«اورول: ۵=۲+۲» ناگفتههایی درباره نویسنده «قلعه حیوانات»/ وقتی اورول ماشین سرکوب بود
در فیلمنت نیوز بخوانید
به گزارش فیلمنت نیوز، مستند «اورول: ۵=۲+۲» (Orwell: 2+2=5) چیزی بیش از زندگینامه عادی یک نویسنده است. شاید بشود این اسم سبک را گذاشت مستندِ تحلیلی. مستندساز زندگینامه، رمانها، جستارها و نامههای اورول را تبدیل کرده است به ساختاری که از رهگذرش، خوانشی سیاسی-فرهنگی از شرایطِ امروز دنیا به دست میدهد. مستند میپرسد: شرایط سیاسی آدمهای امروز چگونه است و با استفاده از آرای اورول به پرسش خودش پاسخ میدهد. مستند با معرفی و تبیین دیدگاه این نویسنده، تماشاگر را آماده مواجهه تازهای با دنیا و خودش میکند.
اورول: ۵=۲+۲ در فیلمنت
فرودستان
راوی مستند با صدایی دلنشین میگوید برای شناخت یک نویسنده باید رفت سراغ ریشهاش؛ آن جایی که به دنیا آمده و بزرگ شده است. آن زمان و مکان شخصیت او را شکل میدهد و موضوع نوشتنش را تعیین میکند. اورول توضیح میدهد که در بریتانیای نیمه قرن بیستم (۱۹۵۰) چیزی وجود داشته به نام «طبقه فرودستِ طبقه متوسط». او این طبقه عجیب را چنین توصیف میکند: کسانی که میدانستند چطور باید طبقه متوسط باشند؛ مثلا چطور لباس بپوشند و چطور سوارکاری کنند ولی پول و امکانات هیچ یک را نداشتند برای همین تصمیم میگرفتند در کسوت سرباز یا کارمند اداری بروند هند مستعمره وقتِ بریتانیا چراکه آنجا «جنتلمن» بودن آسانتر بود؛ کرور کرور خدمتکار سیهچرده داشتند و پول و قدرتشان بیشتر از مردم عادی بود.
اورول جزو طبقه فرودستِ طبقه متوسط بود برای همین تصمیم گرفت به عنوان نیروی پلیس به بِرمه در هند برود. به زبان خودش، او عملا بخشی از ماشین سرکوب و کنترل بریتانیا بود و ستمهای دهشتناکی علیه بشریت مرتکب شد. او نیز مانند دولتش تمامیتخواه بود و این احساس گناه هرگز او را رها نکرد و البته این شکل از زندگی، آثار وحشتناک و غیرقابلبازگشتی بر روح و روانش گذاشت.
با این توصیف، اینطور میشود فهمید که روی آوردنِ اورول به نویسندگی تلاشی بوده است برای کنار آمدن با احساس گناه. «نویسندگی سیاسی» شاید نزدیکترین عبارت برای توصیف کار او باشد. توگویی «مزرعه حیوانات» یا «۱۹۸۴»، در حکم نوعی پالایش و تطهیر برایش عمل کردهاند.
کوری سیاسی
همانطور که گفتیم، مستند از چشم اورول به دنیا نگاه میکند. راوی مستند از زبان او میگوید: «برای تمامیتخواه بودن، لازم نیست آدم در کشوری با سیستم حکومتی تمامیتخواه زندگی کند.» همزمان با این گفتهها، فیلمی از جورج بوش در سال ۲۰۰۱ میبینیم که دارد افکار عمومی آمریکا را آماده میکند برای حمله به عراق. میشود اینطور برداشت کرد که ستم هرگز تنها در یک شکل بروز نمییابد. به تعداد آدمها، شکل خاص برای بروز شرارت و ظلم وجود دارد، حتی در کشورهای به ظاهر آزاد.
مستند اسم این را میگذارد «کوری سیاسی» و مفصل دربارهاش سخن میگوید. از طرفداران افراطی ترامپ میگوید که حاضر به دیدن و شنیدن هیچ یک از اسناد تحقیقی علیه او نیستند. اورول این را جهل ذاتی بشر میداند؛ اینکه ما درستی یا نادرستی عقایدمان را با حزب سیاسیمان میسنجیم، نه با شواهد. اگر حزب سیاسی ما بگوید چیزی درست است، ما نیز میگوییم درست است، بیآن که خودمان با خِرد خودمان آن را سبکسنگین کنیم. این نکته رمزگشایی نام این مستند هم هست: ۲+۲ میشود ۵. این بخشی از رمان «۱۹۸۴» است که در آن گفته میشود اگر برادر بزرگ، یعنی قدرت سیاسی حاکم، گفت پاسخ این معادله میشود ۵، شما نباید بگویید ۴. این رسالتی است که جورج اورول به نوعی کل حرفهای نویسندگیاش را وقفش کرده است: اندیشیدن برای خود، نه با حزب سیاسی و اجتماعی و بخشی از یک گله بودن. خودِ اصیل و فرد بودن مهم است، نه چرخدندهای بودن در ماشین جهل و ستم.

جورج اورول در رادیو بیبیسی
از شکم تا فلسفه
جورج اورول به طرز عجیبی فقر و ملال را کنار هم میگذارد. آدم تمایل دارد فکر کند ملال یک مشکل فلسفی است و کسانی ممکن است دچارش شوند که از ذهنشان زیاد کار میکشند و البته غم نان هم ندارند، ولی اورول آن را یکی از نتایج فقر شدید میداند. فقر آدم را بیکار و بعد ملول میکند. آدمِ فقیری که حوصلهاش از زندگی سر رفته باشد، میتواند موجود خطرناکی باشد و ممکن است هر کاری از او سر بزند برای همین اورول استدلال میکند که این آدمها اغلب میروند سراغ کارهایی دونِ شانِ انسان مانند تنفروشی یا دزدی. آدمی که نان را میدزدد و موقع فرار کردن آن را میخورد، دزد نیست، گرسنه است.
مقایسه جالبی هم مطرح میشود میان گدایان و صاحبان کسبوکارهای عظیم. اورول تاکید میکند که گدایی هم یک حرفه است و آدمها از طریقش پول درمیآورند، اما کار بیسودی است، درست مثل خیلی از کارهای آبرومند. مثل کسانی که فریب میفروشند، مثل خیلی از بازاریابها و کاسبان میلیارد دلاری. کار هر دو تایشان ضررده است. تنها یک تفاوت میان گدایی و کسبوکارهای این چنینی است: این که با گدایی نمیشود ثروتمند شد. این حقیقتا نگاه تازهای به دنیا است.
فرد در برابر سیستم
این یکی از اصلیترین موضوعات کارِ جورج اورول مساله فرد در برابر سیستم است. در یادداشتهای روزانهاش مینویسد: «در قرونی که پروتستانیسم در قدرت بود، سرپیچی و استقلالِ فکری با یکدیگر اشتباه گرفته میشد. کسی که بدعتی تازه میآورد، خواه سیاسی، اخلاقی، مذهبی و یا زیباییشناختی، کسی بود که تصمیم گرفته بود وجدانش را جریحهدار نکند و مصمم بود مستقل، تنها و بزرگ بماند و آنقدر جسور بود که تصمیمش را با صدای بلند اعلام کند و هزینههای گزافش را هم بپردازد.»
این همان نگاه فرد در برابر سیستم است. از منظر ایدئولوژیک، تنها و مستقل بودن عملی مجرمانه است. فرد هرگز نباید بر خلاف اصول پذیرفتهشده توسط قبیله رفتار کند، وگرنه یاغی شناخته میشود و سرنوشت محتومش مرگ و حذف از قبیله خواهد بود چراکه آنها عناصری خطرناک هستند و ممکن است کل قبیله و سیستم را به نابودی بکشانند. فیلمهایی مثل «ناخدا خورشید»، «شکار» (۲۰۱۲) و «جدامانده»، همگی با همین موضوع کار میکنند.
در نهایت، «روشنگری فرهنگی-سیاسی» آن رسالتی است که جورج اورول تصمیم گرفت زندگیاش را وقف توسعه و ترویج آن کند. سبک زندگی خودش هم چنین بود. از پلیس ستمگر بریتانیا بیرون آمد. پس از مدتی همکاری با رادیو بیبیسی، آنجا را نیز ترک کرد چراکه تحمل پروپاگاندا و تسلط عدهای بر دیگری را نداشت و همواره در پی آزادی بود.
مرتضی مهراد
اگر علاقمند به سینمای مستند هستید پیشنهادهای ما به شما:
«آقای اسکورسیزی»؛ بیگانه، شاعر، گانگستر