«جاده هالو» بیش از آنکه یک فیلم باشد شبیه یک نمایش رادیویی کشدار است، اثری که میخواهد درباره رابطه والدین و فرزندان حرف بزند اما نه درام معتبری میسازد و نه معمایی منسجم ارائه میدهد.
خط اصلی داستان فیلم «متریالیستها» با همان ترجمه مادی گرایان چندان بدیع و تازه به نظر نمیرسد و آثار بسیاری در سینمای جوان بر اساس همین ماهیت انتخاب دوگانه و چالشهای بر سر دوراهی ساخته شدهاند.
سریال «بیوقفه» با تکیه بر مناظر طبیعی چشمنواز و قهرمانی مردانه، میکوشد درامی جنایی و رازآلود خلق کند اما با شخصیتپردازی سطحی، روایتپردازی باورناپذیر و دیالوگمحوری افراطی چیزی بیش از نسخه آبکی و کپی از آثار موفقتر نیست.
در فیلم «ناپل به نیویورک» خالق اثر، مهارت کافی برای روایت کامل و جذاب یک داستان تکراری را ندارد ولی پرهیز کارگردان از افتادن به دام احساساتگرایی سطحی یکی از نقاط قوت فیلم است.
«دوئلبازها» فیلم اول ریدلی اسکات یادآور نقاشیهای کلاسیک است، میزانسن دقیق و نورپردازی شاخصی دارد که روایت را پیش میبرند و داستان تصویری دیدنیاش بیننده را به تامل وامیدارد.
فیلم «سالتبرن» اثر امرالد فنل، به نقد جاهطلبی و جامعه طبقاتی میپردازد و داستان دانشجویی فقیر را روایت میکند که با ورود به دنیای اشرافی، درگیر کابوسی تاریک میشود.