«اجل معلق» و یک الگوریتم ادامهدار
به گزارش فیلم نت نیوز، پایانبندی در سریالها به ویژه آنهایی که بیش از ۱۰ قسمت هستند از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است درست همانگونه که قسمت نخست آن مهم است و میتواند تکلیف تماشاگر را برای تماشا یا رها کردن آن مشخص کند. «اجل معلق» ساخته عادل تبریزی که به تازگی آخرین قسمت آن توسط پلتفرم فیلمنت در اختیار علاقمندان قرار گرفته نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست و پایانبندی مناسبی نیز برای آن طراحی شده است.
فیلمنامه سریال نوشته حمزه صالحی از تم مرگ به عنوان تم اصلی سود جسته و شخصیتها در این مسیر حرکت میکنند. تصادف داود، ضربه مغزی شدن و بازگشت دوبارهاش زندگی، نقطه عطف کلیدی آن آبه حساب میآید که قدرت برقراری ارتباط با اجل را برایش فراهم میکند؛ ایدهای ساده اما کاربردی و امتحان پسداده که برای تماشاگر ایرانی جذابیتهای زیادی دارد. دیده شدن اجل فقط توسط پرویز هم ایده بامزهای برای خلق شوخیهای متعدد به حساب میآید که هر چه قصه جلوتر میرود، وضعیت سوررئالتری به خود میگیرد.
خطری که سریالهایی از این دست را تهدید میکند، تکرار است که «اجل معلق» هم در نیمه خود تا حدودی دچار آن شد، اما در یک سوم پایانی به خوبی از آن عبور کرد دقیقا از جایی که ساعت شنی عمر داود به کار افتاده و ماموریتهایی به او در شکل دادن به یک الگوریتم داده میشود؛ سلسله اتفاقهایی که باید براساس الگوریتم اجل رقم زده شود تا جلوی خروج پوندهای اختلاس شده گرفته شود. از قسمت دوازدهم به بعد، سریال بر این اساس پیش رفته و در هر قسمت تکههایی از پازلی نه چندان پیچیده کنار یکدیگر گذاشته میشود؛ از خریدن مار و کندن چاله در بیابان تا رفتن به قهوهخانه و کمک کردن داود به سرقت سکهها توسط پدر همسر متوفای خود! به این ترتیب، دست نویسنده فیلمنامه هم برای خلق ماجراهای مختلف و مهمتر از آن شوخیهای جذاب و بامزه باز میگذارد. به ویژه زوج داود و غلام که نقش مهمی در شکلگیری شوخیهای مختلف داشته و روند پیشرفت داستان در قسمتهای پایانی، دست آنها را برای شاخ و برگ دادن به شوخیها باز میگذارد. برای مثال میتوان به کل سکانس حضور داود و غلام در قهوه خانه اشاره کرد که ارجاع بامزهای هم به یکی از درخشانترین سکانسهای تاریخ سینمای ایران در فیلم «اعتراض» ساخته مسعود کیمیایی دارد.
نزدیک شدن داود به ساعت های پایانی عمر، تعلیق بیشتری به «اجل معلق» بخشیده و ریتم تندتری هم به آن می دهد به ویژه پس از خروج داود از تیمارستان که به یک نقطه عطف که چیزی جز پیدا کردن بقیه پوندها در دفتر نیما شهابی نیست، ختم می شود. در این میان، اجل هم که غیبتش در یکی دو قسمت کاملا حس می شد وارد عمل شده و کنار داود قرار می گیرد. در سه قسمت آخر، سالار به شخصیت محوری قطب منفی کار تبدیل شده و بخش مهمی از قصه را پیش می برد. او شخصیتی با وجوه تیپیکال است که برای انتقال پوندها به خارج از ایران، نقشه پیچیده ای کشیده و با راننده همیشه گرسنه تانکر سوخت همراه می شود. او تیپ بانمکی دارد که حمزه صالحی به خوبی روی گرسنگی مداوم او مانور داده و شوخیهای خوبی را بر این اساس تولید کرده است.
خرده داستانها هم در قسمتهای پایانی راه خود را رفته و تاثیر نه چندان پررنگی روی تنه اصلی فیلمنامه میگذارند که یکی از آنها مربوط به پدر همسر داود و تواناییاش در سرقت است. یکی از شخصیت مکملهایی که در یک سوم پایانی وارد سریال شده و نقطه عطف قسمت پایانی را رقم میزند، مراد رشیدی به عنوان پلیسی است که به نظر دنبال دستگیری سالار و برگرداندن پولها است، اما رودست خوبی به تماشاگران خود میزند. پایانی هم که برای «اجل معلق» طراحی شده، از جنس ژانر کمدی و به گونهای است که نوید تولید سری دوم آن را میدهد.
عادل تبریزی در سریال بیست قسمتی «اجل معلق»، برای نگه داشتن تماشاگران خود کار دشواری داشته که تا حدود زیادی از پس انجام آن برآمده به ویژه در قسمتهای پایانی که از ریتم مطلوبی برخوردار است و پایان بندیاش نیز در راستای ژانر آن قرار دارد. انتخاب رضا عطاران و عباس جمشیدیفر برای نقشهای داود و غلام، مهمترین نقطه قوت سریال به حساب میآید که به شوخیهای درخشانی هم منتهی شده است؛ بازیگرانی که شناخت کاملی از جنس کمدی سریال داشته و پاسکاریهای خوبی در تمام قسمتهای «اجل معلق» دارند به ویژه عطاران که ستاره سریال بوده و نقشی فراتر از یک بازیگر در کلیت آن دارد، اما برگ برنده سریال، بهزاد خلج در نقش اجل است که پیش از این تجربه کمدی نداشته و غافلگیری بزرگ آن به حساب میآید.
محمد جلیلوند
سریال اجل معلق را به طور کامل در فیلم نت ببینید