با برنده اصلی جوایز اسکار امسال بیشتر آشنا شویم
«آنورا»؛ سیندرلای بیرحمانه قرن ۲۱
به گزارش فیلمنت نیوز، دریافت پنج جایزه اسکار در رشتههای بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر نقش اول زن (مایکی مدیسون)، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی و بهترین تدوین، نقطه پایانی درخشان بر مسیر فیلم «آنورا» (شان بیکر) بود؛ مسیری که با کسب نخل طلای جشنواره فیلم کن آغاز شده بود. از زمان نمایش در جشنواره کن، بسیاری به این اشاره کردند که «آنورا» یکی از مهمترین فیلمهای سال سینمایی ۲۰۲۴ خواهد بود اما همین توجه فراوان باعث شد تا عدهای با نگاهی سختگیرانهتر به ارزیابی «آنورا» پرداخته و آن را اثری سطحی بدانند که بیشازحد به آن توجه شده است. آیا «آنورا» شایسته این همه توجه بود؟ شاید نگاهی به برخی از ابعاد این فیلم بتواند به ما در رسیدن به پاسخ کمک کند.
۱. جایگاه آنورا در کارنامه شان بیکر
شان بیکر در سالهای اخیر به متخصص روایت زندگی آدمهایی حاشیهنشین و متعلق به طبقاتی طردشده از اجتماع تبدیل شده است. او بهسراغ بیرونکشیدن جنبههای انسانی این افراد رفته و نشان میدهد که چطور میتوان آنها را بهمعنای واقعی درک کرد. نگاه انسانی بیکر به زندگی گروههای مطرود و سرکوبشده در سینمای این روزها حسابی محبوب است و میتوان فیلمسازان زیادی را با رویکردی کموبیش مشابه شناسایی کرد. با این وجود، آنچه بیکر را در میان این دسته از فیلمسازان در جایگاه بالایی قرار میدهد، فرار او از ایجاد ترحم و در عوض شناساندن دقیق سبک زندگی شخصیتهای کلیدی آثارش بهعنوان یک خردهفرهنگ است. فیلمهایی چون «پروژه فلوریدا» (۲۰۱۷) و «رد راکت» (۲۰۲۱) از خردهداستانهایی درهمتنیده با حضور آدمهایی مشترک تشکیل شدهاند. این شیوه روایت ممکن است تا جایی حتی دلبخواهی بهنظر برسد – به این معنا که در بخشهایی از فیلمها احتمال شکلگیری این پرسش وجود دارد که چرا این داستانها باید به این شکل کنار هم قرار گیرند و چرا حضور تکتک آنها در دل روایت ضروری است. با این وجود، کمکم متوجه میشویم که در طول این مسیر با یک خردهفرهنگ با تمام زیر و بم آن آشنا شدهایم – انگار خودمان مدتهاست که داریم در کنار همین افراد زندگی میکنیم. بدینشکل، نوعی همدلی نسبت به آدمهای طردشده پیدا میکنیم بدون اینکه فیلمساز تلاش کند تا به هر قیمتی دل ما را به حال آدمهایش بسوزاند. این شخصیتها قرار نیست لزوما قربانیانی معصوم باشند بلکه خود به بخشی جداییناپذیر از محیط پیرامونشان تبدیل شدهاند و از رنجها و کمبودهای آشکاری رنج میبرند. میتوان تا جایی پیش رفت که برخی از رفتارهای شخصیتهای محوری فیلمهای بیکر را حتی واجد نوعی جنبه ضداخلاقی (بر اساس عُرفهای اجتماعی) دانست. با این وجود بهواسطه توانایی بیکر در نمایش جزییات دقیق، حتی این ویژگی هم خدشهای بر ارتباط با آن افراد وارد نمیکند.
