رازهای «درون و بیرون ۲» به روایت کارگردانش

«درون و بیرون ۲»؛ وقتش رسیده از دنیای کودکی به نوجوانی برویم!

- 9 دقیقه مطالعه
کلسی مان کارگردان قسمت دوم فیلم «درون و بیرون» که در اکران اخیرش در سینماهای جهان با استقبال مواجه شده است از نوجوانی خود و تاثیر آن بر شکل‌گیری این فیلم صحبت کرد.

به گزارش فیلم‌نت نیوز، کلسی مان (Kelsey Mann) کارگردان انیمیشن «درون و بیرون ۲» (Inside Out 2) می‎‌گوید: «عاشق فیلم‌های دنباله‌دار هستم. مثلاً قسمت پنجم جنگ ستارگان: امپراطور ضربه می‌زند (Star wars: Empire Strikes Back ) یکی از فیلم‌های مورد علاقه من است. بیگانگان (Aliens)، ماشین‌ها (Cars)… واقعاً مرا به وجد می‌آورند. همیشه برای دیدن قسمت‌های بعدی فیلم‌های دنباله‌دار خوب، لحظه‌شماری می‌کنم.»

اما زمانی که وظیفه کارگردانی قسمت دوم یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های پیکسار و برنده جایزه اسکار یعنی «درون و بیرون» را برعهده دارید، چنین نگرشی بسیار مفید است. مان از سال ۲۰۱۳ با استودیوی انیمیشن پیکسار همکاری می‌کند و در این سال‌ها در فیلم‌هایی مانند دانشگاه هیولاها (Monsters University) و به‌پیش (Onward) به‌عنوان ناظر داستان حضور داشته است. پیت داکتر که کارگردانی «درون و بیرون ۱» را برعهده داشت و اکنون به عنوان مدیر بخش خلاقیت پیکسار فعالیت می‌کند، او را برای کارگردانی «درون و بیرون ۲» انتخاب کرد تا اولین فیلم بلند سینمایی خود را کارگردانی کند.

درون و بیرون ۱ در فیلم نت 

درون و بیرون ۲ در فیلم نت 

«درون و بیرون ۲» هم در ذهن رایلی ۱۳ ساله می‌گذرد: جایی که شادی (با صدای امی پولر)، غم (فیلیس اسمیت)، خشم (لوئیس بلک)، ترس (تونی هیل) و انزجار (لیزا لاپیرا) با رسیدن رایلی به بلوغ، غافلگیر می‌شوند. بلوغ رایلی با حس‌های جدید به رهبری اضطراب (مایا هاوک) همراه است. اضطراب، به سرعت حس‌های اصلی را از مرکز فرماندهی بیرون می‌راند و کنترل اوضاع را بدست می‌گیرد. اما شخصیت رایلی با کنترل‌شدن توسط حس‌هایی مثل اضطراب، حسادت (آیو ادبیری)، خجالت (پل والتر هاوزر) و ملالت (آدل اگزارچوپولوس) چطور خواهد شد؟

مجله اسکار با کلسی مان درباره فیلم «درون و بیرون ۲» گفتگویی انجام داده است که نسخه ترجمه شده آن را با هم می‌خوانیم:

*می‌دانم که پیت شخصاً برای کارگردانی این کار شما را انتخاب کرده است. آیا تا به حال از او پرسیدهاید که چرا مسئولیت کارگردانی این انیمیشن را برعهده شما گذاشته است؟

ـ نمی‌دانم. واقعاً نپرسیده‌ام چرا. شاید به این دلیل که همشهری هستیم. [می‌خندد]

*شاید می‌دانست که می‌توانی قسمت بازی هاکی در فیلم را خوب در بیاوری.

