مصاحبه با کریس سندرز، نویسنده و کارگردان «ربات وحشی»
ربات وحشی؛ مهربانی میتواند یک مهارت بقا باشد
به گزارش فیلم نت نیوز، کمپانی انیمیشن دریمورکز در سی سالگی خود، فیلمی ماجراجویانه و دوست داشتنی به نام «ربات وحشی» را برای مخاطبان تولید کرده است. داستان فیلم، درباره رز ربات دستیاری است که در جزیرهای دورافتاده، تصادفا روشن و مجبور میشود خود را با طبیعت وحشی سازگار کرده و اعتماد حیواناتی که با او مواجه میشوند را جلب کند.
حدود یک ماه از اکران انیمیشن سینمایی «ربات وحشی» میگذرد و این فیلم به فروش ۲۳۰ میلیون دلاری دست یافته است.
کریس سندرز، نویسنده و کارگردان این فیلم درباره اقتباس از کتاب محبوب، همکاری با بازیگران طراز اول، موسیقی و سایر موضوعات فیلم با مجله پیکچرهاوس مصاحبه کرده است که ترجمه آن را با هم میخوانیم.
ربات وحشی در فیلم نت
*دوست دارم ابتدا کمی در مورد پیشینه خود صحبت کنید، مرور برخی از فیلمهایی که قبلاً روی آنها کار کردهاید، میتواند به مخاطب نشان دهد که چرا انیمشن «ربات وحشی» اینقدر خوب از آب در آمده است.
– من کارم را در کمپانی مارول پروداکشنز شروع کردم؛ چون وقتی از دانشگاه بیرون زدم، دیزنی کسی را استخدام نمیکرد. در مارول پروداکشنز، در بخش توسعه داستان، یک فرصت شغلی وجود داشت و این شروع کار من در بخش داستان بود. مدتی بعد داشتم روی فیلمی به نام «امدادگران زیرزمینی» (The Rescuers Down Under) کار میکردم که مجموعه از من خواست ماجراهایی که مینویسم را به تصویر بکشم و آن را به یک سکانس داستانی تبدیل کنم و این لحظه، آغاز فعالیت من در قسمت استوریبورد بود.
لحظه بسیار مهمی برایم بود و من واقعاً آن زمان متوجه نبودم. سالها در بخش داستان ماندم و میتوانم بگویم شگفت انگیزترین دوره یادگیری من بود. در آنجا با جو رانفت، برندا چپمن، راجر آلرز، اد گومبرت، برخی از بینظیرترین هنرمندان بخش داستان کار کردم.
پس از پایان انیمیشن «امدادگران زیرزمینی» به کارتون «دیو و دلبر» (Beauty and the Beast) رفتم تا آن صحنه آخر مرگ دیو و تبدیل شدنش به شاهزاده را طراحی و اجرا کنم. بعد کمی روی کارتون «علاالدین» (Aladdin) کار کردم. بخشهایی از فیلم «شیر شاه» (Lion King) را هم طراحی کردم که برایم باورنکردنی بود. مدتی بعد به استودیو فلوریدا رفتم. چند سالی آنجا ماندم و روی انیمیشن «مولان» (Mulan) کار کردم.
سال ۲۰۰۱، استودیوی فلوریدا از من خواست روی فیلم «لیلو و استیچ» (Lilo and Stitch) کار کنم و من بلافاصله پاسخ مثبت دادم، زیرا این استودیو جو بسیار خوبی داشت: بسیار جوان، پر انرژی و مشتاق. بسیاری از هنرمندان خوب که تازه در حال رشد و یادگیری بودند، در آن استودیو کار میکردند.
بعد از لیلو و استیچ، به کمپانی دریمورکز رفتم تا روی «غارنشینان یک» (Croods) کار کنم، بعد «مربی اژدها» (How to Train Your Dragon) که عملاً شبیه دورۀ آموزشی کوتاهی برای کار روی پویانمایی رایانهای بود و بعد از چند کار دیگر، به دریمورکز برگشتم تا روبات وحشی را بسازم.
*خوب! به ربات وحشی رسیدیم. چه چیزی شما را به رمان پیتر براون جذب کرد؟
– کتاب پیتر براون، کنار دستم بود! چون دخترم داشت آن را میخواند. از آن کتابهایی است که تینایجرها در آمریکا میخوانند. ولی من بازش نکردم. یک روز وارد دفتر دریمورکز شدم تا ببینم روی چه داستانی کار میکنند که دیدم کتاب ربات وحشی را جلویم گذاشتند و کمی درباره داستان آن صحبت کردند. فقط ایده این ربات نبود که برایم جذاب بود، بلکه روابط شخصیتها هم مرا تحت تاثیر قرار داد. روابط متقابل و احساساتی جاری در یک داستان همیشه مرا جذب میکند.
*اقتباس نیز یک شکل هنری است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. من شخصاً در کودکی عاشق کتابهای «مربی اژدها» بودم. این کتابها نقش مهمی در بزرگشدن من داشتند. پایانبندی فیلم شما کاملاً متفاوت است، جنبههای بنیادین کتاب، در سریال مربی اژدها حفظ شده است. ویژگیهای بنیادین کتاب ربات وحشی چه بود که به نظر شما در فیلم باید حفظ میشد؟
– مضامین اصلی کتاب ربات وحشی واقعا قدرتمند و زیبا بود. مهمترینش را زمانی کشف کردم که با پیتر براون نویسنده کتاب صحبت کردم. همراه با جف هرمان، تهیهکننده از همان روز اول شروع پروژه با او در تماس بودیم. پیتر لابلای صحبتهایش گفت: حین نوشتن کتاب، ایدهای که مثل چراغ راه در ذهنم میچرخید، این بود که «مهربانی میتواند یک مهارت بقا باشد» بلافاصله آن را یادداشت کردم تا هنگام نوشتن فیلمنامه و ساخت فیلم به خاطر داشته باشم. ایده محرک دیگر این بود که گاهی مجبورید برای بقا، برنامه ساختاری خود را تغییر دهید. ممکن است مجبور شوید از مسیر ثابت زندگی خود خارج شوید و این نباید کسر شان آدم باشد.
این دو موضوع، چیزهایی بود که هنگام اقتباس، باید کاملاً به آنها وفادار میماندم و مستقیماً از صفحات کتاب، به صفحه نمایش میبردم.
هر تغییری که هنگام تبدیل یک کتاب به فیلم میدهید، نباید طوری باشد که به روح اثر آسیب بزند و تغییرات احتمالی باید صرفاً در جهت سینمایی کردن کتاب باشد ولی ایده اصلی کتاب را حفظ کند.
*در مورد ظاهر فیلم صحبت کنیم. سبک لمسی و نقاشی شگفتانگیزی دارد. شما آن را به شکل یک جنگل میازاکی توصیف کردهاید که توسط مونه (کلود مونه نقاش فرانسوی) زنده شده است. هنگام ساخت، دوست داشتید فیلمتان چطور به نظر برسد؟
– میدانی، من تصاویری در ذهن داشتم که بسیار شبیه استایلهای تایرس وانگ (هنرمند و نقاش استوریبرد آمریکایی که در فیلمهای زیادی به عنوان تصویرساز کار کرد) برای انیمیشن بامبی بود: آن پیچیدگی شگفتانگیزی که تماشاگر را با خود به اعماق جنگل میبرد. دلم میخواست تماشاگر در جنگل این فیلم غرق شود. میدانستم که هم ربات برای بچهها جذاب است و هم دنیای حیوانات. اما میخواستم مطمئن شوم که فیلم ربات وحشی هم همان طنین و پیچیدگی را داشته باشد تا مردم آن را به شیوهای درست ببینند.
*یک جور حماسه در پس زمینه جنگل.
– دقیقاً. یکی از اولین چیزهایی که به ریموند زیباخ، طراح تولید، گفتم این بود که دلم میخواهد مردم با دیدن فیلم، آنقدر در این جنگل غوطهور و فریفته شوند که وقتی فیلم تمام شد و از سالن بیرون رفتند، با دیدن دوباره دنیای واقعی کمی شوکه شوند. میخواستم مردم احساس کنند که در این جنگل تا حدودی گم شدهاند.
*لوپیتا نیونگو (Lupita Nyong) بازیگر معروفی است که در فیلم شما صداپیشگی رز را بر عهده دارد. او مجری توانمندی است و من دوست دارم بدانم چه ویژگیهایی در او دیدید که به این نتیجه رسیدید برای این نقش مناسب است. لوپیتا روی شخصیت رز هم تاثیرگذار بود؟
– بله. نمی توانم کتمان کنم که لوپیتا چقدر در ساخت رز و رمزگشایی او موثر بود. میتوانم بگویم که رز بسیار شبیه خود لوپیتا است. هر دو شخصیتهای باهوشی هستند. لوپیتا، برای آنکه طرز تفکر رز در مورد حیوانات و نحوه دیدن اشیاء را درک کند، زحمت زیادی کشید. خودش را جای ربات قرار میداد و سعی میکرد شبیه او فکر کند. تماشای تلاش او برایم بسیار لذتبخش بود. اگر به صدای رز در فیلم دقت کنید، میبینید که صدا چند مرحله دارد و به مرور که فیلم پیش میرود، رز هم یاد میگیرد بهتر حرف بزند. این ایده لوپیتا بود.
