم منتقدان را شیفته کند و هم مخاطب عام را مسحور. سریال «فقط قتل‌های داخل ساختمان» یکی از استثناهای درخشان این معادله است؛ سریالی که از دل یک ایده‌ ساده ـ سه همسایه‌ کنجکاو که درگیر یک پرونده‌ قتل می‌شوند ـ به تجربه‌ای چندساله برای همه سریال‌بازان بدل شد. حالا با آغاز فصل چهارم، پرسش اصلی این نیست که «آیا ارزش تماشا دارد؟» بلکه این است که «چطور می‌توان تماشای آن را از دست داد؟». برای درک این اهمیت، باید هم به دستاوردهای سه فصل گذشته نگاه کنیم و هم به انتظارهایی که در آستانه‌ فصل جدید شکل گرفته است.

تماشای سریال «فقط قتل‌های داخل ساختمان» در فیلم‌نت

ساختاری نوآورانه و هویت‌بخش

شاید اولین نکته‌ای که در مورد «فقط قتل‌های داخل ساختمان» به ذهن می‌رسد، ساختار روایت منحصربه‌فرد آن است. این سریال نه تنها یک داستان جنایی را به پیش می‌برد، بلکه خود یک پادکست جنایی درون داستان است و می‌توان آن را یک داستان در دل یک داستان دیگر توصیف کرد! نمی‌دانم این موضوع را می‌دانید یا خیر اما پادکست‌های ژانر جنایی در ایران و جهان جزو پرطرفدارترین ژانر با بیشترین مخاطب هستند و سازندگان با علم این موضوع سراغ این کار رفتند. پادکست قصه سریال به عنوان یک عنصر کلیدی به مخاطب اجازه می‌دهد تا همراه با سه شخصیت اصلی، درگیر معما شود و به تحلیل سرنخ‌ها بپردازد. این ایده، سریال را به یک بازی فکری جذاب تبدیل کرده که بیننده را به مشارکت دعوت می‌کند و او را از یک تماشاگر صرف به یک کارآگاه آماتور (درست مثل شخصیت‌های سریال) تبدیل می‌ کند. تماشاگر در این فرایند احساس می‌کند خود بخشی از روایت است مثل شنونده‌ای که همزمان با قهرمانان، ماجرا را دنبال می‌کند. همین پیوند با روزمرگی امروز است که سریال را به یک «تجربه جمعی» تبدیل کرده و بحث‌های بی‌پایان در شبکه‌های اجتماعی درباره آن را دامن زده است. هر فصل، با یک قتل در همان ساختمان شروع می‌شود و ما با سه شخصیت اصلی، یعنی چارلز، اولیور و میبل، در تلاش برای کشف قاتل همراه می‌شویم.

بازیگرانی که در نقش خود حل شده‌اند

اما نبض تپنده این سریال، ترکیب شگفت‌انگیز بازیگران آن است. استیو مارتین، مارتین شورت و سلنا گومز، مثلثی طلایی را تشکیل داده‌اند که شیمی آن‌ها روی پرده، یکی از نقاط قوت اصلی اثر است. مارتین و شورت، دو اسطوره کمدی که سال‌هاست با هم همکاری می‌کنند، با هوشمندی خاصی شخصیت‌های چارلز و اولیور را به تصویر کشیده‌اند. چارلز، بازیگر منزوی و گوشه‌گیر که خاطرات گذشته رهایش نمی‌کند، و اولیور، کارگردان تئاتری که با تمام شور و هیجانش در پی شهرت دوباره است. در کنار آن‌ها، سلنا گومز با نقش‌آفرینی درخشان خود در نقش میبل، به عنوان نماینده نسل جوان، تعادل را برقرار می‌کند. میبل، هنرمند مرموز و باهوشی است که برخلاف ظاهر آرامش، پیچیدگی‌های زیادی دارد. این سه نفر با وجود تفاوت‌های سنی و شخصیتی، دوستی و رفاقت عمیقی را به نمایش می‌گذارند که بسیار باورپذیر و دلنشین است. این ترکیب عجیب، در عمل به شاه‌کلید سریال بدل شده است: سه شخصیتی که هیچ نقطه‌ی مشترکی ندارند، اما در مسیر حل معما به رفاقتی غیرمنتظره و دوست‌داشتنی می‌رسند.

شاید باور نکنید اما سلنا گومز در این سریال اصلا آن گومزی که در دنیای موسیقی یا اینستاگرام می‌بینید نیست و برخی تصورشان بر این است که حضور گومز یعنی با یک اثر ساده و سطحی روبرو هستند اما باید گفت که سخت در اشتباه هستند! سلنا یکی از برگ‌های برنده سریال است و آنچنان در نقش‌آفرینی خود می‌درخشد که گاهی با خود می‌گویید کاش این بشر یک بازیگر می‌شد تا یک خواننده!