«آنورا» تفاوتها و شباهتهایی با آثار قبلی بیکر دارد. از یکطرف، بهجای روایت درهمتنیدهای که پیشتر ذکر شد، با روایت متمرکزتری روبهروییم: تا جایی با ارتباط عجیب میان دو آدم از دو فرهنگ و طبقه متفاوت آشنا میشویم و از آن به بعد با جستوجوی طولانی چند شخصیت غیرمتعارف برای یافتن یک انسان گمشده مواجهایم. همچنین میتوان به این نکته اشاره کرد که فیلمهایی چون «پروژه فلوریدا» و «رد راکت» در مناطق حاشیهای شهرها میگذرند درحالیکه داستان «آنورا» در دل متروپلیس رخ میدهد. با این وجود بیکر در اینجا هم، همچون ساختههای قبلیاش، توانسته با پرورش روابط غیرعادی این آدمها موقعیتهایی خاص و بامزه ایجاد و البته ما را به سمت بازتعریف یکی از خردهفرهنگهای کمتر مطرحشده در جامعه امروز آمریکا هدایت کند. همچنین در رویکردی که باز در سینمای شان بیکر ناآشنا نیست، در «آنورا» این همدلی بهجای ایجادشدن از طریق یک مشت شعار (چیزی که در سینمای امروز رایج است)، با نزدیکشدن حداکثری به فرهنگ و الگوهای زیستی آدمها به وجود میآید. درواقع آنقدر با فراز و نشیبهای روحی آدمهای دنیای بیکر آشنا میشویم که میتوانیم حتی از رفتارهای عجیب آنها – وقتی حتی نزدیک به جنون بهنظر میرسند – هم درک اولیهای پیدا کنیم. در طول فیلم شاهدیم که گاه، زمانیکه شخصیتها بهسمت شعار دادن پیش میروند، بیکر لحنی طنزآمیز به صحنه میبخشد تا تاثیر «پیامهای» احتمالا گلدرشت را خنثی کند. این رویکردی است که «آنورا» را، علیرغم تفاوتهای ظاهری، در امتداد آثار قبلی بیکر قرار میدهد.

۲. سیندرلای قرن ۲۱
از زمان نمایش «آنورا» در جشنواره کن بارها به ارتباط داستان فیلم با کهنالگوی سیندرلا اشاره شده است. آنچه کلیدی است نه صرفا این شباهت، بلکه همچنین تفاوتی است که بیکر میان اثر خود با یک افسانه پریان ایجاد میکند.
هر داستان از تعداد زیادی لحظه و نقطه کلیدی تشکیل شده است. در هر قدم، گزینههای پرشماری پیشِ روی نویسنده وجود دارد. انتخاب هر گزینه بهمعنای کنار گذاشتن تمام گزینههای بالقوهای است که میتوانستند بهجای مورد فعلی استفاده شده و مسیر حرکت داستان را تغییر دهند. یکی از کارهایی که هنگام برداشت آزاد از یک داستان مشهور میتوان انجام داد، جایگزینکردن برخی از ایدههای برگزیدهشده توسط نویسنده نسخه اصلی با گزینههایی آلترناتیو است. بیکر در «آنورا» اقدام مشابهی را با افسانه «سیندرلا» انجام میدهد.
شخصیت سیندرلا دختر مظلومی بود که تحت ستمی غیرعادی از سوی نامادریاش (و دختران او) قرار میگرفت. زمانی که او، بهکمک پری مهربان، با لباس و کفشی چشمگیر و جذاب امکان حضور در میهمانی شاهزاده را پیدا میکند، سیندرلا را درک میکنیم. او فقط میخواهد به جایگاهی برسد که شایستگیاش را دارد اما بهخاطر بیعدالتی اطرافیانش از رسیدن به آن محروم شده است. با این وجود، آنچه در داستان اصلی چندان مورد توجه قرار نمیگیرد این است که سیندرلا، با استفاده از لباس و آرایشی عاریهای دارد خود را به شکلی متفاوت با خودِ واقعیاش درمیآورد و این تمهید را (با برداشتی شاید سختگیرانه) میتوان نوعی فریبکاری محسوب کرد. این نکته به همدلی ما با سیندرلا ضربه نمیزند چون میدانیم که راه دیگری پیشِ روی او وجود ندارد.
شان بیکر همین جنبه را برجسته میکند. توقف طولانی فیلم بر سبک زندگی آنورا در اوایل فیلم، قرار است درکی از جایگاهی ایجاد کند که آنورا برای خود قائل است. بنابراین وقتی او، پس از آشنایی با یک جوان بسیار ثروتمند روس (ایوان)، تصمیم میگیرد در کنارش بماند و حتی پیشنهاد عجولانه ازدواج از سوی ایوان را هم میپذیرد، او را درک میکنیم. با این وجود، بیکر هرگز این نکته را مخفی نمیکند که آنورا هم دارد با حسابوکتاب مالی پیش میرود. بیکر آنورا را نه یک قهرمان صرفا معصوم بلکه آدمی نشان میدهد که، بهواسطه شرایط رشد در محیطی که در اوایل فیلم نمایش داده میشود، درک محدودی دارد و بدیهی است که تصمیمات خود را بر اساس همان ادراک میگیرد. طبیعی است که شکلدهی به یک رابطه عمیق عاطفی بهسختی ممکن است اولویت کوتاهمدت شخصیتی باشد که در جهانی مبتنی بر مادیگری محض پرورش یافته است. به همین دلیل است که آنورا به شخصیتی قابلدرک برای تماشاگر تبدیل میشود اما، برخلاف سیندرلا، قرار نیست رفتار او برای رسیدن به موفقیت را اقدامی ایدهآل با نتیجهای دلنشین ببینیم.