*تیم صداپیشههای شما شگفتانگیز است: یک گروه از بازیگران حرفهای. علاوه بر پدرو پاسکال که صداپیشگی روباهی به اسم فینک را بر عهده دارد، کیت کانر را در نقش برایتبیل دارید تازه به اینها باید بیلنای، کاترین اوهارا، مارک همیل، مت بری و استفانی هسو را هم اضافه کرد.
– [می خندد] باورنکردنی است! ترکیبی از بهترین بازیگران را در اختیار داشتم. مثلاً بیل نای. میتواند سه کلمه بگوید و کار را در بیاورد. او بهترین صدای ممکن را برای غازی به نام لانگ نک که عاقلترین و قدیمیترین شخصیت فیلم است، خلق کرد.
*در مورد موسیقی فیلم صحبت کنید. کریس باورز خیلی خوب از پس آهنگسازی این انیمیشن برآمده است.
– به تجربه آموختهام که در این فیلمها، سکانسهایی بسازم که آن را «خانهای برای موسیقی» مینامم. در این قسمتها، شخصیتها صحبت نمیکنند و موسیقی به صدای اصلی تبدیل میشود. در ربات وحشی این شیوه اهمیت ویژهای پیدا کرد.
کریس باورز خیلی زود این وظیفه را فهمید که برای یک فیلم ۹۰ دقیقهای بیش از ۸۰ دقیقه موسیقی آماده کند. سکانس مهاجرت در نقطه میانی فیلم، یکی از احساسیترین قسمتهایی است که تا به حال در یک فیلم کار کردهام و همه آن کار کریس است. یک جایی به او گفتم دیگر به تصاویر نگاه نکند و فقط روی موسیقی کار کند و هنگامی که تو و گروهت به جایی رسیدید که نقطه فرود موسیقی است، ما وارد اسلیپ استریم شما میشویم و تصاویر بصری اطراف موسیقی شما را طراحی میکنیم. بنابراین در آن بخش از فیلم، موسیقی است که دارد تصاویر را رهبری میکند.
*احساسات عمیقی در فیلم در جریان است. فیلم در داستانسرایی خود عناصری از سادگی و مینیمالیسم دارد، اما زمینه احساسی که پوشش میدهد خارقالعاده است. کنار هم قرار گرفتن ربات با عناصر طبیعت و حیوانات بسیار خوب است. من عاشق ارتباطی هستم که ایجاد شده: غرایز حیوانات و غرایز ربات که به نوعی شبیه هم هستند.
– بله و این یکی از آن چیزهایی است که واقعاً لوپیتا وارد کار کرده است. لحظهای وجود دارد که فینک برعکس همان چیزی را میگوید که ما در مورد آن صحبت کردیم، اینکه مهربانی یک مهارت بقا نیست و گاهی برای بقا باید خودخواه بود. اما در ادامه میبینیم که تغییر ساختار برنامه رز، نشان میدهد که مهربانی مهارتی است که به بقای جمعی منجر میشود.
*به عنوان آخرین سوال، پس از سالها کار بر روی چنین فیلمی، حالا با دیدن نتیجه کار روی پرده چه حسی دارید؟
– صادقانه بگویم تا به حال هیچوقت هنگام اکران فیلمهایی که در آن سهمی داشتهام، اینقدر هیجانزده نبودهام. همه قسمتهای این فیلم برایم خاص است. اجرای صداپیشگان بسیار لذتبخش بود و تماشای هرروزه هنرمندی آنها، پرانرژیترین و شادترین تجربهای بود که تا به حال به عنوان کارگردان داشتهام.
ساخت این فیلم حدود سه سال و نیم طول کشید و معمولاً بعد از صرف چنین زمانی برای ساخت یک فیلم، دیگر همه عوامل خسته میشوند و دوست دارند فیلم زودتر تکمیل شود. اما در مورد ربات وحشی اینطور نبود. همه ما فقط میخواستیم کار ادامه پیدا کند. اواخر کار، انیماتورها میپرسیدند: صحنه دیگری ندارید؟ هیچ کدام از ما نمی خواستیم این اتمسفر جذاب همکاری تمام شود.
مترجم: جهانگیر شاهولد
۱ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
فوق العاده بود سپاسگزار ازشما