نگاهی تازه به ژانر کارآگاهی

این سریال، ژانر کارآگاهی را از فضای خشک و جدی‌اش خارج کرده و به آن روحی تازه بخشیده است و کاری کرده که کمتر سریالی به سراغش رفته: آمیختن طنز موقعیت با معمای جنایی. برخلاف اغلب آثار جنایی که بر سیاهی و خشونت تکیه دارند، اینجا حتی تاریک‌ترین صحنه‌ها با لحنی شوخ‌طبعانه روایت می‌شوند. نتیجه؟ سریالی که هم شما را به خنده می‌اندازد و هم وادارتان می‌کند تکه‌تکه‌ی پازل را دنبال کنید. این بازی با لحن و ژانر باعث شده اثر برای طیف وسیعی از مخاطبان جذاب باشد: از دوستداران سریال‌های پلیسی گرفته تا کسانی که صرفا دنبال یک کمدی خوش‌ساخت هستند.

«فقط قتل‌های داخل ساختمان» نشان می‌دهد که یک داستان جنایی برای جذابیت، نیازی به صحنه‌های خشن یا خونریزی‌های مکرر و چهره‌های سرد و عبوس ندارد. در عوض، با تمرکز بر دیالوگ‌های بامزه، شخصیت‌پردازی قوی و البته ارجاعات هوشمندانه به تاریخ سینما و فرهنگ پاپ، لحظاتی فراموش‌نشدنی را خلق می‌کند. علاوه بر این، حضور بازیگران مهمان سرشناس در هر فصل، از تینا فی و امی رایان گرفته تا پل راد و مریل استریپ، به جذابیت و غنای سریال افزوده است. در فصل چهارم هم قرار است با لیست طولانی از بازیگران شهیر و قدرتمند روبرو باشیم که بگذارید برایتان سورپرایز باقی بماند!

نباید فراموش کرد کمتر سریالی توانسته چنین تعادلی میان منتقدان سخت‌گیر و مخاطبان عام ایجاد کند. این سریال موفق شده:

  • تحسین رسانه‌های معتبر را به دست آورد،
  • جوایز متعدد از جمله نامزدی‌های امی و گلدن‌گلوب را ثبت کند،
  • و در عین حال، به یکی از پرمخاطب‌ترین آثار شبکه Hulu بدل شود و یک تنه این شبکه را نجات دهد!

بیش از یک داستان جنایی

«فقط قتل‌های داخل ساختمان» در زیر لایه‌های طنز و معما، داستانی عمیق درباره تنهایی، دوستی و یافتن معنا در زندگی را روایت می‌کند. شخصیت‌های اصلی در ابتدای داستان، هر کدام به نوعی تنها و منزوی هستند. چارلز درگیر گذشته خود، اولیور در تلاش برای بازگشت به روزهای اوج و میبل با گذشته‌ای پیچیده دست و پنجه نرم می‌کند. این قتل‌ها و پادکست، بهانه‌ای می‌شوند تا آن‌ها با هم متحد شوند و از انزوای خود خارج شوند. سریال به زیبایی نشان می‌دهد که چگونه یک علاقه مشترک می‌تواند شکاف میان نسل‌ها را از بین ببرد و به ایجاد یک پیوند عمیق منجر شود.

با ورود به فصل چهارم، انتظارات بسیار بالاست. همان‌طور که در پایان فصل سوم شاهد یک قتل دیگر بودیم، حالا داستان به لس‌آنجلس کشیده شده و شخصیت‌ها برای اولین بار از ساختمان محبوب خود خارج می‌شوند تا به دنبال قاتل باشند. این تغییر فضا، می‌تواند چالشی بزرگ برای سازندگان باشد، اما با توجه به خلاقیت و هوشمندی که در سه فصل قبلی دیده‌ایم، می‌توان امیدوار بود که آن‌ها به بهترین شکل ممکن از پس این چالش برآیند. یکی از نگرانی‌های همیشگی درباره‌ سریال‌های موفق مثل «فقط قتل‌های داخل ساختمان» خطر تکرار است. آیا فرمول سه فصل گذشته همچنان جواب می‌دهد؟ سازندگان با هوشمندی، در فصل جدید (چهارم) به جای تکیه‌ صرف بر معما، عمق بیشتری به شخصیت‌ها داده‌اند. اکنون ما فقط درگیر یافتن قاتل نیستیم، بلکه مسیر رشد، شکست‌ها و آسیب‌های روانی شخصیت‌ها را هم دنبال می‌کنیم. به بیان دیگر، جنایت این بار بهانه‌ای است برای شناخت بیشتر کاراکترهایی که به‌تدریج بخشی از زندگی مخاطب شده‌اند.

این سریال ثابت کرده که حتی در میانه‌ شلوغی و آشوب آثار پرزرق‌وبرق تلویزیونی، هنوز می‌توان با خلاقیت و صمیمیت قلب تماشاگر را تسخیر کرد. شاید همین ویژگی باشد که باعث می‌شود تماشای «فقط قتل‌های داخل ساختمان » نه صرفا یک انتخاب، بلکه تجربه‌ای ضروری برای هر دوستدار قصه‌گویی در عصر ما باشد.

اگر تاکنون این سریال را ندیده‌اید، اکنون بهترین زمان برای شروع است. «فقط قتل‌های داخل ساختمان» یک دعوت به دنیایی است که در آن قتل، بهانه‌ای برای خنده، دوستی و کشف معنای واقعی زندگی می‌شود. آماده باشید تا خود را غرق در دنیای این سریال کرده و برای دیدن فصل جدید آن لحظه‌شماری کنید.

آرش پارساپور

برچسب‌ها: ژانر جنایی،ژانر کمدی،سلنا گومز
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها