«افسانه اوچی»؛ تصاویر دیدنی بدون داستان شنیدنی

- 13 دقیقه مطالعه
«افسانه اوچی»، نخستین فیلم بلند ایزایا ساکسون، هرچند از نظر بصری بسیار جذاب است، اما در روایت داستانی نمی‌تواند به پای تصویری برسد که به زیبایی ساخته است.

به گزارش فیلم‌نت نیوز، فیلم «افسانه اوچی» (The Legend of Ochi) محصول سال ۲۰۲۵ و اولین فیلم بلند ایزایا ساکسون، اثری در ژانر ماجراجویی فانتزی و تا حدودی خانوادگی است که بیش از آنکه بر قدرت روایت داستان تکیه داشته باشد، بر زیبایی‌های بصری متکی است. «افسانه اوچی» در بیشتر سایت‌های رتبه دهی نمره قابل قبولی گرفته و این جایگاه را مدیون تصویرسازی زیبا، طراحی و بازی عروسکی درخشان خود است.

همان طور که ایندی وایر (indiewire.com) درباره این فیلم می‌گوید: «افسانه اوچی شاید حرف زیادی برای گفتن نداشته باشد، به ویژه در قالب زبان گفتاری، اما استادانه چیزهای زیادی برای دیدن ارائه می‌دهد. این تصاویر دست‌ساز آن قدر واقعی به نظر می‌رسند که انگار از خاطره‌ای بیرون آمده‌اند و با ظرافتی دوست داشتنی بر مرز میان جهان‌های کهن و تکنیک‌های مدرن حرکت می‌کنند.»

بسیاری از سایت‌های نقد فیلم، داستان و فضای این اثر را مشابه آثار فانتزی دهه ۱۹۸۰ دانسته‌اند. «افسانه اوچی» آدم را یاد فیلم‌هایی مانند «ای.تی موجود فرازمینی» (E.T) ساخته استیون اسپیلبرگ یا «داستان بی پایان» (The NeverEnding Story) می‌اندازد.

«ای.تی موجود فرازمینی» را با دوبله فارسی در فیلم نت تماشا کنید

The Legend of Ochi

داستان

داستان «افسانه اوچی» (The Legend of Ochi) ساختار ساده‌ای دارد. اوچی‌ها گونه‌ای اسطوره‌ای از موجودات جنگلی هستند (چیزی بین میمون و خرس) که نه با کلمات بلکه با احساسات و نوعی صدای موسیقی‌مانند ارتباط برقرار می‌کنند (موسیقی که چندان هم گوش‌نواز نیست). این عنصر تخیلی خود شاید تبدیل به عامل دیگری شده است تا این فیلم حاوی دیالوگ‌های زیادی نباشد.

شخصیت اصلی فیلم، یوری (با بازی هلنا زنگل) طوری بزرگ شده که باور دارد اوچی‌ها خانواده‌اش را نابود کرده‌اند. پدرش ماکسیم (با بازی ویلیم دفو) که با نوعی مهربانی نظامی‌ و خشن یوری را بزرگ کرده است، این موجودات را مقصر از دست‌ رفتن همسرش و ناکامی‌اش در داشتن یک پسر می‌داند. به همین دلیل هر شب گروهی از پسران گمشده را گرد هم می‌آورد تا به شکار اوچی‌ها بروند، گروهی که رهبری‌اش برعهده یتیم دیگری به نام پِترو (با بازی فین وولفهارد) است که ماکسیم او را همچون پسر خودش می‌بیند.

یوری نسبت به پدرش احساس بیگانگی دارد. او به‌صورت تصادفی یک بچه اوچی را در جنگل پیدا می‌کند. بچه اوچی مانند خود یوری تنها و دورافتاده است و همین کافی است تا پیوند میان این دو برقرار شود. بچه اوچی ظاهری بامزه و وحشی دارد که هم دل‌نشین است و هم با دندان‌های تیزش آدم را می‌ترساند. یوری که می‌خواهد با این موجود کوچک ارتباط برقرار کند، دندان‌های مصنوعی شبیه خون‌آشام به دهان می‌گذارد و بعدتر راهی عمیق‌تر برای ارتباط با او کشف می‌کند.