ـ بله! [می‌خندد] می‌خواستیم کار را درست انجام دهیم. واقعاً برایم مهم بود. این را هم بگویم که خیلی از دغدغه‌های ما مشترک است. یک دلیل دیگرش هم احتمالاً این است که من اساساً آدم عاطفی و آسیب‌پذیری هستم و در مورد احساساتم زیاد صحبت می‌کنم. فکر می‌کنم این ویژگی من در انتخابم بی‌تاثیر نبود. اگر آدم خودش عاطفی و آسیب‌پذیر باشد و بتواند در مورد احساس لحظه‌ای خودش صحبت کند، بهتر می‌تواند از پس چنین فیلمی برآید. بیان احساسات با صدای بلند، خصوصاً در حضور یک جمعیت بزرگ، کار سختی است و معمولاً خیلی‌ها قادر به انجام آن نیستند.

*این آسیبپذیری که می‌گویید، از چه سنی با شما همراه بوده که در این فیلم به شما کمک کرده؟

ـ از خیلی وقت پیش، می‌خواستم فیلمی در مورد حس ناکافی بودن بسازم. الهام‌بخش اصلی این فیلم، برخی از تصاویر جشن تولدم بود. یک دوره‌ای تمام عکس‌های کودکی‌ام را اسکن کرده بودم و یک نسخه دیجیتالی از آنها داشتم. همین‌طور که داشتم عکس‌ها را مرور می‌کردم، متوجه چیز جالبی شدم. در عکس پنج سالگی‌ام بسیار شاد و خندان و بی‌دغدغه بودم. ناخودآگاه با خودم گفتم: «چقدر در این عکس خوشحالم!» بعد عکس‌های ۸ سالگی و سپس ۱۱ و ۱۳ سالگی‌ام را تماشا کردم و متوجه شدم که به مرور لبخندم کم شده است. تا جایی که در عکس ۱۳ سالگی، آرام نشسته و به کیک خیره شده بودم. بدبخت به نظر می‌رسیدم و حالتم با زمان  ۵ سالگی خیلی در تضاد بود. از ذهنم گذشت که «چه اتفاقی افتاده؟»

در ۱۳ سالگی متنفر بودم از این‌که برایم آهنگ «تولدت مبارک» را بخوانند. الان دیگر این حس در من نیست اما دلم می‌خواست بدانم در آن سن چه اتفاقی در افکار آدم می‌افتد؟ از توجه متنفر بودم. از این‌که همه به من نگاه کنند متنفر بودم و این به دلیل احساساتی است که در آن سن شروع می‌شود. خودآگاهی تقریباً در آغاز بلوغ شروع می‌شود و من واقعاً به خودم سخت می‌گرفتم. وقتی آدم آسیب‌پذیر باشد و حس ناکافی بودن داشته باشد، از خودش می‌پرسد: «آیا واقعا ارزش این جشن و این همه توجه را دارم؟» به همین دلیل در آن لحظه در عکس ناراحت هستم و فکر می‌کنم دلیل این حال و هوا، فعل و انفعالاتی است که در سن نوجوانی در مغز ما اتفاق می‌افتد. این همان چیزی بود که می‌خواستم درباره‌اش فیلم بسازم: احساس این‌که به اندازه کافی لایق عشق و توجه همه نیستی، اما هستی. من می‌خواهم نوجوانان بتوانند در آینه به خود نگاه کنند و آنچه را که می‌بینند دوست داشته باشند.

*ساختن قسمت دوم یک فیلم، یک خوبی‌هایی دارد و یک بدی‌هایی. هم فیلم اول در اختیار شماست و محور کار تا حدودی مشخص است، هم نمی‌توانید دقیقاً همان کارهایی را انجام دهید که در فیلم اصلی انجام شده است. از طرفی باید به فیلم اولیه هم وفادار باشید. کدام بخش از فیلم اصلی را می‌خواستید حفظ کنید؟ چه کاری را دوست داشتید اضافه کنید یا به شکل متفاوتی انجام دهید؟

ـ حق با شماست. قوانین زیادی از قبل مشخص شده‌اند و نمی‌توانید آن قوانین را زیر پا بگذارید. باید به آنها وفادار بمانید. یکی از چیزهایی که از اول برایم بسیار مهم بود، انجام کاری بود که جهان‌شمول باشد. همان اوایل کار، یکی از کارکنان پیکسار توصیه خوبی به من کرد و گفت «هر چه زودتر به فیلمت به عنوان یک فیلم مستقل و اصلی فکر کنی، وضعیت بهتری خواهی داشت». می‌دانستم منظورش چیست. خودم مدت‌ها قبل فهرستی از تمام دنباله‌های مورد علاقه‌ام و نیز فهرستی از دنباله‌هایی که به نظرم ناموفق بود، تهیه کرده بودم. به خودم می‌گفتم «چرا اینها را دوست دارم و آنها را دوست ندارم؟» متوجه الگویی شدم: دنباله‌هایی که دوست‌شان داشتم انگار اصالت داشتند و در عین دنباله‌بودن، مستقل بودند؛ درهای جدیدی را به دنیای موضوع فیلم  باز می‌کردند. آنهایی که چندان موفق نبودند، انگار اینطوری بود: «این کارها در فیلم اول جواب داده، پس بیایید همان را دوباره انجام دهیم». من در فیلم اصلی نبودم، بنابراین باید افکار و نگرش خودم را در فیلم وارد می‌کردم. خوشبختانه، پیت به من این فضا را داد که امضای خودم را در فیلم داشته باشم.

*امی پولر (صداپیشه کاراکتر شادی) با شخصیت شادی خیلی عجین شده و صدایش نسبت به فیلم اولیه، خیلی بیشتر روی کاراکتر نشسته است. پیش از صداگذاری ایده جدیدی از این کاراکتر داشت؟

ـ همکاری با امی فوق‌العاده است. او واقعا باهوش است. همه می‌دانند که شخصیت شوخی دارد، اما فوق‌العاده باهوش و داستان‌نویس واقعاً خوبی است. کاراکتر را به خوبی می‌شناسد و خیلی خوب می‌فهمد کاراکتر شادی باید چطوری حرف بزند. علاوه بر این کار کردن با او بسیار سرگرم‌کننده بود. مواقعی پیش می‌آمد که ناگهان می‌گفت «یک چیزی به ذهنم رسید». می‌گفتم چی؟ و توضیح می‌داد مثلاً اینجا اگر شادی این‌ کار را بکند یا این حرف را بزند، شاید بهتر باشد. ما دو نویسنده داشتیم؛ مگ لوفو که فیلم اصلی «درون و بیرون» را نوشته بود و برایش کاندید جایزه اسکار شده بود و دیگری دیو هلشتاین. اگر در دم دست بودند، وارد بحث می‌شدند و تغییرات کوچکی می‌دادیم و آن را به صورت زنده اجرا می‌کردیم و اغلب هم کار بهتر می‌شد. امی علاوه بر این که یک مجری فوق‌العاده بامزه است، یک نویسنده و داستان‌سرای باورنکردنی است.

کلکسی مان کارگردان، در کنار امی پولر (صداپیشه کاراکتر شادی) و پت داکتر، کارگردان درون و بیرون ۱ در کنار کاراکتر ملالت و شادی

*شخصیت‌های فیلم اول بر اساس نظریه «احساسات بنیادی» کارول ایزارد (روانشناس آمریکایی) ساخته شده بودند. بلوغ رایلی این فرصت را در اختیار شما گذاشت که حس‌های جدیدی معرفی کنید. چطور به این کاراکترها رسیدید؟

ـ همان‌طور که اشاره کردم من خیلی چیزها را فهرست می‌کنم. فکر می‌کنم اضطراب موجود در من باعث می‌شود خیلی چیزها را فهرست کنم. با همین کاراکتر اضطراب شروع کردم. یک لیست تهیه کردم. فهرست‌بندی به من کمک می‌کند چارچوب فکری مشخصی پیدا کنم. همه گزینه‌ها را کنار هم گذاشتم و ایده‌هایی را که به ذهنم رسید یادداشت کردم. داچر کلتنر استاد دانشگاه برکلی یکی از کارشناسان حس‌های اصلی در فیلم اول بود. بلافاصله او را آوردم و گفتم «خب، رفتار رایلی در ۱۳ سالگی تحت کنترل کدام حس‌هاست؟» او گفت «حس‌هایی که در فیلم قبلی داشتیم، مربوط به خودآگاه بود. در سن نوجوانی، بیشتر حس‌ها، محصول مقایسه‌های اجتماعی است. باید به این حس‌ها بپردازیم» و من از آن فهرست بلندبالا، اضطراب، حسادت، خجالت و ملالت را انتخاب کردم.

کاراکترهای جدید

*از طراحی کاراکترها صحبت کنید. طراحی کدام کاراکتر وقت کمتری گرفت؟ کدام کاراکتر از همه سختتر بود؟

ـ کاراکتر اضطراب از همه بیشتر وقتم را گرفت. واقعاً سخت بود. یک دلیلش این بود که شخصیت اضطراب خیلی تغییر کرد. عملاً شخصیت ضدقهرمان فیلم بود و نمی‌شد همین‌طوری معمولی طراحی‌اش کرد. راستش خیلی تحت تاثیر فیلم «همه چیز درباره حوا» (All About Eve) بودم. ذهنم درگیر قدرت حس‌ها بود. می‌خواستم یک کار خلاقانه انجام دهم. در فیلم اول، شادی و غم تصادفاً از مرکز فرماندهی بیرون می‌افتند. با خودم فکر کردم که خب، اگر یک حس دیگر آنها را بیرون بیندازد و کنترل مرکز را برعهده بگیرد، چطور؟ تسلط عواطف و احساسات در نوجوانی طبیعی است به خصوص اضطراب که خیلی راحت می‌تواند کنترل رفتار ما را بر عهده بگیرد.

ملالت از همه سریعتر طراحی و ساخته شد. یادم هست که یک داستان‌نویس به نام دن پارک (Dan Park)، ملالت را به صورت یک رشته‌فرنگی خیس طراحی کرد. تا دیدم گفتم «خودش است. حسی که می‌خواهم همین است». سپس، با جیسون دیمر (Jason Deamer) طراح تولید فیلم و تیمش کار کردیم و آنها این ایده را گرفتند و شخصیت ملالت را توسعه دادند. از ملالت یک مجسمه هم ساختیم که فوق‌العاده بود. با این حال هر طرحی چالش‌های خودش را دارد و نمی‌توانم بگویم طراحی کاراکتر ملالت آسان بود، اما قطعاً سریع‌تر از بقیه کاراکترها طراحی شد.

طراحی ملالت

*اصلاً نمی‌توانم تصور کنم آدل اگزارچوپولوس بازیگر فیلم «آبی گرم‌ترین رنگ است» صداپیشگی یک شخصیت دیزنی را برعهده بگیرد، اما الان نمی‌توانم تصور کنم که شخص دیگری به جای کاراکتر ملالت حرف بزند.

ـ آدل فوق‌العاده است. برای تست صدای او به پاریس رفتیم. یک خاطره جالب هم تعریف کنم. وقتی با مارک نیلسن در راه استودیو بودیم، دختر نوجوانی را دیدیم که در پیاده روهای پاریس قدم می‌زد. یک پیراهن مشکی پوشیده بود که روی آن نوشته بود «برام مهم نیست». گفتم: خدای من! از این کامل‌تر نمی‌تواند باشد. مارک حتی از او عکس گرفت و وقتی به استودیو رسیدیم، به ادل نشان داد و من این‌جوری بودم «اینم شخصیت شما. صدای همین رو با حنجره‌ات بساز!»