تفاوت میان شخصیتهای سیندرلا و بازخوانی نوین آن را در کاراکتر اصلی مرد هم میبینیم. در کهنالگوی «سیندرلا»، شاهزاده فردی بالغ، رمانتیک و نجاتبخش بود که مسیر رسیدن سیندرلا به هدف نهاییاش را هموار میکرد و در نهایت «آن دو به خوبی و خوشی کنار هم زندگی میکردند». در «آنورا»، شخصیت مرد شبیه یک کودک احمق نمایانده میشود که آنورا را همچون یک اسباببازی مصرفی میبیند. سیندرلا فکر میکرد آشنایی با شاهزاده میتواند طبقه زندگیاش را عوض کرده و او را به پایانی خوش برساند (و همینگونه هم میشد)؛ آنورا فکر میکند آشنایی با پسر یک الیگارش روس میتواند طبقه زندگیاش را عوض کرده و او را به پایانی خوش برساند (اما متوجه میشود که مسیر پرپیچوخمتر و بیرحمانهتر از چیزی است که میاندیشید). نه آنورا آن سیندرلای معصوم است و نه ایوان شاهزادهای سوار بر اسب سفید. اینگونه است که «آنورا» هم نسخهای از «سیندرلا» متناسب با جهان پیچیده و پر از ابهام امروز است، هم نوعی بهروزرسانی دیدگاه رمانتیک نسخه اصلی محسوب میشود و هم فرصت را برای شناخت گروههایی دستکمگرفتهشده در جامعه امروز فراهم میکند.
۳. «آنورا» بهمثابه بازتابی از جامعه
کهنالگوی سیندرلا را میتوان بخشی از نگرشی دانست که آن را «رویای آمریکایی» مینامند. طبق این دیدگاه، آزادی فردی و داشتن فرصتهایی مبتنی بر تواناییهای فردی (و نه طبقه اجتماعی یا شرایط محیطی) مسیری است که به موفقیت منجر خواهد شد. «آنورا» نهتنها این باور را زیر ذرهبین میبرد بلکه نشان میدهد چطور دستیابی به رویای آمریکایی در دل جامعهای که نهتنها از الگوهای سنتی بلکه از مدرنیسم هم عبور کرده است میتواند پیچیدهتر از چیزی باشد که در تعریف اولیهاش ذکر شده است.
رابرت مرتون (جامعهشناس آمریکایی)، جامعه را به دو عرصه «فرهنگ» و «ساختار اجتماعی» تقسیم میکرد. فرهنگ از یک طرف به آدمها میفهماند که چه بخواهند و از سوی دیگر میگوید که باید چه رفتاری را برای رسیدن به خواستههای خود در پیش بگیرند. ساختار اجتماعی هم تعیینکننده نحوه تقسیم قدرت، ثروت و منزلت در جامعه است. در جوامع سنتی با یک ساختار اجتماعی سلسلهمراتبی روبهروییم: جاییکه برخی ثروت و قدرت بیشتری دارند و گروه بیشتری فقیر و ضعیفاند. در این جامعه فرهنگ و ساختار اجتماعی در تعادل است یعنی آنچه افراد میخواهند در تناسب با میزان قدرت و ثروتی است که در اختیار دارند. جامعه مدرن در ذات خود فرد را دچار تعارض میکند چراکه افراد بیش از جوامع سنتی میتوانند رویای رسیدن به جایگاههایی بالاتر را در سر بپرورانند درحالیکه لزوما از ابزار لازم برای رسیدن به آن جایگاه برخوردار نیستند. این تعارض منجر به واکنشهای مختلفی از جانب انسانهای فاقد دسترسی به این ابزار منجر میشود: عدهای به تلاش خود در مسیری متعارف ادامه میدهند (همنوایی)؛ برخی ممکن است دنبال راههایی میانبُر (و خیلی وقتها غیرقانونی) برای رسیدن به موفقیت باشند (کژراههگزینی)؛ دسته دیگری رویکردی محافظهکارانه را برای حفظ داشتههای فعلی خود و سرکوب جاهطلبیشان برمیگزینند (اصولپرستی)؛ گروهی دچار انزوا و حتی خودویرانگری میشوند (کنارهگیری)؛ و بعضی هم راه عصیان را در پیش میگیرند (نافرمانی).
آنچه در جامعه پسامدرن به الگوی مرتون اضافه میشود، ترکیب آزادی فردی با ارتباطات بهتر و تحرک جغرافیایی بیشتر است. در این دنیا، فرصتها در سطح دنیا همچون یک سلفسرویس است و ما نقش مصرفکنندگانی را داریم که غذای فرهنگی خود را از این پیشخوان انتخاب میکنیم. در این جهان، با چنان گسترهای از ذائقهها و سلیقههای متفاوت روبهروییم و آنقدر انتخابهای شخصی متنوعی در اختیار داریم که مفاهیمی همچون طبقه اجتماعی در تعیین سبک زندگی و مسیر ما برای حرکت رو به جلو کمرنگ شدهاند. [جهت مطالعه بیشتر در مورد نظرات آندره برتون و تفاوتهای موجود میان جوامع سنتی، مدرن و پسامدرن میتوانید به این منبع مراجعه کنید: بروس، استیو (۱۳۹۲). جامعهشناسی (چاپ دوم)، ترجمه بهرنگ صدیقی. تهران: ماهی.]«آنورا» نگاهی است به میل دستیابی به نقطه اوج رویای آمریکایی در جامعهای که در آنها خواستهها با فرصتها هماهنگ نیستند (جامعه مدرن) اما در عین حال انتخابهای شخصی جدیدی شکل گرفتهاند (جامعه پسامدرن) که ممکن است از نظر عُرف اجتماعی غیرمتعارف بهنظر برسند و همین به وسوسهها و پیچیدگیهای اخلاقی تازهای منجر میشود. آنورا، مثل سیندرلا، بعد از مواجهه با پسر/ شاهزاده، احساس میکند که شاید مرد رویاهایش را یافته باشد. تعبیر «مرد رویاها» در جهان محدود زندگی آنورا عملا بهمعنای فردی است که قرار است او را از چنبره قرار گرفتن در معرض نگاه خیره دیگران نجات دهد. با این وجود، هرچه جلوتر میرویم شاهد جهان تیرهتری هستیم که آنورا دارد در آن دستوپا میزند تا مفهوم رویای آمریکایی را از دل آن بیرون بکشد. همین امر باعث میشود که آنورا در طول فیلم ترکیبی از پنج مسیری را در پیش بگیرد که مرتون مطرح کرده است: او در ابتدا شخصیتی همنوا با شرایط نهچندان مناسبش بهنظر میرسد، پس از آشنایی با پسر روس به فکر کژراههگزینی میافتد، بعد از مواجهه با سستعنصری پسر تصمیم به نافرمانی میگیرد و در بحرانیترین لحظات میتوان رگههایی از اصولپرستی و کنارهگیری را هم در او دید.
این تلاش سرسختانه، در کنار تاکید طولانیمدت فیلم بر محدودیت جهان زیستی شخصیت اصلی در اوایل کار، ما را با موقعیتی پیچیده مواجه میکند. آیا باید آنورا را مقصر بدانیم که از ابتدا بهاشتباه مسیری غیرواقعگرایانه و میانبُر را برای رستگاری انتخاب کرده است؟ آیا او بداقبال بوده که گیر یک کودک نامتعادل و لوس افتاده است؟ آیا فیلم دارد نشان میدهد که گاه هر چقدر هم سعی کنی که خود را از منجلاب برهانی، جامعه اطراف تو را دوباره پایین میکشد؟ آیا «آنورا» فیلمی در مورد غیرممکنبودنِ داشتن کنترل روی زندگی (لااقل در شرایطی خاص) است؟ آیا شان بیکر دارد نشان میدهد که مفهوم طبقه، حتی در جامعهای پسامدرن، عنصری کلیدی در تعیین مسیر زندگی ما است؟ بهنظر میرسد فیلم رگههایی از پاسخ مثبت به هر کدام از پرسشهای ذکرشده را در خود دارد. به همین دلیل است که «آنورا» به یکی از مهمترین و، از نظر فکری، پیچیدهترین فیلمهای سال ۲۰۲۴ تبدیل شده است: فیلمی که هم یک کهنالگوی محبوب را بازخوانی میکند، هم به خوانشی چندبُعدی از بخشی از جهان امروز تبدیل میشود، هم فرصت درک یک خردهفرهنگ نهچندان پذیرفتهشده در سطح جامعه را فراهم میآورد، و هم با خلق لحظاتی درگیرکننده و بامزه از دل موقعیتهایی بالقوه تلخ میتواند گروههای مختلفی از تماشاگران را به خود جذب کند. رسیدن همزمان به تمام این نتایجْ دستاورد کوچکی نیست و شاید همین امر نشان دهد که چرا «آنورا» از زمان اولین نمایش بهعنوان یکی از مهمترین فیلمهای سال ۲۰۲۴ مورد توجه قرار گرفت و در نهایت به موفقترین فیلم فصل جوایز امسال تبدیل شد.
آریا قریشی