یوری که تصمیم گرفته به دل جنگل بزند و بچه اوچی را به خانواده‌اش بازگرداند، در واقع به‌دنبال راهی برای رهاشدن از تنهایی خود نیز هست، تنهایی که برای او در میان جمع به‌وجود آمده است. او شجاعانه تلاش می‌کند چیزهایی را به‌دست آورد که در روابط فعلی آن‌ها را ندارد. در انتهای داستان همین‌طور هم خواهد شد و یوری تا حدی چیزهایی را بازمی‌یابد که از دست داده بود، اما برای پرهیز از لو دادن داستان به همین میزان از افشای ماجرا اکتفا می‌کنیم.

«افسانه اوچی» را با دوبله اختصاصی در فیلم نت تماشا کنید

تکنیک

بزرگترین توانایی ساکسون به‌عنوان یک هنرمند و کارگردان فیلم، خلق فضاهایی است که عقل و هوش از سر می‌برند تا جایی که نقطه تلاقی واقعیت و فانتزی محو می‌شود (او سابقا موزیک ویدیوهای بیورک، خواننده اهل ایسلند، را کارگردانی کرده است). ایندی‌وایر معتقد است که ساکسون در اولین فیلم بلند خود چنان ترکیب غریبی از واقعی و غیرواقعی ارائه می‌دهد که تریلرش برخی آدم‌های عجول و هیجان‌زده را به این اشتباه انداخت که شاید فیلم با هوش مصنوعی ساخته شده باشد، اما تک‌تک تصاویر فیلم، از چین‌خوردگی‌های بینی اوچی گرفته تا هر وجب خزه و سبزه، دست‌ساز است و آن‌قدر پرطراوت و زنده که به هیچ وجه حس تقلیدی بودن یا بی‌روحی را نمی‌توان از آن برداشت کرد.

«افسانه اوچی» مجموعه خوبی از ترکیب رنگ‌هاست و به‌عنوان یک فیلم رده نوجوانان، خود را در رنگ‌بندی‌های سرزنده اثبات کرده است. تصاویر از کانتراست بسیار دلپذیری برخوردارند و قدرت سایه‌ها در فیلم به مجموعه رنگ‌بندی آن اضافه می‌کند.

بدون شک نقش فیلمبرداری هم در خلق این اثر شاخص است. ورایتی (Variety) درباره فیلم می‌گوید: «افسانه اوچی» صحنه به صحنه سرشار از شگفتی است، تا حد زیادی به‌خاطر محیط‌های دیدنی و خیره‌کننده‌ای که با ترکیب فیلمبرداری درخشان ایوان پروسافسکی و نقاشی‌های پس‌زمینه (matte painting) خلق شده‌اند.

با این همه، جدا از ضعف روایت قصه، می‌توان تکنیک داستان‌پردازی را پر از لحن متظاهرانه دانست مثل صحنه‌ای که دفو به سربازان کودک‌اش می‌گوید: «هر کلمه را مثل آخرین قطره شیر مادرتان به خاطر بسپارید» یا زمانی که یوری به پترو می‌گوید «ملکه کولی‌بازی نباش». این لحن‌ها چون بر پایه روایتی قوی در گفتار بنا نشده‌اند، نمی‌توانند با نمایش بصری فیلم هم‌راستا شوند و به فرم آن شکل دهند. فضای داستان فیلم در کل همین وضعیت را دارد، شاید بهترین توصیف وضعیت داستان گفتاری فیلم، واژه «کم‌جان» است.

اجازه دهید درباره ادعای لحن متظاهرانه اندکی بیشتر توضیح دهیم. منظور از چنین لحنی آن است که در فیلم جملاتی به کار رفته است (مانند نمونه‌هایی که پیش‌تر ذکر شد) که پشتوانه‌ای در تصاویر و روایت دیداری ندارند؛ ما نه می‌بینیم که پترو رفتارهایی نشان دهد که «کولی‌بازی» تعبیر شوند و نه درمی‌یابیم چرا ماکسیم باید به سربازبچه‌ها آن جمله اغراق‌آمیز را بگوید. مساله این است: به‌جای این دیالوگ‌ها، هر جمله دیگری هم می‌توانست گذاشته شود، بدون آنکه بار دراماتیک صحنه تغییری کند. این بی‌ربطی میان کلام و تصویر، نشانه‌ای از ضعف روایت فیلم است.