چیزی که من در مورد آدل دوست دارم این است که صدای مناسبی دارد زیرا ملالت، همان‌طور که در مورد رشته‌فرنگی خیس گفتم، همه‌اش حال ندارد. تلاش زیادی نمی‌کند. حتی ترجیح می‌دهد کارهای ستاد فرماندهی را آنلاین انجام دهد بنابراین صدای منحصربفردی لازم داشتیم. کسی را می‌خواستیم که لهجه‌اش واقعا فرانسوی باشد، نه کسی که فرانسوی یاد گرفته و آدل توانست آن را دربیاورد.

آدل اگزارچوپولوس صداپیشه ملالت

*یک دهه است که در پیکسار مشغول به کار هستید، اما این اولین فیلم بلند شماست. ساختن اولین فیلم بلند، چه چیزی به شما آموخته است؟

– اصلی‌ترین چیزی که در مورد کارگردانی متوجه شدم و فکر می‌کنم فوق‌العاده مفید است و از پیت داکتر یاد گرفتم، این بود که صریحاً مشخص کنم که چه می‌خواهم سپس به عواملم فضا بدهم تا کارشان را انجام دهند طوری که با باور و اعتماد کامل به‌خودشان کار کنند و ایده‌های‌شان را مطرح کنند. مثلاً به انیماتورم کاملاً توضیح می‌دهم که نیت و قصدم از این سکانس چیست و چه می‌خواهد بگوید. صریحاً می‌گویم «این سکانس و یا صحنه کلاً درباره این است که شادی حسودی‌اش می‌شود که اضطراب بهتر از او دارد مرکز فرماندهی را مدیریت می‌کند اما نمی‌خواهد این را به زبان بیاورد و فقط می‌خواهد کنترل مرکز را پس بگیرد.» آنچه از صحنه می‌خواهم را صریحاً می‌گویم اما نمی‌گویم چطور این کار را انجام دهد. اینجاست که ایده‌های نو به ذهن انیماتورم می‌رسد؛ چیزهایی که اصلاً در آن لحظه به ذهن خودم نرسیده است. فکر می‌کنم اشتباه بسیاری از کارگردان‌های جدید این است که فکر می‌کنند علاوه بر بیان آنچه می‌خواهند در یک سکانس بگویند، باید نحوه اجرای آن را هم خودشان تعیین کنند و این راه را بر خلاقیت عوامل می‌بندد.

*کسی نمی‌داند که «درون و بیرون ۳» هم ساخته خواهد شد یا خیر، – من شخصاً امیدوارم تولید شود – اما آیا سن و سالی هست که بخواهید دوباره به سراغ رایلی بروید و ببینید که ستاد مرکزی در آن زمان در اختیار کیست؟

– من عاشق دنیای «درون و بیرون» هستم. ایده‌پردازی واقعاً سرگرم‌کننده است. در فیلم دوم، به ایده شخصیت‌های جذاب و لوکیشن‌های سرگرم‌کننده زیادی رسیدیم اما نمی‌دانستم چطور این ایده‌ها را در فیلم جا دهم. برای گفتن داستان رایلی به آنها نیازی نداشتم. به همین دلیل یک کلکسیون کامل از ایده دارم که باید آنها را به هم وصل کنم اما نمی‌دانم آینده دنیای درون و بیرون به کدام سمت خواهد رفت. فکر می‌کنم فضا برای کار زیاد است اما فعلاً دلم می‌خواهد از موفقیت فیلم و استقبال مخاطب‌ها لذت ببرم و واقعاً خوشحالم فیلمم اکران شده است تا همه ببینند.

مترجم: جهانگیر شاه‌ولد

inside out 2 filmnet فیلم نت

برچسب‌ها: پرفروش‌ترین انیمیشن سال،درون و بیرون،کمپانی پیکسار
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها