در این مطلب نگاهی انداختهایم به مباحث کلیدی مطرحشده در نامهای که فریدون جیرانی بهتازگی خطاب به علیرضا رئیسیان نوشت و پاسخ رئیسیان به جیرانی.
به گزارش فیلمنت نیوز، با توجه به وضعیت بحرانی سینمای ایران در ماههای اخیر و رکود آشکاری که در وضعیت تولید و اکران فیلمهای سینمایی مشاهده میکنیم، بحث در مورد آینده سینمای ایران بالا گرفته است. در این میان، دو نامه از سوی دو سینماگر باتجربه توجه رسانهها را به خود جلب کرده است. نامه اول را فریدون جیرانی خطاب به همکارش علیرضا رئیسیان نوشت و نامه دوم، پاسخ رئیسیان به جیرانی بود. در این دو نامه نکات مهمی در مورد آینده سینمای ایران مطرح شد که چکیده این مباحث را در ادامه مطالعه خواهید کرد.
جیرانی در نامه خود که در روزنامه «اعتماد» منتشر شد، هشدار داد که در صورت عدم تغییر شرایط مدیریت فرهنگی کشور، بعید بهنظر میرسد که فیلمسازان در ماههای آینده بتوانند روی سوژههایی کار کنند که پاسخگوی نیازهای جامعه باشد. از دید او، خواستههای نسل دهه ۸۰ روی سینمای ایران تأثیر خواهد گذاشت. چکیده نکات کلیدی مندرج در نامه جیرانی به شرح زیر است:
«فکر نمیکنم درآینده سینمای ایران بتواند با حال و هوای قبل از این اعتراضات به حیاتش ادامه دهد. حتماً خشونتهای خیابانی، مرگهای تلخ، اعدامهای ناراحتکننده و خواستههای این نسل ناآرامی که آمد به خیابانها، این نسل دهه ۸۰ روی سینمای ایران تأثیر خواهد گذاشت و این سینما دگرگون خواهد شد.»
«من حتا فكر میكنم سينماي ايران قبل از اين آينده، دچار بحران خواهد شد. آن هم بعد از بازداشت كارگردانها و بازيگران شاخص سينما، بعد از فشار روی بخش متفكر سينما، بخشی كه اعتراض كرد به خشونتها كه اعتراضش تشويش اذهان عمومی نبود. اعتراضش حساسيت هنرمندی بود كه نمیتوانست به آنچه دارد در جامعهاش میگذرد بیتفاوت باشد. هنرمندی كه سوادش را داشت و میدانست چرا دارد اعتراض میكند. هنرمندی كه سواد و دانستههايش خيلی بيشتر بود از خيلی مردان سياسی امروز كه در تلويزيون حرف میزنند. همين الان میشود نشانههای اين بحران را ديد با خروج خود خواسته برخی ازسينماگران بخش متفكر سينما از چرخه بازيگری وكارگردانی.»
«اگر شرایط فرهنگی تغییر نکند، این بحران تشدید خواهد شد. فیلمسازان مستقل و اصلاً بخش روشنفکری سینمای ایران یا خودش کار نخواهد کرد یا نخواهد توانست کاری را که دوست دارد انجام دهد یا نخواهند گذاشت کار کند. بخش سینمای عامهپسند هم به دلیل شکاف بین افکار عمومی و تفکر رسمی دچار تردید خواهد شد. آن هم بعد از برونافکنی پاره مدرن جامعه که باعث شده سیمای خیابانها در اکثر شهرهای ایران تغییر کند.»
«۴۳ ساله كه تلويزیون تصويرِ ساز موسيقي را نشان نداده است اما تو الان دختران و پسراني را كنار خيابان ميبيني كه ساز ميزنند و با اين ساز زدن از نظر اقتصادي زندگي ميكنند. «سازي» كه الان تو بيشتر خونهها از همهجور طبقهاي هست. رئيسيان عزيز، ۴۳ ساله تلويزيون ترانهاي با صداي زن پخش نكرده، اما الان تو تاكسي، تو سواريهاي كرايه بين شهري، تو اتوبوسهاي مسافربري، تو مغازهها، تو رستورانها، تو كافی شاپها و حتا كنار خيابان، ترانههاي مختلف خوانندگان زن را ميشنوي. من فكر نميكنم در چنين شرايطي تو چنين شهري آن هم با مديريتي كه آمده نظارت حداقلي را به نظارت حداكثري تبديل كند، سازنده فيلم عامه پسند و يا هر كارگردان ديگري بتواند سوژه اي پيدا كند كه در ماههاي آينده پاسخگوي نيازهاي اين جامعه در حال تغيير باشد.»
«اگر بخش سینمای متفکر نتواند کار کند سینمای ایران با بحران تفکر مواجه خواهد شد. اگر بخش سینمای عامهپسند مجبور به پذیرش نظارت حداکثری شود، سینمای ایران با بحران مخاطب روبرو خواهد شد. اگر دولت فکر کند که میتواند نیروی جوان تربیت کند و فیلمهای مورد نظرش را بسازد دچار اشتباه خواهد شد. چون اولاً نسلها در فرآیند تاریخی و تحولات اندیشهورزی جابهجا میشوند. ثانیاً همین نیروی جوان در جامعه تغییر یافته، جامعهای که دیگر تریبونهای رسمی آن قادر به افکار عمومیسازی نیست با دیدن شکافهای جامعه، دچار بحران ذهنی خواهد شد و فیلمهای سفارشی را با نگاه تلخ و تیره خواهد ساخت.»