«افسانه اوچی» چه می‌گوید؟

شاید بهترین توصیف یک خطی از داستان فیلم را بتوان در نقد اندی کرامپ در پیست مگزین (Paste Magazine) یافت. او می‌گوید: داستان «افسانه اوچی» (The Legend of Ochi) شکافی‌ست میان پدر و دختر که خیلی پیش‌تر از رویدادهای فیلم شروع شده است؛ از همان زمانی که مادر یوری، داشا (با بازی امیلی واتسون)، آن‌ها را ترک کرد اما در نهایت، این داستان درباره ترمیم آن شکاف و التیام زخم‌های عاطفی قدیمی است.

اگر بخواهیم چیزی را به توصیف دقیق بالا اضافه کنیم باید گفت که داستان «افسانه اوچی» علاوه بر شکاف و التیام زخم‌های قدیمی، داستان پذیرش دیگری است؛ همان دیگری که در تمام جوامع یکی از پایه‌های تشکیل مای جمعی است و اساسا با طرد دیگری است که این مای جمعی شکل می‌گیرد. «افسانه اوچی» با تاکید بر درست بودن باورهایی که در دید همه غلط است، سعی می‌کند پذیرش و باز بودن نسبت به دیگری را به بیننده یاد بدهد.

برای درک بهتر از داستان «افسانه اوچی» باید فیلم را دید. فیلم از نظر تصویرسازی آنقدر زیباست که بدون شک هر بیننده‌ای را مسحور می‌کند، اما انتظار یک داستان قدرتمند را نداشته باشید. «افسانه اوچی» به مدد طراحی بی‌نظیر عروسک‌هایش و ترکیبی از تکنیک فیلم‌برداری و رنگ‌بندی قاب‌ها ارزش دیدن را دارد، اما پیش از پایان این نوشته علاقمندم چند کلمه‌ای درباره تناقضی عمیق‌تر بنویسم.

«افسانه اوچی» در غیاب کلام، جهانی را می‌سازد که در آن زبان تصویر به تنهایی می‌تازد؛ جهانی برای دیدن و نه شنیدن. اما چرا این داستان بر تکنیک‌های بصری زیبا بیشتر تکیه می‌کند تا روایت داستانی؟ این پرسشی است که پاسخ به آن یکی از دهشتناک‌ترین خصلت‌های سینمای معاصر را عیان می‌کند؛ سینمایی که معمولا به زیبایی ظاهری و زرق و برق تصویر توجه دارد تا محتوای دقیق و حساب‌شده. هر چه که باشد این سینما هم بازتابی از جهانی است که در آن زندگی می‌کنیم. و آیا این جهان همانی نیست که ظواهر پر زرق و برق در آن بر واقعیت‌ها برتری دارند؟ پاسخ به این پرسش در قالب نقد این فیلم نمی‌گنجد، اما فکر کردن به آن ارزشمند است.

اگر بخواهم پاسخ کوتاهی به این پرسش‌ها بدهم ناچارم زبان تلخی را برگزینم. گویی در جهان ما نیز، مانند جهان اوچی، کلمات نه برای روشن کردن حقیقت، بلکه برای پر کردن فضا استفاده می‌شوند (و تا حدی پوشاندن حقیقت) مانند بخش مهمی از روایت این فیلم که در آن اوچی و یوری با زبانی کاملا ساختگی و بی‌معنا و صرفا با درآوردن صدای جیغ و سوت با یکدیگر صحبت می‌کنند، انگار قرار است چیزی را نفهمیم و آنچه را که به عنوان واقعیت به ما عرضه می‌شود، بی‌چون‌و‌چرا بپذیریم. این بخش اصلی مشکل چنین فیلمی است: پذیرش آنچه به تو می‌گویند، به جای تلاش برای فهم واقعیت، آن هم در جهانی که بیشتر آدم‌ها عادت کرده‌اند حقیقت‌ها را حاضر و آماده از دهان دیگری بشنوند و چندان به آن فکر نکنند.

آیا عمل فیلم با هدف درونی فیلم که نترسیدن و در جست‌و‌جوی حقیقت رفتن است متفاوت نیست؟ شاید «افسانه اوچی» در ستایش نترسیدن ساخته شده باشد، اما زبان بی‌معنای آن از تماشاگر می‌خواهد فقط تماشا کند، نه اینکه بفهمد. این تناقض تنها مساله این فیلم نیست، بلکه بیماری مزمن بخش بزرگی از سینمای امروز است.

رضا علی‌نیا

برچسب‌ها: فیلم سینمایی،نقد
نظرات

۱ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

پربازدیدها