«مدیریت فرهنگی در شرایط تغییر قرار گرفته و مجبور است نظارت حداکثری را به پایینترین حد نظارت برساند و سلیقه و شیوههای تفکر جدید در جامعه را بپذیرد. اگر نپذیرد سینمایی دیگر نخواهیم داشت.»
درحالیکه نامه جیرانی روز ۴ دی ۱۴۰۱ در روزنامه اعتماد منتشر شد، علیرضا رئیسیان در تاریخ ۱۰ دی ۱۴۰۱ به این نامه پاسخ داد. رئیسیان در این نامه از خطر «مرگ آرام» سینمای ایران گفت و واقعیت جامعه را بسیار جلوتر از وضعیت فیلمهای واقعگرای این سالهای سینما دانست. چکیدهای از نکات مهم نامه رئیسیان را در ادامه خواهید خواند:
«بايد بگويم با شما همنظرم كه آنچه در ۱۰۰روز اخير در سطح كشور اتفاق افتاد كاملاً مسير متفاوتي را براي جامعه و سينماي ما پديد آورده، ولي با آن بخش از نوشتههايت كه جوانان امروز را نسل ناآرام دانستي، موافق نيستم، چراكه به نظرم مهمترين عنصر اين جنبش، نوجويی و نوخواهی است و شايد عدم شناخت همين امر باعث تحليل اشتباه در نزد تصميمگيران شده است. جيراني عزيز، نسل امروز از هر چه شكل و محتواي تكراری است، عبور كرده و ديگر نمیتوان با اجبار و ترس، آنها را وادار به پذيرش سنت كرد، به نظرم حتي معترضين از مدرنيته نيز در گفتار و رفتارشان عبور كردهاند و در مسير پسامدرن، مفاهيم و اشكال تازه را جستوجو میكنند و اگر اين نگاه من نزديك به واقع باشد، بدون شک «مرگ آرام» سينمای ما اتفاق خواهد افتاد. اگر تاريخ شروع توقف (مرگ) اول سينماي ايران را سال ۵۶ بدانيم و سپس قطع شدن تقريباً كامل جريان توليد تا سالهاي ۶۱-۶۰ و شروع دوباره آن را از سال۶۳ تحت قيموميت دولت (به معناي عام) با نظارت كامل در تمام مراحل اجرا، ضمن حمايت دولتي از محصولات هنري لحاظ كنيم، بايد اذعان كرد همان عنصر تكرار و عدم صرفه در سرمايهگذاري سينماي تجاري كه باعث ركود كامل سينما در قبل از انقلاب شده بود الان هم دوباره تكرار شده و همان سرنوشت قبلي به شكلي تراژيكتر در حال وقوع است!»
«واقعيت موجود در خيابانهاي ما بسيار پيشروتر از تمام فيلمهاي اجتماعي و منتقدانه سالهاي اوج سينماي واقعگراي ماست! ميداني چرا؟ به دليل جسارت نسل جوان كه در حقيقت حوادثي كه پيش آمده جلوتر از نمايش واقعيت در آثار ماست، چراكه در هنر با امر عدم قطعيت در رويدادها مواجهيم و همواره با نسبي بودن امور سروكار داريم، درحالي كه مرگ يك جوان براي تحقق ايدهها يك امر قطعي و غيرقابل انكار است!»
«فريدون جان، از حبس و تعذير و ممنوعيت فيلمسازان نوشته بودي، به راستي كه اين موارد هم مخصوص تاريخ سينماي گذشتگان در دنياست! آنهم در اشكال دولتهاي تحت نظر ايدئولوژي، نظير روسيه در گذشته و حال، چين كمونيست در دوران انقلاب فرهنگي و بعداً در ظهور نسل پنجم فيلمسازان و در تركيه تحت حكومت ژنرالها و همينطور بعضاً در امريكاي جنوبي دهه هفتاد ميلادي و بايد توجه كرد كه اكثر فيلمسازان موج نو فرانسه در صف اول معترضين مربوط به جنبش دانشجويي، كارگري سال ۶۸ ميلادي با دوربينهاي خود بودند و حتي در زمان برگزاري جشنواره كن، از آن فضا براي طرح ديدگاهها سود جستند كه همين حركت باعث شد دانشجويي به نام هانري دولو، بعداً رياست بخش مهم دوهفته كارگردانان فستيوال كن شود! اين تنها دو نمونه از دو نگرش نسبت به فيلمسازان است كه ميتواند ما را به درك بهتري از شرايط سوق دهد.»
«در خاتمه مايلم نگاه خودم را با تو دوست عزيز و همكاران محترم در ميان بگذارم كه به نظرم دوران نظارت محتوايي در شكل فعلي كه به سانسور سخت معروف است با ظهور تكنولوژيهاي حال و آينده، كاملاً بياثر خواهد بود و همين حال هم ديگر نميتوان نظارت پيش از ساخت را در سينما جاري كرد و متأسفانه وزير و وكيل هم خيلي در جريان تحولات فكري و فرهنگي نيستند و اصلاً ارتباطي با هنرمندان ندارند و همه چيز را در قالب قانون و دستورات خلاصه ميكنند، به قول دوستي كه ميگفت قوانين چهارگوش هستند و واقعيت گرد (دايره)!»
منبع: روزنامه اعتماد